آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۱۵ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم ميکنند ولي مهربان باش
اگر موفق باشي دوستان دروغين و دشمنان حقيقي خواهي يافت ولي موفق باش اگر شريف و درستکار باشي فريب ميدهند،ولي شريف و درستکار باش آنچه را در طول ساليان سال بنا نهاده اي شايد يک شبه ويران کنند ولي سازنده باش اگر به شادماني و آرامش دست يابي حسادت ميکنند ولي شادمان باش نيکي هاي درونت را فراموش ميکنند ولي نيکوکار باش بهترينهاي خود را به دنيا ببخش حتي اگر هيچ گاه کافي نباشد و در نهايت مي بيني هر آنچه هست همواره ميان "تو و خدا" است نه ميان تو و مردم "دکتر شريعتي" از امام صادق پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟ گفت : چهار اصل 1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم 2- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم 3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم 4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی می کرد. در افسانها اوردند که روزی مردی نزد او امد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت : اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز فرصت گرفت . شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی در خوابگاهش را به صدا در اورد! فرعون پرسید:کیستی؟دید شیطان وارد شد. شیطان گفت :خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه تبدیل به طلا شد. یعد خطاب به فرعون گفت:من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم،ان وقت تو با این همه حقارت ادعایی خدایی میکنی؟ پس شیطان اماده رفتن شد که فرعون گفت:چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟؟ شیطان پاسخ داد:
زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می اید.
از گوسفندی پرسیدند:اگر تو گرگ بودی چه كار می كردی؟
گوسفند گفت: من گرگ ها را به علف خوردن عادت می دادم تا دیگر به گوسفند های بی گناه حمله نكنند
از گرگی هم پرسیدند:اگر گوسفند بودی چه كار می كردی؟
گفت: من به گوسفند ها می اموختم كه چه طور با دو پای عقبشان به سر گرگ ها بزنند و ان ها را بكشند.
ذات هیچ حیوانی را نمی توان عوض كرد
و
آدم ها هم با پوشیدن لباس های رنگارنگ(...) ذاتشان تغییر نمیكند
واقعا مشکل خيلي از ما انسانها اين است که:
همانقدر که مسخره مي کنيم احترام نمي گذاريم
حتما بخوانید از دست ندید يه روز سه نفر اشتباهي دستگير ميشن و در نهايت ناباوري به اعدام روي صندلي الکتريکي محکوم ميشن.... نوبتِ نفر اول ميشه که بشينه روي صندلي. وقتي ميشينه ميگه : من توي دانشگاه , رشته خداشناسي خوندم و به قدرت بي پايان خدا اعتقاد دارم .... ميدونم که خدا نميذاره آدم بيگناه مجازات بشه ..... کليد برق رو ميزنن ... ولي هيچ اتفاقي نميفته ..... به بي گناهيش ايمان ميارن و آزادش ميکنن ... نفر دوم ميشينه روي صندلي و ميگه : من توي دانشگاه حقوق خوندم .... به عدالت ايمان دارم و ميدونم واسه آدم بي گناه اتفاقي نميفته .... کليد برق رو ميزنن و هيچ اتفاقي نميفته .... به بي گناهي اون هم اعتقاد ميارن و آزادش ميکنن .... نفر سوم مياد روي صندلي و ميگه : من توي دانشگاه , رشته برق خوندم و به شما ميگم که وقتي اين دو تا کابل به هم وصل نباشن هيچ برقي وصل نميشه به صندلي خوب بقيه داستان هم مشخصه، مسوولين زندان مشكل رو ميفهمن و موفق به اعدام فرد ميشن .... نتيجه: لازم نيست همه جا راه حل مشكلات رو عنوان كنيد دو قطره آب كه به هم نزديك شوند، تشكيل يك قطره بزرگتر ميدهند... اما دوتكه سنگ هيچگاه با هم يكي نمي شوند ! پس هر چه سخت تر و قالبي تر باشيم، فهم ديگران برايمان مشكل تر، و در نتيجه امکان بزرگتر شدنمان نيز كاهش مي يابد...
آب در عين نرمي و لطافت در مقايسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، و در رسيدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
در زندگي، معناي واقعي سرسختي، استواري و مصمم بودن را، در دل نرمي و گذشت بايد جستجو كرد.
گاهي مجبور مي شوي ناديده بگيري...
ویرایش موضوع توسط : سولماز19
در تاریخ : شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۰۸ بعد از ظهر
می پسندم 6 0 6 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۲۵ بعد از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1838
حالت :
ارسال ها :
54
محل سکونت : :
ایران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
25
اعتبار کاربر :
375
پسند ها :
14
تشکر شده : 111
وبسایت من :
وبسایت من
|
سلام آبجی خودم . خوبی؟ سولماز شمارت گم کردم اس بده بهم ... شنیدم قراره دیگه نیای چت آره ؟
ضمنا این پستت خیلی عالی بود خسته نباشی می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۴۲ بعد از ظهر
[2]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
سلام ابجی قرار شد نیام ولی بازم میام:)باشه حتما اس می دم
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۲:۱۶ بعد از ظهر
[3]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1762
حالت :
ارسال ها :
460
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
433
اعتبار کاربر :
9440
پسند ها :
444
تشکر شده : 921
|
سلام سلماز جان
این متنتون مشکل داره از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟ گفت : چهار اصل 1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم 2- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم 3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم 4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم این یه حدیث از امام صادق یذره یشتر روش دقت کنی کاملا مشخص حدیث از شیوه بیانش لطفا اصلاح کن پستتو می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۱۹ قبل از ظهر
[4]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
حتما ابجی ممنون از اطلاع رسانیت:)
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۰۵ بعد از ظهر
[5]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۰۹ بعد از ظهر
[6]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۱۰ بعد از ظهر
[7]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم درکنارهم نباشیم… می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۱۲ بعد از ظهر
[8]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۱۴ بعد از ظهر
[9]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۱۷ بعد از ظهر
[10]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ ۰۷:۰۹ قبل از ظهر
[11]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
نظر........
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بخون ببین چی میگه ...
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۳۶ قبل از ظهر
[12]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
1319
حالت :
ارسال ها :
681
محل سکونت : :
زیر سایه ی مرتضی علی هستم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
166
اعتبار کاربر :
6414
پسند ها :
744
تشکر شده : 307
|
نوشته شده توسط : نمازتو خوندی؟ » سلام سلماز جان این متنتون مشکل داره از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟ گفت : چهار اصل 1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم 2- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم 3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم 4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم این یه حدیث از امام صادق یذره یشتر روش دقت کنی کاملا مشخص حدیث از شیوه بیانش لطفا اصلاح کن پستتو البته ببخشید این حدیث از اقا امام صادق علیه السلام هست که متاسفانه زرتشت ها اون رودر سایت های خودشون اورند و از زبان زرتشت نقل کردند وهیچ مدرکی ارائه نکردند این متن کامل و عربی حدیثه که در کتابای معتبر شیعه اومده قِيلَ لِلصَّادِقِ (ع) عَلَى مَا ذَا بَنَيْتَ أَمْرَكَ فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَيَّ فَاسْتَحْيَيْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَاطْمَأْنَنْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِي الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ. -دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم 2- دانستم كه خدا مرا میبیند پس حیا كردم 3- دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش كردم 4- دانستم كه پایان كارم مرگ است پس مهیا شدم اینم سندش بحار الأنوار، ج 75، ص 228؛ وسائل الشيعة، ج 21، ص477، می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
بخون ، ببین ، چی ، میگه ، |
|