آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۳ ۰۵:۵۱ بعد از ظهر
|
|||||||
عضو
شماره عضویت :
7
حالت :
ارسال ها :
3721
محل سکونت : :
همین نزدیکهای عشق انجایی که ازان امده ام امدنم بهر چه ب
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
501
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
30818
پسند ها :
2103
تشکر شده : 3506
وبسایت من :
وبسایت من
|
♥•٠·
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﯼ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺻﺪﺍﻡ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮﻭﺩ . ﭘﯿﮑﺮ ﭘﺎﮎ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺩﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﻧﺸﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺟﺴﺪ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺣﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺟﺴﺪ ﭘﻮﺩﺭ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺟﺴﺪ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﺎﺻﯿﺘﺶ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺟﺴﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺟﺴﺪ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﻭﻩ ﺗﻔﺤﺺ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﯼ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ: ﻣﺎ ﭼﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﯿﻢ ! ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﻣﻮﻗﻊ ﺩﻓﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ، ﺣﺎﺝ ﺣﺴﯿﻦ ﮐﺎﺟﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : « ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﺑﺪﻥ ﺍﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖ؟ » ﮔﻔﺘﻢ : « ﺍﺯ ﺑﺲ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ . » ﻭﻟﯽ ﺣﺎﺝ ﺣﺴﯿﻦ ﮔﻔﺖ : « ﺭﺍﺯ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ : ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﺮﮎ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ؛ ﻣﺪﺍﻭﻣﺖ ﺑﺮ ﻏﺴﻞ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﺍﺷﺖ؛ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﺎ ﻭﺿﻮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﻣﺎ ﺑﺎ ﭼﻔﯿﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﺷﮑﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﯿﺪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺁﺏ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻧﮕﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺖ . » ﺷﻬﯿﺪ ﺷﻔﯿﻌﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 81 ﺩﺭ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﻗﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪ.
ویرایش موضوع توسط : سینا
در تاریخ : پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۳ ۰۵:۵۲ بعد از ظهر
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
حوصله خوندن در مورد شهدا رو نداری ازش زودی رد شو اصلا شهداما مدیون شما نیستیم نیستیم
پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۳ ۰۷:۳۳ بعد از ظهر
[1]
|
|||
شهدا شرمنده ایم
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
حوصله خوندن در مورد شهدا رو نداری ازش زودی رد شو اصلا شهداما مدیون شما نیستیم نیستیم
پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۳ ۰۸:۳۵ بعد از ظهر
[2]
|
|||
می پسندم 0
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
حوصله خوندن در مورد شهدا رو نداری ازش زودی رد شو اصلا شهداما مدیون شما نیستیم نیستیم
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۷:۱۶ بعد از ظهر
[3]
|
|||
ای شهیدان ما بعد از شما هیچ نکردیم!!! لباس های خاکی تان را در میدان های مین و لابه لای سیم خاردارها رها کردیم،عهدمان را شکستیم و دعای عهد را فراموش کردیم، زمان ندبه و سمات را گم کردیم. شربت های صلواتی را با نسیان بر زمین ریختیم و به عطش خندیدیم. بر تصاویر نورانی تان روی دیوارهای شهر رنگ سبز غفلت پاشیدیم و پوستر تبلیغاتی نصب کردیم. تاول شیمیایی را از یاد بردیم و غیرت ها را به بهایی اندک فروختیم... عشق را به بازی گرفتیم و از خونهایتان به راحتی گذشتیم... اما باز هم امیدی هست!!! آری ! تا ولایت هست هنوز امید داریم . می پسندم 0
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
حوصله خوندن در مورد شهدا رو نداری ازش زودی رد شو اصلا شهداما مدیون شما نیستیم نیستیم
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۵۲ بعد از ظهر
[4]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1103
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
بسم رب الشهدا والصدیقین
مجروح شدن بچه ها شکل عجیبی داشت.فقط آن هایی که تیر و ترکش خورده اند، میدانند سرب داغ چه دردی دارد.به دلیل شرایط خاص عملیات، خیلی از مجروح ها را نمی توانستیم به عقب منتقل کنیم .خدا میداند سرمای هوا و گل و لای چسبیده به محل زخم ها و ضعف ناشی از خون ریزی چه بر سرمجروح می آورد!
با همه این اوصاف، بچه ها درد را تحمل میکردند و فقط ائمه اطهار علیهم السلام را صدا میزدند.کم پیش میآمد کسی بی قراری کند. یکی از آر پی جی زن ها ساعت 11شب با اصابت گلوله ای از ناحیه شکم مجروح شد. تا صبح نمی توانستیم کاری برایش انجام دهیم . تمام شب به خود می پیچید.ذکر میگفت و امام را دعا می کرد. صبح داشتیم به عقب انتقالش میدادیم .رنگ صورتش عوض شدبه زور نفس می کشید اما دیگر به خود نمی پیچید. لحظه ای آرام گرفت. دهانش را به زحمت باز کرد.زبانش خشک و ترک خورده بود. آهسته با همان نفس بریده اش گفت: می خواستم به کربلات بیام ..اما نشد.. حالا پیش خودت میآم حسین جان..ودیگر صدایی از اوبرنخواست.
راوی: محمدمهدی مسلمی عقیلی
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حوصله خوندن در مورد شهدا رو نداری ازش زودی رد شو اصلا شهداما مدیون شما نیستیم نیستیم
سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۳:۲۵ بعد از ظهر
[5]
|
|||
و بیاختیار .... مادر همه ی ما ..... دعایمان کن
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
حوصله خوندن در مورد شهدا رو نداری ازش زودی رد شو اصلا شهداما مدیون شما نیستیم نیستیم
سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۴:۰۰ بعد از ظهر
[6]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1071
حالت :
ارسال ها :
805
محل سکونت : :
شیراز
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
135
اعتبار کاربر :
13569
پسند ها :
589
تشکر شده : 708
|
جنازه پسرشونُ که آوردند
چیزی جزء دو سه کیلو استخون نبود پدر سرشو بالا گرفت و گفت :حاج خانم غصه نخوری ها !!! دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادِش می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حوصله خوندن در مورد شهدا رو نداری ازش زودی رد شو اصلا شهداما مدیون شما نیستیم نیستیم
چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۴ ۰۶:۰۵ قبل از ظهر
[7]
|
|||
می گفت: «دوست دارم مفقود الاثر باشم، این آرزوی قلبی من است. آخر در مقابل خانواده هایی که جوانانشان به شهادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام.» در روستای خودشان چند جوان شهید مفقود الجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی می کرد. می گفت: «آرزو دارم حتی اثری از بدن من به شما نرسد.»
در نامه ای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود: «دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه ای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین(علیه السلام) هستی، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما نمی رسد.» یکی از رزمندگان که از جبهه برگشته بود تعریف می کرد که از او شنیده: «دوست دارم مفقود الاثر بمیرم، اگر شهادت نصیب من شود، دوست دارم مفقود الاثر باشم چون قبر زهرا(سلام الله) علیها هم ناشناخته مانده است.» می پسندم 0
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
جوصله ، خوندن ، در ، مورد ، شهدا ، رو ، نداری ، ازش ، زودی ، رد ، شو ، اصلا ، شهداما ، مدیون ، شما ، نیستیم ، نیستیم ، |
|