آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
یکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۴۳ بعد از ظهر
|
|||||||||||||||
بانو
![]()
شماره عضویت :
1001
حالت :
![]()
ارسال ها :
4221
محل سکونت : :
DAMAVAND
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
273
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
69947
پسند ها :
5815
تشکر شده : 6939
وبسایت من :
وبسایت من
|
![]() چند روز به عملیات مانده بود . هر شب ساعت دوازده که می شد، من را می برد پشت دپو ، زیر نور فانوس ، توی گودال می نشاند. می گفت « بشین انجا ، زیارت عاشورا بخون ، روضه ی امام حسین بخون» . من می خواند م و مصطفی گریه می کرد. انگار یک مجلس بزرگ ، یک واعظ حسابی ، مصطفی هم از گریه کن ها ، زار زار گریه می کرد. شهید مصطفی ردانی پور منبع : کتاب ردانی پور
می پسندم 5 0 5 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||||||||||
![]() ![]() |
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
موضوعات مشابه | ||||
عنوان موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین پاسخ |
حجه الاسلام و المسلمین شهید مصطفی ردانی پور |
صبا |
0 | 430 | صبا |
حجه الاسلام و المسلمین شهید مصطفی ردانی پور |
صبا |
0 | 414 | صبا |
|