انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » چهارده معصوم » حضرت فاطمه علیها السلام » متن موضوعی خطبه فدکیه



متن موضوعی خطبه فدکیه

    متن موضوعی خطبه فدکیه   ورود حضرت زهرا سلام‏اللَّه ‏عليها به مسجد جهت ايراد خطبه الزهرا عليهاالسلام تأتي المسجد لما أجمع أبوبكر (1) على منع فاطمه عليهاالسلام فدكاً (و صرف عاملها منها) (2) و بلغها ذلك (3)، لاثت خمارها (على رأسها) (4) (و اشتملت بجلبابها) (5) و أقبلت في لمة (6) من حفدتها و نساء قومها، (تجر أدراعها) (7) ، تطأ ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله.(8)  حتى دخلت على أبى‏ابكر (المسجد)(9) و هو في حشد من المهاجرين (10)والأنصار (و غيرهم). (11)  فنيطت دونها (و دون الناس) (12)
ljk l,q,ud oxfi tn;di


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۲۳ بعد از ظهر
آقا
rating
شماره عضویت : 13
حالت :
ارسال ها : 143
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 199
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 1115
پسند ها : 158
تشکر شده : 166


مدال ها:1
مدال 3 سالگی عضویت
مدال 3 سالگی عضویت

|

 

 

متن موضوعی خطبه فدکیه

 

ورود حضرت زهرا سلام‏اللَّه ‏عليها به مسجد جهت ايراد خطبه


الزهرا عليهاالسلام تأتي المسجد لما أجمع أبوبكر (1) على منع فاطمه عليهاالسلام فدكاً (و صرف عاملها منها) (2) و بلغها ذلك (3)، لاثت خمارها (على رأسها) (4) (و اشتملت بجلبابها) (5) و أقبلت في لمة (6) من حفدتها و نساء قومها، (تجر أدراعها) (7) ، تطأ ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله.(8) 
حتى دخلت على أبى‏ابكر (المسجد)(9) و هو في حشد من المهاجرين (10)والأنصار (و غيرهم). (11) 
فنيطت دونها (و دون الناس) (12) ملاءة (فجلست). (13)ثم أنت أنة (ارتجت لها القلوب و ذرفت لها العيون و) (14)اجهش القوم لها بالبكاء (والنحيب) (15) فارتج المجلس. 
ثم أمهلت (هنية) (16) حتى إذا سكن نشيج القوم و هدأت فورتهم (17) افتتحت (18) الكلام بحمداللَّه والثناء عليه والصلاة على رسوله، فعاد القوم في بكائهم. فلما امسكوا عادت عليهاالسلام في كلامها، فقالت(19) 

حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها به مسجد مى‏آيد 
هنگامى كه ابوبكر (20) تصميم نهائى خود را در مورد غصب فدك از حضرت زهرا عليهاالسلام گرفت و نماينده‏ى حضرت را از آنجا اخراج نمود و اين اخبار به آن حضرت رسيد، سر مبارك را پوشانيدند و پوشش كامل بر تن نمودند و با عده‏اى از زنان خدمتگذار و بانوان خويشاوندانشان براى اعتراض به ابوبكر براه افتادند. 
هنگام راه رفتن لباس حضرت به زمين كشيده مى‏شد و پايين لباس زير پايشان مى‏رفت (21)، و راه رفتنشان چنان بود كه گويا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله راه مى‏روند. 
ابوبكر با عده‏ى زيادى از مهاجرين و انصار و ديگر افراد در مسجد نشسته بودند كه حضرت وارد شدند، و با آمدن حضرت پرده‏اى (22)بين ايشان و مردم آويخته شد. حضرت زهرا عليهاالسلام نشستند و چنان از سوز دل ناله زدند كه قلبها به لرزه درآمد و اشكها جارى شد و مردم را به گريه و ضجه واداشتند و مجلس را منقلب كردند. سپس لحظه‏اى (23)درنگ نمودند تا صداى ناله‏هاى مردم خاموش گرديد و از جوش و خروش افتاد. 
با آرامش مجلس حضرت صحبت خود را با حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آغاز نمودند. مردم با شنيدن كلام آن حضرت بار ديگر شروع به گريه كردند، و حضرت براى بار دوم سكوت كردند، و هنگامى كه مردم آرام گرفتند صحبت خود را از سر گرفتند و چنين فرمودند: 

پی نوشت


1ـ زاد فى «د» و عمر. أجمع: أحكم النيه و استقر على الرأي النهائي. و كلمة «فدك» يستعمل منصرفا و غير منصرف. 
2ـ زاد فى «د» و عمر. أجمع: أحكم النيه و استقر على الرأي النهائي. و كلمة «فدك» يستعمل منصرفا و غير منصرف. 
3ـ العبارة من اولها إلى هنا فى «ألف» هكذا: لما بلغ فاطمه عليهاالسلام اجماع أبى‏بكر على منعها فدك و انصرف عاملها منها... و فى «ه» مثل «ألف» بتفاوت هكذا: على منعها حقها من فدك. و في «ح» هكذا: لما اعتزم أبوبكر على منعها فدك والعوالي لاثت. و في «ط» هكذا: لما بلغ فاطمه عليهاالسلام ما أجمع عليه من منعها فدكاً لاثت. و في «ى» هكذا: لما بلغ فاطمه بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله اجماع أبى‏بكر منعها فدكا لاثت. «س»: لما بلغ فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ازماع أبى‏بكر على قبض فدك والعوالى و بلغها ذلك لاثت خمارها و اقبلت في لمه من نسائها و حفده من اهلها تطا في ذيولها. والازماع: الثبوت في الأمر و إظهار العزم فيه. 
4ـ الزيادة من «ب» و «د» و «ز» و «ط» و «ع»: و في «ع»: فلاثت. لاثت: لفت و عصبت. الخمار: ما تغطى به المرأة رأسها. و لاثت المراه خمارها: إذا لوته على وجهها و رأسها. 
5ـ الزيادة من «د» و «ز» و «ح» والشافي. 
6ـ «ع»: ثم أقبلت. «ج»: لميمه، و هو مصغر لمه بمعنى الجماعة القليلة. 
7ـ الزيادة من «ج» و الواود زيادة منا. والحفدة: الاعوان والخدم. و ادراع: جمع درع بمعنى الثوب، و قوله: «تجر ادراعها و تطا ذيولها» لعلة تعبير عن شدة آلامها عليهاالسلام و هجمه المصائب عليها بحيث اثرت في استواء قامتها و لذلك رافقته عدة من النساء لاعانتها في المشي. 
8ـ «ب»: ما تخرم من مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله شيئا. «ى» و «س»: ما تخرم مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله. «ح»: ما تخرم من مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله مشيتها. «ع»: تطأ ذيلها لاتخرم. والخرم: الترك والنقص، والمعنى انه حكت مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله على وجهها و تمامها
9ـ الزيادة بعده من «س». و في «ح»: حتى انتهت الى أبى‏بكر. 
10ـ «ألف»: وقد حفل حوله المهاجرين... «ج»: قد حشد المهاجرين... و في شرح النهج لابن ميثم: و معه جل المهاجرين والانصار. الحشد: الجماعة اذا دعوا فاتوا لما دعوا له. و كان أبوبكر قد علم بمجيى فاطمة عليهاالسلام اليه فجمع الناس لئلا يعتابوا عليه رايا إذ لم يكونوا بحضرته. و كلمه «والانصار» لا توجد في «ز».
11ـ الزيادة من «د» و «و» و «ز» والشافي. 
12ـ الزيادة من «ح». و في «س»: فبسطت. و في «ه»: فلطت. بمعنى مدت و سترت. و في «ع»: فنيطت دونهم، و في «ج» من قوله «فنيطت» هكذا: فضرب بينهم بريطه بيضاء و قيل قبطيه. و في شرح ابن‏ميثم هكذا: فضربت بينها و بينهم قطيفه. نيطت اي علقت، والملاءه والريطه بمعنى الازار، والقبطيه: ثياب بيض رقاق من كتان منسوبة إلى القبط، و معنى العبارة هكذا: ضربوا بينها عليهاالسلام و بين القوم ستراً و حجاباً. 
13ـ الزيادة من «د» و «ز».
14ـ الزيادة من «ع».
15ـ الزيادة من «ه». و في عدد من النسخ: أجهش لها القوم بالبكاء. 
16ـ الزيادة ليست في «ألف» و «ب»، و في «ج» و «س» و شرح ابن‏ميثم: طويلاً. و في «ط»: هنيهة، و في «ح» فامسكت هنية، و في «ع»: ثم أمهلتهم. أمهلت هنية: صبرت زمانا قليلاً. و في بعض النسخ: هنيئة. و ليس بصحيح. و أجهش القوم أي تهيؤوا للبكاء. ارتج: اضطرب. 
17ـ أي سكنت شدتهم. والنشيج: غص البكاء في الحلق دون الانتخاب. و في «ه»: حتّى إذا هدأت فورتهم و سكنت روعتهم. 
18ـ في «ألف» من قوله «حتى إذا سكن» هكذا: حتى هدات فورتهم و سكنت روعتهم و افتتحت الكلام فقالت:...، و في «ب»: حتى سكن نشيج القوم و هدات فورتهم فافتتحت...، و في «ج»: حتى سكنوا من فورتهم ثم قالت:...، و في «ع»: حتى هدأت فورتهم و قالت:...، والروعة: الفزعة. 
19ـ من هنا إلى قولها عليهاالسلام: لقد جاءكم رسول...» في الفقرة 8 لا يوجد في «ه» و «و» و «ط» و «ح» و «س» والشافي، و ما قبله في «ح» هكذا... بالحمد للَّه والثناء عليه بما هو أهله والصلاة على نبيّه محمّد، فعلت أصوات الناس بالبكاء عند ذكر رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فأمسكت حتى سكنوا ثم قالت:... 
20ـ «د»: و عمر. 
21ـ بعيد نيست اين عبارات حاكى از آن باشد كه در اثر كثرت صدمات روحى و جراحات جسمى وارده، حضرت نمى‏توانسته‏اند با قامتى راست حركت كنند. لذا لباس حضرت به زمين كشيده مى‏شد و زير پايشان مى‏رفت و به همين علت جهت كمك در راه رفتن آن بانوى بزرگ عده‏اى از بانوان نيز همراه شدند. 
22ـ «ج»: پرده‏ى مصرى. 
23ـ «ج»: مدت طولانى.

 

 

متن خطبه فدكيه در مسجد

الحمد والثناء أبتدء بحمد من هو أولى بالحمد والطول والمجد. (1) الحمد للَّه على ما أنعم، و له الشكر على ما ألهم (2)، والثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها، و سبوغ الاء اسداها، و احسان منن والاها. (3) (أحمده بمحامد) (4)جم عن الاحصاء عددها، و ناى عن المجازاه امدها (5) ، و تفاوت عن الادراك ابدها (6) ، و ندبهم لاستزادتها بالشكر لاتصالها (7) ، (و استخذى الخلق بانزالها) (8)، و استحمد إلى الخلائق باجزالها، و ثنى (9)بالندب إلى أمثالها. 
و أشهد أن لا إله إلا اللَّه (وحده لا شريك له) (10)، كلمة جعل الاخلاص تأويلها، و ضمن القلوب موصولها، و أبان في الفكر (11) معقولها. الممتنع من الأبصار رؤيته، و من الألسن صفته، و من الأوهام الإحاطة به. (12) 
ابتدع (13)الأشياء لا من شى‏ء كان قبلها، و أنشأها بلا احتذاء امثله امتثلها. كونها بقدرته و ذراها بمشيته، من غير حاجة منه إلى تكوينها و لا فائده له في تصويرها إلا تثبيتا لحكمته، و تنبيها على طاعته، و اظهاراً لقدرته، (و دلالة على ربوبيته) (14)و تعبداً لبريته، و إعزازاً لدعوته. (15) ثم جعل الثواب على طاعته، و وضع العقاب على معصيته (16) ، ذيادة (17) لعباده عن نقمته و لهم إلى جنته. 

حمد و ثنا 
كلام خود را آغاز مى‏كنم با حمد و سپاس خدائى كه به ستايش و فضل و عزت و رفعت از همه كس سزاوارتر است. 
خداوند را بر نعمتهايى كه عطا فرموده مى‏ستايم، و بر الهامش سپاس مى‏نمايم، و بر نعمتهاى گسترده‏اى كه ابتداءً عنايت نموده و نعمتهاى فراوانى كه عطا فرموده و تفضلات پى‏درپى كه مرحمت كرده ثنا مى‏گويم. 
او را سپاس مى‏گويم با حمدهاى بى‏پايانى كه از حد شمارش بيرون است، و قدرت بر شكر همه‏ى آنها نيست، و نهايت آنها قابل درك نخواهد بود. نعمتهايى كه خداوند براى ازدياد و دوام آنها ما را دعوت به شكرگزارى نموده، و بندگانش را بر فرستادن آنها مطيع خود گردانيده، و براى كامل نمودن بخششهايش از آنان حمد و ستايش خود را خواسته، و در كنار آن به طلب چنين نعمتهائى امر فرموده است. 
گواهى مى‏دهم كه معبودى غير «اللَّه» نيست. تنها او معبود است و شريكى ندارد. كلمه‏اى است كه تأويل آن اخلاص است و متضمن رساندن قلوب به اعتقاد وحدانيت خداست، و آنچه را كه عقل به آن پى مى‏برد در انديشه‏ها ظاهر نموده است. خداوندى كه امكان ديدنش و قدرت توصيف او براى كسى نيست، و به خيال كسى نمى‏گنجد. خداوندى كه تمام اشياء را بدون آنكه چيزى قبل از آنان باشد بوجود آورده، و بى‏آنكه از نمونه‏هايى براى خلقت پيروى كرده باشد آنان را آفريده است. با قدرتش به آنان وجود داده و با اراده‏ى خود آنان را خلق فرموده، بدون آنكه نيازى به خلقت آنان داشته باشد يا فائده‏اى به او عائد شود. 
بلكه علت در خلقت آنست كه حِكمت خود را براى ما سوايش معلوم بنمايد، و آنان را به إطاعت خود متوجه كند، و قدرت خويش را به منصه‏ى ظهور برساند، و دلالت بر ربوبيتش نمايد و خلق را به عبادت خود بخواند و به دعوت خود عزت و غلبه بخشد(18). همچنين براى دورى آنان از عذابش و سوق آنان به بهشتش ثواب را بر اطاعت خود و عذاب را در معصيتش قرار داد. 

پی نوشت


1ـ من «ابتدء» الى هنا ليست فى «د» و «ز» و «ع»، و في «ألف»: ابتدء بالحمد لمن هو أولى بالحمد والمجد والطول. 
2ـ «ى» و شرح ابن‏ميثم: بما ألهم. 
3ـ من قولها عليهاالسلام «و إحسان» إلى هنا في «د» هكذا: و تمام منن اولاها. و في «ن» هكذا: و إحسان منن أولاها. و في «ع» هكذا: و تظاهر منن أولاها و كمال مواهب والاها. سبوغ الآلاء: اتساع النعماء. والاها أي تابعها باعطاء نعمه بعد أخرى. جم: كثر. ناى: بعد الأمد: الغاية. 
4ـ الزيادة من «ع»، و بعده: جل عن الاحصاء. 
5ـ «ج»: مزيدها، «د» و «ز»: عن الجزاء امدها. 
6ـ «ب»: آمالها. «ن»: و ناى عن المجازات مزيدها وفات عن الإدراك امدها. تفاوت: تباعد. 
7ـ أي دعاهم و رغبهم في استزاده النعمة و طلب زيادتها بسبب الشكر لتكون نعمه متصله لهم غير منقطعه عنهم. و من قولها عليهاالسلام «و ندبهم» إلى هنا في «ألف» هكذا: استدعى الشكور بافضالها... و فى «ب» و «ى»: واستثن الشكر بفضائلها. و في «ع»: واستثنى الشكر بافضالها. و في «ج»: و استتب الشكر بفضائلها. و استتب: استقام و استمر. 
8ـ الزيادة من «ج». استخذى: انقاد. 
9ـ «الف» و «ج»: أمر. «ع»: آمن. «ى»: واستحمد إلى الخلق باجرائها و من... و اجزالها: اكثارها. 
10ـ الزيادة من «ج» و «د»و «ز» و «ى».
11ـ العبارة من قولها عليهاالسلام «و أبان» إلى هنا في «ب» هكذا: و أنى في الفكرة، و في «د» و «ز»: انار في التفكر. و في «ن»: و أنار في الفكر معقولها. و في «ع». و أبان في الفكر محصولها و أظهر فيها معقولها الممتنعة. 
12ـ «د» و «ز»: و من الأوهام كيفيته. 
13ـ «ن»: أبدع. 
14ـ الزيادة من «ى». ابتدع: احدث: لا من شي‏ء: أي مادة. احتذاء: الاقتداء. امتثلها: تبعها. ذرأها: خلقها. العبارة من قولها عليهاالسلام «كان قبلها» إلى هنا في «ب» هكذا: قبله و احتذاها بلا مثال لغير فائدة زادته إلا إظهاراً... و في «ج»: كان قبله و أنشأها بلا احتذاء مثله سماها بغير فائدة زادته إلا اظهار...، و في «ألف»: كان قبلها و أنشأها بلا احتذاء امثله وضعها لغير فائدة زادته إلا إظهاراً...، و في «ع»: كان قبله، و أنشأها بلا احتذاء امتثله و فطرها لغير فائدة زادته إلّا إظهاراً لقدرته. و في «ز»: و ذرأها بمشيته لا حاجة... إلا تبينا لحكمه. و في «ى» من أول العبارة إلى هنا هكذا: الذى ابتدع الاشياء لا من شيى‏ء كان قبله و أنشاها بلا احتذاء امثلة، و فطرها لغير فائدة زادته إلّا إظهاراً لقدرته و دلالةً على ربوبيته و إعزازاً لأهل دعوته. 
15ـ «ألف» و «ج» و «ى» و «ع»: لأهل دعوته. 
16ـ العبارة من قولها عليهاالسلام «على طاعته» إلى هنا في «ج» هكذا: لأهل طاعته و وضع العذاب على أهل معصيته...، و في «ع» هكذا: لأهل طاعته و جعل العقاب لأهل معصيته زيادة لأوليائه عن نقمته...، و في «ب»: على طاعته والعقاب.... 
17ـ كذا في «الف» و «د» خ ل، و في سائر النسخ: «زيادة» بالزاى و هو بالذال بمعنى الطرد والدفع والابعاد، والظاهر أنه لا معنى للعبارة بالزاي هنا. 
18ـ «ألف»: و به كسانى كه مردم را بسوى خدا مى‏خوانند عزت ببخشد.

 

 

بعثت پيامبر و مسير رسالت


بعثة الرسول الأعظم صلى اللَّه عليه و آله و مسير الرسالة و أشهد أن أبى‏محمداً عبده و رسوله، اختاره قبل أن يجتبله، و اصطفاه قبل أن يبتعثه، و سماه قبل أن يستنجبه (1) ، إذ الخلائق بالغيب (2) مكنونه، و بستر الأهاويل مصونه (3)و بنهاية العدم مقرونة (4)، علما من اللَّه تعالى بمائل الأمور (5)، و احاطة بحوادث الدهور (6)، و معرفة بمواقع المقدور. 
ابتعثه اللَّه اتماما لأمره (7)، و عزيمة على امضاء حكمه، و انفاذا لمقادير حتمه. (8) فرأي الامم فرقا في أديانها، عكفا على نيرانها (9) ، عابده لأوثانها، منكره للَّه معر عرفانها. (10) 
فأنار (اللَّه) (11)بأبي‏محمد صلى اللَّه عليه و آله، و فرج (12)عن القلوب بهمها، و جلا عن الأبصار عمهها (13) ، (و عن الأنفس غممها). **زيرنويس=الزيادة من «ألف».@ (و قام في الناس بالهداية فأنقذهم من الغواية، و بصرهم من العماية، و هداهم إلى الدين القويم، و دعاهم إلى الطريق المستقيم). (14) 
ثم قبضه اللَّه (عز و جل) (15)إليه قبض رأفة (و رحمه) (16)و اختيار، رغبة بمحمد (17)عن تعب هذه الدار (18) ، (موضوعا عنه اعباء الاوزار) (19)، محفوفا (20) بالملائكة الأبرار، و رضوان الرب الغفار، و مجاوره (21) الملك الجبار. 
صلى اللَّه على أبي‏نبيه (22)و امينه على الوحى و صفيه و خيرته من الخلق و رضيه (23) ، فعليه الصلاة والسلام و رحمةاللَّه و بركاته. 

بعثت پيامبر (ص) و مسير رسالت 
و گواهى مى‏دهم كه پدرم حضرت محمد بنده و فرستاده‏ى اوست، كه خداوند او را قبل از خلقتش اختيار نمود، و قبل از بعثتش او را برگزيد، و پيش از انتخابش نام او را معرفى كرد. اين انتخاب هنگامى بود كه مردم در مخفيگاه غيب پنهان بودند و در پس پرده‏هاى هولناك مستور و به نهايت عدم مقرون بودند. 
علت اين اختيار آن است كه خداوند به سرانجام كارها آگاه و به حوادث روزگار احاطه دارد، و به زمان وقوع مقدرات عارف است. براى اتمام امر خود او را مبعوث گردانيد، و به قصد اجراى حكم خود او را برانگيخت، و براى انفاذ مقدرات حتمى خود او را به پيامبرى اختيار نمود. آنحضرت مردم را ديد كه هر گروهى داراى دين مخصوص به خود است، و به آتشهاى افروخته‏ى خود روى آورده و بُتان خود را پرستش مى‏نمايند، و با آنكه فطرتاً معرفت خدا را دارند ولى منكر او هستند. 
آنگاه خداوند متعال به بركت پدرم حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله ظلمت‏ها را به نورانيت مبدل ساخت، و از قلبهإ؛11ّّ قساوت را برطرف نمود، و از ديده‏ها تحير را زايل كرد، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود. آن حضرت دعوت الهى خود را با هدف هدايت مردم آغاز كرد و آنان را از گمراهى نجات داد، و از لجاجتها آگاهى بخشيد، و آنان را به دينى محكم هدايت نمود، و به راه مستقيم فراخواند. 
سپس خداوند عزوجل او را با رأفت و رحمت و اختيار به سوى خود خواند تا او را از خستگى اين دنيا آسوده گرداند و سنگينى بار ناملايمات را از او بردارد (24) ، و او را در احاطه‏ى ملائكه‏ى ابرار و رضوان پروردگار غفار و مجاورت ملك جبار قرار دهد. درود خدا بر پدرم پيام‏آور و امين وحى خدا و برگزيده و منتخب از خلق و مرضى او. درود و سلام و رحمت و بركات الهى بر او باد. 

پی نوشت


1ـ العبارة من قولها عليهاالسلام «اختاره»، إلى هنا في «د» و «ز» هكذا: اختاره «د» خ ل: وانتجبه) قبل أن ارسله و سماه قبل أن اجتنباه («د» خ ل: اجتبله) و اصطفاه قبل ان ابتعثه...، و في «ع»: و اختاره قبل أن ينتجبه واصطفاه قبل أن يبعثه، «ن»: و سماه قبل أن يستجيبه. 
2ـ «ألف»: في الغيب. «ب»: بالغيوب. «ع»: تحت الغيوب. و في «ز» قبل أن ابتعثه إلى الخلائق، والخلائق بالغيب... 
3ـ «ألف»: بسد الأوهام مصونه، «ج» بستر الأهاويل مضمونة. 
4ـ «ى»: و بنهاية الغيب مقرونة. 
5ـ «ألف» علما من اللَّه في غامض الأمور...، «د»: بما يلى الأمور. «ى»: بعواقب الأمور. «ن»: بمال الأمور. 
6ـ «ز»: الدهر. و في «ى»: و إحاطة منه بحوادث الدهور، و معرفه منه بعواقب المقدور. و في «ع»: و إحاطة منه بحوادث الدهر و معرفة منه بمواضع المقدور. 
7ـ «ج» و «ى»: و معرفة منه بمواقع المقدور و ابتعثه اتماماً لعلمه...، و في «ب»: و معرفة بمواضع...، و في «د»: بمواقع الأمور...«ن»: فابتعثه اتماماً لامره و علمه. «ع»: ابتعثه اتماماً لعلمه. 
8ـ الإضافة في مقادير حتمه إضافة الموصوف إلى الصفة، أي المقادير المحتومه، و في «ج»: حقه. 
9ـ «ى»: عكوفا. «ع»: عاكفه على اوثانها منكره للَّه عز و جل...، العكف جمع عاكف كما هو الغالب في فاعل الصفه نحو شهد و غيب، وعكف على شي‏ء أي اقبل عليه مواظبا و لازمه. والنيران جمع نار و هو قياس مطرد في جمع الاجوف نحو تيجان و جيران. 
10ـ «ى»: بعد عرفانها. 
11ـ الزيادة من «ى» و «ع»، و في «ع»: فأنار اللَّه به ظلمها. 
12ـ «د» و «ز» كشف. والظلم استعيرت هنا للجهالة، والبهم جمع بهمه و هى ظلمه شديدة تطبق على القلب. 
13ـ «ب» و «د»: جلى عن الأبصار غممها. «ز»: و جلى عن الأبصار عماها. «ى»: جلا عن الأبصار غممها. «ع»: و جلى عن الأبصار غممها و فرج عن القلوب بهمها و قام في الناس...، والغمم جمع الغمة و هو ما لم يهتد لوجه الحيلة فيه. 
14ـ الزيادة من من «د» و «ز»، و «ع»، ولكن في «ع» هكذا: و قام في الناس بالهداية و أنقذهم من الغواية و هداهم إلى الدين القويم و دعاهم إلى الطريق المستقيم. و في «ز»: الصراط المستقيم. الغواية: الهلاكة والضلالة. العماية: الغاية واللجاج. 
15ـ الزيادة من «ى» و «ع».
16ـ الزيادة من «ألف».
17ـ «ب»: بأبي. «ى»: و رغبة به. 
18ـ «د» و «ز»: و رغبه و ايثار، فمحمد من («ز»: عن) تعب هذه الدار في راحه. 
19ـ الزيادة ليست في «د»، و في «ب»: موضوع عنه العب‏ء والاوزار. «ى»: موضوعا عنه غب الاوزار. والعب‏ء جمعه الاعباء: الثقل والحمل. 
20ـ «ب»: محتف، «د» و «ز»: قد حف. 
21ـ «ج»: جوار. «ى»: و رضوان رب غفار في جوار ملك جبار. 
22ـ «ب»: على محمد نبي الرحمة. 
23ـ العبارة في «ألف» هكذا: وصفيه و رضية و خيرته من خلقه و نجيه. و في «ز»: و امينه على وحيه وصفيه و خيرته من خلقه و رضيه والسلام عليه... و في «ى»: صلى اللَّه عليه و آله الطيبين الأخيار. و في «ع» من قولها عليهاالسلام «ثم قبضه اللَّه» إلى «و رحمه اللَّه و بركاته» هكذا: ثم قبضه اللَّه عز و جل إليه قبض رأفة و اختيار و تكرمه و هب و نقله عن تعب هذه الدار موضوعاً عن عنقه الاوزار مخلدا في دار القرار محتفا به الملائكة الابرار في مجاوره الملك الجبار و رضوانه عليه و على اهل بيته الاخيار و صلى اللَّه على نبيه و امينه على وحيه و صفيه من الخلائق و سلّم كثيراً. 
24ـ «د»: سپس خداوند او را با رأفت و اختيار و ميل خود و با ايثار بسوى خود برد، و «محمد صلى اللَّه عليه و آله» با رفتنش از رنج اين دنيا آسوده گشت.

 

 

خطاب حضرت زهرا به مهاجرين و انصار


خطابها مع المهاجرين والانصار ثم التفتت عليهاالسلام إلى أهل المجلس و قالت (لجميع المهاجرين والأنصار: و) (1) أنتم عباد اللَّه نصب أمره و نهيه، و حمله دينه(2) و وحيه، و امناء اللَّه على أنفسكم، و بلغاوه إلى الامم (حولكم). (3) زعيم حق للَّه فيكم، و عهد قدمه إليكم. (4) 

خطاب حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه به مهاجرين و انصار 
آنگاه حضرت زهرا عليهاالسلام متوجه اهل مجلس شدند، و خطاب به تمام مهاجران و انصار فرمودند: 
شما بندگان خدا پرچم و علم أمر و نهى الهى، و در بردارنده دين و وحى او و پاسداران خدا بر خود هستيد، و رساننده‏ى احكام الهى به ديگر امتهايى كه در اطراف شمايند مى‏باشيد. در بين شما شخصى است كه استحقاق زعامت دارد، و او كسى است كه قبلاً در مورد اطاعت او متعهد شده‏ايد. (5) 

پی نوشت


1ـ الزيادة من «ألف»، و في «ى»: ثم أنتم... و في «ع»: و أنتم... 
2ـ «ج»: حمله كتاب اللَّه، «ع»: حمله معالم علمه. 
3ـ الزيادة من «ج».
4ـ «ب»: زعمتم حقا لكم؟ اللَّه فيكم عهد قدمه إليكم؟ «ج»: و بلغاوه إلى الامم حولكم، للَّه فيكم عهد قدمه إليكم. «ز»: زعيم حق له فيكم. «ى»: و حمله دينه و وحيه، للَّه فيكم عهد قدمه إليكم. «ع»: و أمناوه على أنفسكم و بلغاوه إلى الأمم، خولكم عهده الذى قدمه إليكم. 
5ـ «ب»: آيا براى خود حقى پنداشتيد؟! آيا خداوند پيش از اين عهدى را درباره‏ى شما مقدم نداشت؟! «ج»: و شما رساننده‏ى احكام الهى به امتهايى كه در اطرافتان هستند مى‏باشيد. در شما عهدى است كه خداوند پيش از اين قرار داده است. 

 

 

قرآن و اهل‏بيت


القرآن و اهل البيت عليهم‏السلام و (نحن) (1)بقية استخلفها عليكم. (و معنا) (2) كتاب اللَّه (الناطق والقرآن الصادق والنور الساطع والضياء اللامع) (3)، بينه بصائره، و أي (4) منكشفه سرائره، و برهان فينا(5) متجليه (6) ظواهره، مديم للبرية استماعه (7) ، (مغتبطة به أشياعه) (8)، قائد إلى الرضوان اتباعه، مود الى النجاة استماعه. (9) 
فيه تبيان(10) حجج اللَّه المنوره (11)، (و مواعظه المكررة) (12)، و عزائمه المفسرة (13) ، و محارمه المخدره، (و أحكامه الكافية) (14) ، و بيناته الجالية، (و جمله الشافية) (15)، و فضائلة المندوبة، و رخصة الموهوبة، (و رحمته المرجوه) (16)، و شرائعه المكتوبة. (17) 

قرآن و اهل‏بيت عليهم‏السلام 
و ما يادگارانى هستيم كه خداوند ما را نمايندگان خود بر شما قرار داده، و به همراه ما كتاب ناطق الهى و قرآن صادق و نور تابناك و شعاع درخشنده‏اى است كه دليلهاى آن روشن و اسرار آياتش ظاهر است، و با ما دليل و برهانى است (18)كه ظواهرش متجلى و استماع آن براى مردم هميشگى است (و ملال‏آور نيست). 
پيروان او بخاطر آن مورد رشك ديگران هستند، و تبعيت او بشر را به رضوان خدا سوق مى‏دهد، و گوش دادن به آن نجات را بدنبال مى‏آورد. در او است بيان دليلهاى نورانى الهى، و پندهاى مكرر خداوند، و واجباتى كه تبيين شده و محرماتى كه از آن منع گرديده، و احكامى كه كافى است و ادله‏اى كه روشن است و كلماتى كه شفابخش است، و فضائلى كه بدان دعوت شده، و امورى كه اجازه‏ى انجام آن داده شده، و رحمتى كه اميد آن مى‏رود، و قوانينى كه واجب شده است. 

پی نوشت


1ـ الزيادة من «ب» و فيه: و نحن بقية استخلفنا عليكم. و في «ع»: و بقيه استخلفها فيكم. 
2ـ الزيادة من «ب».
3ـ الزيادة من «د» و «ز»، و في «ن»: كتاب بينه لعبائره. و في «ع»: كتاب اللَّه بصائره نيره لذوى الالباب و أي كاشفه سرائره و برهانه، و حججه النيرة. الساطع: المرتفع والمنتشر، اللامع: المضيى‏ء. 
4ـ «ب»: و آى فينا. 
5ـ كلمة «فينا» غير موجوده في «ب» و «ى». و في «ز» هكذا: و منكشفه سرائره، متجليه ظواهره. 
6ـ «ب» و «د»: منجلية. 
7ـ «ب»: مديم البرية إسماعه. والعبارة ليست في «ى».
8ـ الزيادة من «د» و «ز»: و لايوجد العبارة السابقة فيهما. 
9ـ «ألف» و «ج» و «ى»: أشياعه، و في «د» خ ل: اسماعه. 
10ـ «ب»: فيه بيان، و في «د» و «ز»: به تنال. 
11ـ «ج»: المنيرة. «ن» و «ع»: النيرة. 
12ـ الزيادة من «ألف» و «ج» و «ى» و «ع». و في «ج»: المكروره. 
13ـ العبارة ليست في «ج» و «ى» و «ع»، و ما بعده إلى آخر العبارة في «ى» هكذا: و محارمه المحدودة و جمله الكاملة و رخصه المرغوبة و شرائعه المندوبة و فرائضه المكتوبة. 
14ـ الزيادة من «ألف» و «ج».
15ـ الزيادة ليست في «ألف»، و في «ج» خ ل: جملة الكافية، و في «د» و «ز»: و براهينة الكافية. 
16ـ الزيادة من «ألف».
17ـ «ج» خ ل: المكنونه. و في «ع»: و محارمه المحذره و رخصه الموهوبة و شرائعه المكتوبة و فضائله المندوبة. و من هنا إلى قوله «فاتقوا اللَّه حق تقاته» في «ى» هكذا: و جعل صله ارحامنا زيادة لعدتكم و طاعتنا نظاما لملحمتكم والايتمام بنا الامان من فرقتكم. 
18ـ منظور قرآن است.
 




ویرایش موضوع توسط : اسمونی
در تاریخ : پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۳۰ بعد از ظهر
















2 تشکر شده از کاربر اسمونی برای ارسال مفید :
کوثر , ,



  می پسندم 3     0  3 
 
 
تعداد پسند های ( 3 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : اسمونی
1398.02.24
به این خاک نظر شده
دشمنان داخلی و خارجی همه زورشون رو زدن 
 جنگ،اختلاس، احتکار، تحریم و...
پایداری پرچم این آب و خاک، حسابیه که با دودوتا چارتا جور در نمیاد 
نگران شایعات و حرف ها نباش، همه چی دست خداست :)
 همه چی درسته :)
  




                                     

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
متن موضوعی خطبه فدکیه
پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۲۸ بعد از ظهر نمایش پست [1]
آقا
rating
شماره عضویت : 13
حالت :
ارسال ها : 143
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 199
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 1115
پسند ها : 158
تشکر شده : 166



 
 

حكمت دستورات الهى


أسرار أحكام اللَّه ففرض اللَّه (1) الايمان تطهيرا لكم من الشرك، والصلاة تنزيها لكم عن الكبر، والزكاة (تزكية للنفس) (2) و تزييداً في الرزق، والصيام تثبيتا (3)للاخلاص، والحج تشييداً (4) للدين، (و احياء للسنن، و اعلانا للشريعة) (5)والعدل تنسيقا للقلوب (6) (و تمكينإ؛33ّّ للدين) (7)، و طاعتنا (أهل البيت)(8) ، والجهاد نظاما للمله، و إمامتنا أمانا من الفرقة (9) عزاً للإسلام، والصبر معونة على استيجاب (الأجر) (10)، والأمر بالمعروف مصلحه للعامة، (والنهى عن المنكر تنزيها للدين) (11)، و بر الوالدين (12) وقاية من السخط (13) ، و صلة الأرحام (منساة في العمر و) (14)منماة للعدد، والقصاص حقنا (15)للدماء، والوفاء بالنذر تعريضاً للمغره (16)، و توفيه المكاييل والموازين تغييرا للبخس (17) ، والنهى عن شرب الخمر (18) تنزيها عن الرجس، و اجتناب قذف المحصنات حجابا للعنة (19) ، و مجانبه السرقة ايجابا للعفة (20)، (والتنزه عن اكل مال اليتيم والاستيثار به اجاره من الظلم، والنهى عن الزنا تحصنا من المقت، والعدل في الاحكام ايناسا للرعية، و ترك الجور في الحكم اثباتا للوعيد) (21)، و حرم اللَّه الشرك اخلاصاً له بالربوبية. (22) 
فاتقوا اللَّه حق تقاته و لا تموتن إلا و أنتم مسلمون (23) (و لا تتولوا مدبرين) (24)و اطيعوه فيما أمركم به و (انتهوا عما) (25)نهاكم عنه، (و اتبعوا العلم و تمسكوا به) (26)فإنما يخشى اللَّه من عباده العلماء. (27) 
(فاحمدوا الله الذى بعظمته و نوره ابتغى من في السماوات و من في الأرض إليه الوسيلة، فنحن وسيلته في خلقه و نحن آل رسوله و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجه غيبه و ورثه انبيائه). (28) 

حكمت و دستورات الهى 
پس خداوند ايمان را طهارت شما از شرك قرار داد، و نماز را دورى از كبر، و زكات را صفاى روح و زيادى در روزى و روزه را تحكيم اخلاص، و حج را بلندى و رفعت دين و احياى سنتها و اعلان شريعت، و عدالت را نظام قلبها و قبولى دين، و اطاعت ما اهل‏بيت را موجب نظام داشتن ملت، و امامت ما را امان از تفرق و جدائى، و جهاد را عزت اسلام (29)، و صبر را كمكى بر استحقاق اجر، و امر بمعروف را باعث مصلحت عمومى، و نهى از منكر را براى تنزيه دين، و نيكى به والدين را حفظ از نارضايتى، و صله‏ى ارحام را مايه طولانى شدن عمر و كثرت افراد يكدل، و قصاص را حفظ خونها، و وفاى به نذر را روزنه‏اى براى بخشش گناهان، و كامل نمودن كيل و وزن را براى حفظ اموال از نقص و ضرر، و نهى از نوشيدن شراب را دورى از پليدى، و پرهيز از نسبت ناروا به بانوان عفيفه را مانع از لعنت (30)، و دورى از دزدى را سبب جلوگيرى از اعمال زشت و نخوردن مال يتيم و برنداشتن آن را پناهى از ظلم، و نهى از زنا را حفظ از غضب الهى، و عدالت در احكام را مايه‏ى دلگرمى مردم، و ظلم ننمودن در حكم را براى ترس از حق قرار داده، و براى اخلاص در قبول ربوبيت خود شرك را حرام نموده است.(31) 
پس تقواى الهى را در بالاترين درجه پيشه‏ى خود بنمائيد، و در حالى از اين دنيا برويد كه مسلمان باشيد، و از فرامين خدا روى برنگردانيد، و آنچه امر فرموده اطاعت كنيد و از آنچه نهى فرموده خوددارى كنيد، و پيرو علم باشيد و بدان تمسك كنيد كه فقط بندگان آگاه از خدا مى‏ترسند. پس حمد و ثناى خدائى را بجا آوريد كه با عظمت و نورش تمام اهل آسمان و زمين در جستجوى وسيله‏اى بسوى اويند. و ما آن وسيله‏ى الهى در خلقش هستيم، و ما آل‏رسول خدائيم، و ما مقربان درگاه خدا، و جايگاه قدس او، و حجت غيبى الهى و وارث انبياى اوييم. 

پی نوشت


1ـ «د» و «ز»: فجعل اللَّه. «ألف»: ففرض اللَّه عليكم. «ع»: ففرض لكم الايمان تطهيرا من الشرك والصلاة تنزيها عن الكبر. 
2ـ الزيادة من «د» و «ز»، و فيهما: و نماء في الرزق. و في «ع»: والزكاة تحصينا للأموال و زيادة في الأرزاق. 
3ـ «ألف»: إثباتا. «ج»: تبيينا. و في «ع»: والصيام تثبيتا للاخلاص و تنسكا للقلوب و تنبيها لماسه الشعب (كذا؟) لها على مواسات ذوى الاملاق والاقتار والمسكنة والافتقار. 
4ـ «ب»: تسليه. «ج»: تسنيه. 
5ـ الزيادة من «ع».
6ـ «ألف»: والحق تسكينا للقلوب. «ب» و «ج»: والعدل تنسكا للقلوب. «ن»: والعدل تثبيتا للقلوب. «ع»: والعدل في الحكم متناشا للرعيه و تمسكا للقلوب. والتنسيق: التنظيم، والتنسك: العبادة. 
7ـ الزيادة من «ألف».
8ـ الزيادة من «ع».
9ـ «ألف» و «ج» و «ع»: و إمامتنا للفرقة. «ن»: و إمامتنا لما من الفرقة. «ب»: و إمامتنا أمنا من الفرقة. «د»: و إمامتنا أمانا للفرقة. «ى»: و طاعتنا نظاما لملحمتكم والايتام بنا الأمان من فرقتكم. 
10ـ «ب»: و حبنا. 
11ـ الزيادة من «د»، و في «ج» هكذا: والصبر مؤنة للاستيجاب. و في «ع» هكذا: والصبر معونة في الاستيجاب. و في «ب»: والصبر منجاة والقصاص... الاستيجاب: الاستحقاق. 
12ـ الزيادة من «ألف». و في «ن» هكذا: والأمر بالمعروف والنهى عن المنكر مصلحه للعامة. و في «ع»: والنهى عن المنكر جمعا للكلمة. 
13ـ «ألف» و «ج»: والبر بالوالدين. 
14ـ «ج»: السخطة. 
15ـ الزيادة ليست في «د» و «ز»، و في «ج»: منساة للعمر و... و في «ألف»: و صلة الأرحام منماة للعدد و زيادة في العمر. و في «ى»: و صلة أرحامنا زيادة لعدتكم. و في «ع»: و صلة الأرحام مبقاة للعدة و انساء في العمر. 
16ـ «د» خ ل: حصنا. 
17ـ «ألف»: والوفاء بالنذور تعرضا للمغفرة. 
18ـ «ألف»: و وفاء المكيال والميزان تغييرا للبخس والتطفيف. «ج»: تغييرا للبخسة. 
19ـ «ألف»: والتناهى عن شرب الخمور...، «ج»: والاجتناب عن شرب الخمور تنزيها من الرجس. «ن»: والانتهاء عن شرب الخمر تنزيها من الرجس. «ع»: والانتهاء عن شرب الخمور صونا عن الرجس. 
20ـ «د» و «ز»: و اجتناب القذف حجابا عن اللعنة، «ب»: اجتنابا للعنة، «ج»: حجابا من اللعنة. لعله اشاره إلى قوله تعالى في سورة النور الآية 23: ان الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا في الدنيا والاخرة و لهم عذاب عظيم. 
21ـ «د» و «ز»: و ترك السرقة ايجابا بالعفة («ز»: للعفة). «ع»: و مجانبه السرقة نشرا للعفة. 
22ـ الزيادة من «ألف» و «ج» بتفاوت، و في «ج» هكذا: والتنزه عن اكل اموال الايتام والاستيثار بفيئهم اجاره من الظلم، والعدل في الأحكام ايناساً للرعية. 
23ـ «ألف»: والنهى عن الشرك، «ج»: والتبري من الشرك اخلاصاً للربوبية، «ع»: و تحريم الشرك اخلاصاً للربوبية. و في «ع» هذه الفقرات تقديم و تأخير و عدم ذكر بعضها. 
24ـ سوره‏ى آل‏عمران: الآيه 102. 
25ـ الزيادة من «ألف».
26ـ الزيادة من «ع».
27ـ الزيادة من «ع». و في «ز» هكذا: و اطيعوا اللَّه فيما أمركم به و نهاكم عنه فانه قال: إنما يخشى... 
28ـ إشارة إلى سورة فاطر: الآية 28. 
29ـ الزيادة من «ألف» و شرح ابن‏ميثم و «م»، و قولها عليهاالسلام «و نحن خاصته و محل قدسه» زيادة من شرح ابن‏ميثم و ابن أبي‏الحديد. والعبارة في شرح ابن‏ميثم بتفاوت هكذا: و احمدوا اللَّه الذى بعظمته و نوره يبتغي من في السماوات و من في الأرض إليه الوسيلة، و نحن وسيلته في خلقه، و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجته في غيبه و نحن ورثة أنبيائه. 
30ـ «ب»: و دوستى ما را عزت اسلام. 
31ـ احتمالا اشاره به آيه‏ى 23 از سوره‏ى نور است كه مى‏فرمايد: «كسانى كه به زنان عفيفه‏ى مومنه نسبت ناروا مى‏دهند، در دنيا و آخرت لعنت شده‏اند و برايشان عذابى بزرگ است».

 

 

بدانيد من فاطمه‏ ام!



اعلموا أنّي فاطمة ثم قالت عليهاالسلام: أيها الناس، اعلموا أني فاطمة و أبي‏محمد (رسول ربكم و خاتم أنبيائكم)!(1) 
أقولها عودا على بدء (2) ، و لا أقول ما أقول غلطا و لا أفعل ما أفعل شططا و (ما أنا من الكاذبين). (3) (فاسمعوا إلى باسماع واعيه و قلوب راعية. 

بدانيد من فاطمه‏ام! 
سپس فرمود: 
اى مردم بدانيد من فاطمه‏ام، و پدرم محمد كه فرستاده‏ى پروردگارتان و خاتم پيامبرانتان است. كلام اول و آخر من اين است، و در اين مطلب اشتباه نمى‏كنم و آنچه كه انجام مى‏دهم گزاف نيست و سخن به دروغ نمى‏گويم. (4) پس با گوشهاى شنوا و قلبهاى آگاه سخن مرا گوش كنيد. 

پی نوشت


1ـ الزيادة من «ى»، و في «ألف» و «ب»: أيها الناس، أنا فاطمة. و أوله في «ى» هكذا: أما بعد، فانا فاطمة. و في «ع». الا و أنى فاطمة بنت محمد. و في شرح ابن‏ميثم: ثم قالت: أنا فاطمة بنت محمد. 
2ـ«د» و «ز»: عودا و بدءا. «ع»: أقولها عودا على بداء. «ج» و شرح ابن‏ميثم: أقول عودا على بدء والمعنى: هذا قولى أولا و آخرا. 
3ـ الزيادة من «ى»، و في «ألف» و «ه»: و ما أقول إذ أقول سرفا و لا شططا و في «ج» و «ى» و شرح ابن‏ميثم: و ما أقول ذلك سرفا و لا شططا. و في «ع»: و لا أقول إذ أقول سرفا و لا شططا. والسرف: تجاوز الحد والاعتدال، والشطط: البعد عن الحق. 
4ـ «الف»: و در صحبت خود، كلامى گزاف و دور از حق نمى‏گويم.



 

سير رسالت

 

مسيرة الرسالة المحمدية ثم قالت: (1) (بسم اللَّه الرحمن الرحيم) (2) لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم.(3) فان تعزوه (و تعرفوه) (4)تجدوه أبي‏دون نسائكم! (5)و أخا ابن عمى دون رجالكم! (و لنعم المغزى إليه صلى اللَّه عليه و آله). (6) فبلغ الرسالة صادعا بالنذاره (7) ، مائلا عن مدرجة (8)المشركين (حائدا عن سنتهم) (9)ضاربا لثبجهم (10)، آخذا باكظامهم (11) ، داعيا (12) إلى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنه. 
يجذ (13)الاصنام و ينكت (14)الهام، حتى انهزم (15)الجمع و ولوا الدبر، و حتى تفرى (16)الليل عن صبحه و اسفر الحق عن محضه، و نطق (17) زعيم الدين، (و هدات فوره الكفر) (18)، و خرست شقاشق (19) الشياطين، (و طاح و شيظ النفاق (20)، و انحلت عقد الكفر و الشقاق) (21)، و فهتم بكلمه الإخلاص (في نفر من البيض الخماص). (22) 
و كنتم على شفا حفره من النار (فانقذكم منها (23) نبيه، تعبدون الاصنام و تستقسمون بالازلام) (24)، مذقه الشارب و نهزه الطامع (25) و قبسه العجلان (26) و موطى الأقدام. تشربون الطرق (27) و تقتاتون القد (28)، أذلة خاشعين (29)تخافون أن يتخطفكم الناس من حولكم. (30) 

مسير رسالت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله 
آنگاه فرمود: بسم اللَّه الرحمن الرحيم، فرستاده‏ى خدا نزد شما آمد كه از شما بود و تحمل مشقت شما بر او دشوار بود و او نسبت به هدايت شما بسيار پافشارى داشت و نسبت به مؤمنين با رحمت و رأفت بود. 
اگر در حسب و نسب او نظر كنيد و او را بشناسيد مى‏يابيد كه در بين تمام زنان او تنها پدر من است، و در بين تمام مردان او تنها برادرِ پسر عموى من (على عليه‏السلام) است و چه خوب انتسابى است. او رسالت الهى خود را بانجام رسانيد و امور باعث عذاب پروردگار را اظهار نمود، و از راه و روش مشركان روى گرداند (31) ، و از سنت جاهلى آنان اعراض نمود. كمر آنان را در راه رسالتش شكست، و گلوى آنان را فشرد، و مردم را با حكمت و پند نيكو به راه خدا دعوت نمود. 
بُتان را شكست و سرهاى گردنكشان را به خاك افكند، تا آنكه اجتماع آنان را از هم پاشيد و آنان از صحنه پشت نمودند و نور صبح هدايت ظلمت شرك را شكافت و پرده از حق برداشته شد. زعيم دينى گوينده شد، و آتش كفر خاموش گرديد، و زبان شياطين لال شد و پست فطرتان منافق هلاك شدند، و گره‏هاى كفر و خلاف از هم گشوده شد، و شما به كلمه‏ى اخلاص تكلم نموديد با عده‏اى از پاكان كه عفيف بودند. 
شما بر لبه‏ى پرتگاه آتش قرار داشتيد كه پيامبر الهى شما را نجات داد. شما كسانى بوديد كه بتان را پرستش مى‏كرديد، و قمار بازى مى‏كرديد. 
چنان خوار بوديد كه جرعه‏ى هر نوشنده، و شكار هر طمعكار، و همچون آتشگيره‏اى كه بردارنده‏ى آن زياد توقف نمى‏كند بوديد (32) ، و زير قدمهاى ديگران قرار داشتيد. آب آشاميدنى شما آب كدر، و خوراك شما پوست دباغى نشده بود. (33)مى‏ترسيديد كه مردم از اطرافتان ناگهان بر شما حمله كنند.

پی نوشت

 

1ـ الزيادة من «ج» و شرح ابن‏ميثم، و كذا في «ع» مع اختلاف اذكره: و ها أنا قائله فاسمعوا ما اقول باسماع واعيه و قلوب ناهيه لقد جاءكم... 
2ـ الزيادة من «ح» و «ى».
3ـ سورة التوبة: الآية 128. 
4ـ الزيادة من «ب» و «د». و في «ط»: فان تعرفوه تجدوه. و تعزوه أي تنسبوه. 
5ـ «ب» و «و» و «ط» والشافي و شرح ابن‏ميثم: آباءكم. 
6ـ الزيادة من «د» و «ز» و «ى»، والمعزى إليه أي المنسوب إليه. 
7ـ «ألف» و «ب» و «ه» و «ح» و «س»: («س»: فبلغ: «ح»: قد) بلغ النذارة صادعا بالرسالة: «ع» فبلغ بالنذارة و صدع بالرسالة. صادعا بالنذارة أي مظهرا الإنذار. 
8ـ «ألف» و «ه»: ناكبا عن سنن المشركين، «ب»: ماثلا على مدرجه المشركين. «ج» و «د»: مائلا عن مدرجه المشركين. «ط»: مائلا عن سنن المشركين. «ع»: مائلا عن مدرجه الناكثين، ناكبا عن سنن المشركين. والسنن: الطريق الواضح، و ماثلا أي قائما ضدهم، والمدرجة: المذهب والمسلك. 
9ـ الزيادة من «ح» و «ى» و حائدا أي مائلا. 
10ـ «ألف» و «ه» و «ع» لاثباجهم. «د» و «ز» والشافى: ضاربا ثبجهم. الثبج: العنق او الظهر. 
11ـ «ب»: بكظمهم. أخذ بكظمه إذا خنقه و ضيق نفسه و في «ط»: ضاربا لثبجهم، يدعو إلى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة آخذا باكظام المشركين، يهشم الأصنام. 
12ـ «ى»: يدعو. 
13ـ «ب» و «و» و «ط» والشافى: يهشم. «د»: يجف. «د» خ ل و «ز»: يكسر. يجذ: يكسر و يقطع. 
14ـ «ب» و «د»: ينكث. «ه»: يفض. «و» و «ط» والشافى: يفلق. «س»: يقص. و في «ح» و «ى»: يجذ الهام و يكب («ى»: ينكت) الاصنام. و ينكت أي القاه على رأسه. 
15ـ «ب»: هزم. 
16ـ «ب»: و تغرى الليل. «ز»: تغر. «ح»: و اوضح الليل. و في «ى»: و اسفر الحق من محضه و ابتدء الليل عن صبحه. و في «ع» و ولى الدبر، و حتى تولى الليل. و تفرى أي انشق، اسفر: كشف و اضاء محضه أي خالصه. 
17ـ «س»: و انطلق. 
18ـ الزيادة من «ألف».
19ـ الشقاشق. مع شقشقه، والمراد خرست السنتهم. و في «س»: الشيطان. 
20ـ أي هلكت سفله المنافقين. 
21ـ الزيادة من «د» و «ز»، و في «و» و «ط» والشافى: و تمت كلمه الاخلاص. والشقاق أي الخلاف. فهتم أي تلفظتم. 
22ـ الزيادة من «د» و «ز»، و في «ج»: مع النفر البيض الخماص الذين اذهب اللَّه عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. البيض جمع ابيض والخماص جمع خميص و هو الذى يكون بطنه خال من الطعام. 
23ـ سوره آل‏عمران: الآية 103. أي كنتم على شفير النار. 
24ـ الزيادة من «ألف» و في «ج»: و «ح»: فانقذكم («ج»: منها) مذقه الشارب. 
25ـ مذقه الشارب: شربه من اللبن الممزوج بالماء، والنهزه: الفرصه. 
26ـ القبسه: شعله من نار توخذ من معظمها و قبسه العجلان: مثل يضرب في الاستعجال تشبيها بالمقتبس الذى يدخل الدار و لا يمكث فيها إلا ريثما يقتبس. 
27ـ «ألف» و «ع»: الرنق، أي تراب في الماء من القذى و نحوه و ماء. رنق أي كدر. والطرق: الماء الكدر، و ماء مطروق: خوضت فيه الإبل و بالت و بعرت حتى اصفر. 
28ـ «ألف»: القدة، «د»: الورق، والمراد ورق الشجر. القد بالفتح: الجلد غير المدبوغ كانوا ياكلونه في الجدب والمجاعه. و قيل هو جلد السخله و الماعزه. و القد بالكسر سير يقطع من جلد غير مدبوغ. 
29ـ «د» و «و» و «ز» و «ط» والشافي: خاسئين، أي المبعدين المطرودين. و في «ى»: و أنتم أذلة خاشعون. و في «و»: أذلة خاسئين يخطفكم الناس من حولكم حتى أنقذكم اللَّه برسوله. 
30ـ اقتباس من قوله تعالى في سورة الأنفال: الآية 26. 
31ـ «ب»: و در مقابل راه و روش مشركان ايستادگى نمود. 
32ـ در اين جملات حضرت شدت بى‏ارزشى آنان را در مقايسه با ساير ملل عصر خود بيان فرموده‏اند كه همچون يك جرعه كه نوشنده‏اى بنوشد و در نظرش ارزشى نداشته باشد و چنان بى‏قدرت كه هر طمع كارى هوس حمله به آنان را داشته باشد و چنان ناپايدار كه همچون آتشگيره‏اى كه براى روشن كردن آتش بكار مى‏گيرند و زود خاموش مى‏شود، بودند. 
33ـ پوست تازه‏ى دباغى نشده گاهى از شدت فقر در خوردن مورد استفاده قرار مى‏گرفت چنانچه اميرالمؤمنين عليه‏السلام در نهج‏البلاغه مى‏فرمايد: 
و حسبك داء ان تبيت ببطنة - و حولك أكباد تحن الى القد يعنى: براى مريضى روح تو همين بس كه سير بخوابى در حالى كه در اطراف تو شكمهاى گرسنه‏اى در آرزوى خوردن پوست دباغى نشده باشند.

 

 

اميرالمؤمنين در تبليغ رسالت

 

على عليه‏السلام في ابلاغ الرسالة الالهية فأنقذكم (اللَّه تبارك و تعالى) (1) بنبيه محمد صلى اللَّه عليه و آله، بعد اللتيا والتى، و بعد أن منى (2) ببهم الرجال و ذؤبان العرب و مرده أهل الكتاب. (3) 
كلما اوقدوا (4)نارا للحرب اطفاها اللَّه (5) ، أو (6) ، نجم قرن الضلالة (7) أو فغرت (8) فاغرة من المشركين قذف أخاه (9)(عليّاً) (10)في لهواتها، فلا ينكفى‏ء حتى يطأ صماخها (11)باخصمه، و يخمد لهبها بحد سيفه (12)، مكدودا (دووبا) (13)في ذات اللَّه (مجتهدا في أمر اللَّه) (14)قريبا من رسول‏اللَّه سيّداً في أولياء اللَّه (15)، مشمراً ناصحاً (16)مجدّاً كادحاً، (لا تأخذه في اللَّه لومة لائم). (17) و أنتم في بلهنيه وادعون آمنون (فرحون) (18)و فى رفاهية (من العيش) (19)فكهون (تأكلون العفو و تشربون الصفو) (20)، تتربصون بنا الداوئر (21) 
تتوكفون الأخبار، و تنكصون عند (22)النزال، (و تفرون عند القتال). (23) 

على عليه‏السلام در تبليغ رسالت


تا آنكه خداوند تبارك و تعالى به بركت پيامبر حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله شما را بعد از اين همه سختيها نجات داد، و بعد از آنكه او گرفتار پهلوانان كفار و گرگان عرب و گردنكشان اهل كتاب گرديد، هرگاه كه آتشِ جنگ را مى‏افروختند خداوند آن را خاموش مى‏نمود و هر زمان كه قدرت پيروان ضلالت ظاهر مى‏شد يا دشمنان مشرك دهان خود را براى از بين بردن شما باز مى‏كردند برادرش على را براى نابودى آنان به عمق دهانشان مى‏افكند. (24)او هم تا گوشهاى آنان را پايمال نمى‏كرد، و آتش آنان را با تيزى شمشيرش خاموش نمى‏نمود باز نمى‏گشت. 
او (على عليه‏السلام) كسى بود كه در راه خدا سختى و مشكلات را تحمل مى‏كرد و استقامت از خود نشان مى‏داد، و نزديكترين اشخاص به پيامبر و آقاى اولياى خدا بود. در راه خدا كمر همت بسته بود و دلسوزانه و با جديت و تلاشِ پيگير عمل مى‏كرد، و در راه خدا سرزنش ملامت كنندگان تأثيرى در او نداشت. 
و اين در حالى بود كه شما در زندگى راحت و در كمال آرامش و امنيت و نشاط بوديد، و در رفاه زندگى خوش مى‏گذرانديد. غذاى لذيذ مى‏خورديد و آب زلال مى‏نوشيديد و انتظار رسيدن بلاها را بر ما داشتيد و منتظر شنيدن اخبار آن بوديد! (25)و چون جنگى شدت مى‏گرفت خود را كنار مى‏كشيديد، و هنگام كارزار و جنگ فرار مى‏كرديد.

پی نوشت

 

1ـ الزيادة من «د» و «ز»، و في «ب» و «ح»: برسوله. و في «ز»: بمحمد و آله. و في «ط»: حتى انقذكم اللَّه تعالى برسوله. و في «ى»: فأنقذكم اللَّه عز و جل بأبى. و في «ع»: فأنقذكم اللَّه بنبيه صلى اللَّه عليه و آله. 
2ـ «ألف» و «ب» و «ه» و «ى»: ما منى. منى ببهم الرجال إلى ابتلى بالشجعان منهم. و قولها عليهاالسلام «بعد اللتيا والتى» أي بعد الشدائد والأمور العظيمة. 
3ـ «ح»: مكان «و مرده أهل الكتاب» هكذا: و بعد لفيف من ذوائب العرب. والمراد ما اجتمع من اعزاء القوم و اشرافهم من قبائل شتى. 
4ـ «ب» و «ج» و «ى»: حشوا. و في «ح»: احشوا، بمعنى اوقدوا
5ـ سورة المائدة: الآية 64. و كلمه «اطفاها اللَّه» ليست في «ح» و «ى».
6ـ «ب» و «ج» و «ز» و «ى»: و. «ع»: و كلما. 
7ـ «ب»: للضلال. «ح» و «ى»: للضلالة. «د» و «ز» و «ط»: قرن الشيطان. و في الشافي: قرن للشيطان. «ن»: قرن للشيطان. «ن» خ ل: قرن من الضلالة. «ع»: نجم ناجم بالضلال. نجم قرن أي ظهرت القوة. و قرن الشيطان أي متابعيه. 
8ـ «ب» و «ج» و «ز» و «ى»: و فغرت، و في «ج» هكذا: و فغز فاغر. و في «ح» و «ط» و «ع»: فاغره للمشركين. والمراد أن الطائفة العاديه من المشركين فتحت فاها للهجوم على المسلمين. 
9ـ «ب»: بأخيه. واللهوات جمع لهاة و هي اللحمة في أقصى سقف الفم. 
10ـ الزيادة من «ه» و «س».
11ـ «د» و «ز»: جناحها. «ح»: سماكها. والصماخ: الأذن، والاخمص: ما لا يصيب الأرض من باطن القدم و ربما يراد به القدم كلها. أي فلا يرجع حتى يطأ و يدوس آذان المشركين بباطن قدمه. والسماك: المرتفع، أي لا يرجع في الحرب حتى يطا أعلى من فيها ممن يقاتله و يبارزه بأخمصه. 
12ـ هكذا في «ع»، و في «ألف» و «ب» و «ه» و «ى»: بحده، و في «و» و «ط» والشافي: و يطفى عايده لهبها بسيفه. و في «و» خ ل و «ط» خ ل: و يخمد لهيبها («ط» خ ل: لهبها) بحده. و في «ح»: و يخمد حر لهبها بحده. 
13ـ الزيادة من «ج» و «ع»، و في «ه»: و يخمد لهبها بحده مكظوظا في طاعه اللَّه و طاعه رسوله مشمرا... و في «س»: كدودا مكان «مكدودا»، و هو بمعنى كثير الكد والجهد في الأمور. والمكظوظ: المهتم، والمكدود: من بلغه التعب، والدووب: المجد والمتعب. 
14ـ الزيادة من «د» و «ز». و من قولها عليهاالسلام «مجتهداً» إلى «و انتم» لا يوجد في «ى» و «ط» و «ح» إلا أن في الأخير عبارة «مشمراً ناصحاً» موجودة. 
15ـ «د» خ ل و «ز»: سيد أولياء اللَّه. 
16ـ مشمرا أي مجدّاً، والكدح: الاجتهاد في العمل والسعي. 
17ـ الزيادة من «د».
18ـ الزيادة من «ألف».
19ـ الزيادة من «د» و «ز».
20ـ الزيادة من «ه».
21ـ «ألف»: و أنتم في بلهنيه آمنون وادعون فرحون تتوكفون... و في «ج»: و أنتم في رفهينه و رفغينه وادعون آمنون تتوكفون... و في «ب»: و أنتم في بلهنيه وادعون آمنون حتى إذا اختار اللَّه...، و في «د» و «ز»: و أنتم في رفاهيه من العيش («ز»: رفاهة العيش) وادعون فاكهنون آمنون تتربصون بنا الدوائر و تتوكفون... و في «ه»: و أنتم في بلهنيه وادعون و في رفاهية فكهون تأكلون العفو و تشربون الصفو تتوكفون... و في «ح»: و أنتم في رفاهية وادعون آمنون حتى إذا اختار اللَّه... و في «ط» والشافي: و أنتم في رفاهية فاكهون آمنون وادعون حتى إذا اختار اللَّه. و في «ى»: و أنتم في رفاهية آمنون وادعون توكفون... و في «ع» مكدودا دووبا في ذات اللَّه عز و جل و أنتم وادعون في رفاهية آمنون تتوكفون... و قوله «العفو»: السهل الهنيى. بلهنيه: سعة و رفاهية، الوادع: الساكن، والفكه: طيب النفس. 22ـ «ج»: عن. توكف الخبر: انتظر ظهوره. 
23ـ الزيادة من «د» و «ز»، و في «ألف»: تنكصون عند النزال على الاعقاب حتى أقام اللَّه بمحمد صلى اللَّه عليه و آله عمود الدين فلما اختار... و في «ز»: تفرون من القتال. و في «ع»: و تنكصون عند النزال و ترمقون ما يصير إليه الحال حتى اختار.... 
24ـ يعنى او را به قلب دشمن مى‏فرستاد. 
25ـ «ج»: و شما در آسايش و وسعت، در نهايت آرامش و امنيت، منتظر اخبار بوديد.




 

رفتار مردم بعد از رحلت پيامبر

 

avما أظهره الناس بعد وفاة صاحب الرسالة فلما اختار اللَّه لنبيه دار انبيائه (و مأوى أصفيائه) (1)(و أتم عليه ما وعده) (2)، ظهرت فيكم حسيكه النفاق (3) و سمل (4) جلباب الدين (و أخلق ثوبه و نحل عظمه و أودت رمته) (5)و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الأقلين (6) و هدر فنيق المبطلين. (7)فخطر (8) في عرصاتكم. 
و أطلع الشيطان رأسه من مغرزه (9)هاتفا بكم. (فدعاكم) (10)فألفاكم لدعوته (11)مستجيبين و للغرة (12)فيه ملاحظين. 
ثم استنهضكم فوجدكم (ناهضين) (13)خفافا و أحمشكم (14) فألفاكم غضابا، فوسمتم (15)غير إبلكم و أوردتموها (16)غير شربكم. (17) 
هذا والعهد قريب والكلم رحيب والجرح لما يندمل والرسول لما يقبر. (18)بدارا (19)زعمتم خوف الفتنة! ألا في الفتنة سقطوا، و إن جهنم لمحيطة بالكافرين. (20) 
فهيهات منكم و كيف بكم و أنّى تؤفكون؟! و كتاب اللَّه بين أظهركم. 
أموره ظاهرة و أحكامه زاهرة و أعلامه باهرة و زواجره لائحة و أوامره واضحة قد خلفتموه و راء ظهوركم. (21) 
أرغبة (ويحكم) (22)عنه تريدون (23)أم بغيره تحكمون؟ بئس للظالمين بدلا. (24)و من يبتغ غير الإسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين. (25) 
ثم لم تلبثوا إلا ريث (26) أن تسكن نفرتها (27)و يسلس قيادها، (ثم أخذتم تورون وقدتها و تهيجون جمرتها) (28)(و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوى و اطفاء أنوار الدين الجلى و اهمال (29)سنن لنبي الصفي). (30) 
تشربون حسوا في ارتغاء (31) (و تمشون لأهله و ولده في الخمر (32)والضراء). (33)و نصبر (34)منكم على مثل حز المدى (و وخز السنان في الحشا). (35) 

رفتار مردم بعد از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله 
هنگامى كه خداوند جايگاه انبيا و منزلگاه برگزيدگانش را براى او اختيار نمود و آنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند كينه و دشمنى ناشى از نفاق شما ظاهر گرديد، و پوشش دين كهنه شد و جامه‏اش مندرس و استخوانش ضعيف گرديد، و آن قدرت ضعيف از بين رفت. خشم فروخورده‏ى گمراهان به تكلم درآمد، و گمنام ذليلان ظاهر شد، و شخص مورد قبول اهل باطل صدا درآورد، و در عرصه‏ى شما قدرت‏نمايى كرد. (36)شيطان از كمينگاه خود سر برآورد و شما را بسوى خود خواند و شما را دعوت نمود و ديد كه دعوت او را اجابت مى‏نماييد و آماده‏ى فريب خوردن از او هستيد، و چون شما را به قيام بر عليه حق خواند قيام و سرعت قبول شما را يافت، و چون شما را بر ضد حق به غضب و خشم در آورد شما را غضبناك ديد. پس شتر ديگران را براى خود علامت‏گذارى نموديد و آن را به آبى كه از آن شما نبود حاضر كرديد. تمام اين قضايا در حالى بود كه فاصله‏ى زيادى نشده و زخم هنوز وسيع بود و جراحت هنوز التيام نيافته و پيامبر هنوز دفن نگرديده بود! (با نيرنگ و دروغ بر مردم جلوه داديد كه حضورتان در سقيفه براى دفع فتنه بوده است). به گمان ترس از بروز فتنه به سرعت اقدام كرديد ولى بدانيد كه در فتنه سقوط كرديد و جهنم كافران را از هر سو در بر مى‏گيرد. 
اين كارها از شما بعيد بود و چگونه چنين كارى كرديد و به كجا بازمى‏گرديد، با اينكه كتاب خدا در بين شماست؟! كتابى كه امورش ظاهر و احكامش نورانى و علامتهايش واضح و نواهيش تبيين شده و اوامرش روشن است. به چنين كتاب خدايى پشت نموديد. 
واى بر شما! آيا مى‏خواهيد از او روى گردانيد يا به غير آنچه كه در آن است حكم كنيد؟ بد جايگزينى براى ظالمان است، و كسى كه غير اسلام را به عنوان دين برگزيند از او قبول نمى‏شود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود. 
سپس درنگ نكرديد مگر به مقدار آرام شدن فتنه و جاى گرفتن قلاده‏ى آن كه شروع نموديد در برافروختن شعله‏هاى فتنه و برانگيختن هيزمهاى آن و نداى شيطان مكار را اجابت كرديد و شروع به خاموش كردن انوار دينى روشن و بى‏اعتنايى به سنتهاى پيامبر برگزيده نموديد. 
به ظاهر طرفدارى از دين مى‏نماييد در حالى كه در باطن به نفع خود عمل مى‏كنيد و نسبت به اهل‏بيت و فرزندانش با حيله و نيرنگ رفتار مى‏كنيد(37) ما در مقابل اذيتهاى شما صبر مى‏كنيم مانند صبر كسى كه با چاقوهاى بزرگ و پهن اعضايش را قطعه قطعه كنند و تيزى نيزه را در بدنش فروبرند!

پی نوشت

 

1ـ الزيادة ليست في «ب» و «ج». و في «ه». «ع»: محل اصفيائه. «ح»:... دار اوليائه و محل انبيائه ظهرت حسكه النفاق. «ى»: فلما اختار اللَّه تعالى لرسوله ما عنده لرسله ظهرت حسكه النفاق. «س»: فلما اختار اللَّه تعالى لرسوله دار أوليائه، نطق كاظم و نبغ... 
2ـ الزيادة من «ج». و في الشافي: حتى إذا اختار اللَّه لنبيه دار أنبيائه ظهرت حسيكه النفاق. 
3ـ «د» و «ز»: ظهر فيكم حسكه النفاق. «ح» و «ط» و «ى» و «ع»: ظهرت حسكه النفاق. والحسيكه والحسكه كلاهما بمعنى العداوة والحقد، و في «ب»: خله النفاق، والمراد من الخلة: البقية. 
4ـ «ألف» و «ه»: انسمل، «ز»: اسمل: «ح» استهتك. سمل الثوب: بلى. و استهتك أي هتك ستره من غير مبالاةٍ. 
5ـ الزيادة من «ألف» و «ى»، و في «ه»: انسمل جلباب الدين و اخلق عهده و انتقض عقده و نطق كاظم و نبغ خامل و هدر... و في «ى»: و سمل جلباب الاسلام و اخلولق ثوبه و نحل عظمه و ارتث دميمه. اودت رمته: أي هلكت ما بلى من عظامه. 
6ـ «ألف» و «ى»: و ظهر نابغ و نبغ خامل و نطق كاظم و هدر... و في «ج»: و سمل جلباب الإسلام فنطق كاظم و نبغ خامل و هدر... و في «ع»: و نطق كاظم و نبغ خامل. و في «ب» و «ز» و «ح» و «ط»: خامل الافلين و هدر... و في «س»: و نبع جاهل و اطلع الشيطان رجسه في مغرزه. و في الشافي: خامل الافكين. نبغ خامل: أي ظهر و طلع من كان وضيعا لايعرف. 
7ـ «ألف» و «ه» و «ع»: الباطل. «ج»: الكفر. والفنيق: الفحل من الابل. والهدير: ترديد الصوت في الحنجرة. 
8ـ «ألف» و «ج» و «ه» و «ح» و «ع»: يخطر. «ى»: يهدر. و يخطر بمعنى يتبختر. 
9ـ «ألف»: معرسه صارخا بكم فالفاكم غضابا... و في «ه» و «و» و «ط» و «س»: صارخا بكم. «ى»: مصرعه. «ع»: فاطلع الشيطان رأسه من مغرسه صارخا بكم، فوجدكم لدعوته... والمراد من المغرز: المكمن، و من المعرس: محل الاستراحه، و من المصرع: انه لما توفى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله قام الشيطان من مصرعه بعد ما صرع ببعث رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله. 
10ـ الزيادة من «و» و «ط» والشافي. 
11ـ «ب» و «ج» و «ح» و «س»: فوجدكم لدعائه. «ى»: فألفاكم لدعائه. «ه»: فألفاكم لدعوته مصيخين. «ح»: فألفاكم لدعوته مجيبين. والهتاف: الصياح، والفاكم أي وجدكم. والإصاخة: الاستماع. 
12ـ «د» و «ز»: للعزة. «ى»: لغروره. «ح»: و لعزمه متطاولين. «س» و «ن» و «ع»: و للغرة ملاحظين. 
13ـ الزيادة من «ز».
14ـ «ب»: أجمشكم. «د»: أحشمكم. «ى»: أحثكم. «س»: أحمكسم. و في «ز»: غضبانا، مكان «غضابا». و في «ن»: فوجدكم غضابا. و في «ع»: و استنهضكم فوجدكم إليه سراعا و أحمشكم فألفاكم لدعوته غضابا. و أحمشكم أي أغضبكم. 
15ـ «ألف» و «ه»: فخطمتم. «س»: فاسمتم. 
16ـ «د» و «ح» و «ى» والشافي: طوردتم. «د» خ ل و «و» و «ز» و «ط» و «ع»: أوردتم. 
17ـ «ج» و «ى»: شربا ليس لكم، و في «د» و «ز»: غير مشربكم. 
18ـ والكلم رحيب أي الجرح واسع، و لما يندمل أي لم يصلح بعد. 
19ـ «ب» خ ل والشافي: إنما. «د» و «ز»: ابتدارا. «ح»: حذرا. «ع»: انذارا. والبدار أي الاسراع. و في «و» و «ط»: بماذا زعتم... و في «س»: والرسول لما يقبر بدار، ازعمتم خوف الفتنة. و في «ى»: وردتم شرابا ليس لكم بدارا، و زعمتم خوف الفتنة، إلا في الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحيطه بالكافرين، هذا والعهد قريب والكلم رحيب والجرح لما يندمل والرسول لم يقبر، فهيهات منكم... 
20ـ سورة التوبة: الآية 49. 
21ـ العبارات من قولها عليهاالسلام «فهيهات منكم» إلى هنا هكذا في «د» و «ز»، و في «ب» و «و» و «ح» و «ط» والشافي: فهيهات منكم («و»: فيكم، «ح»: بكم) و أنّى بكم («ح»: لكم) و أنّى تؤفكون و («ب» و «و»: هذا) كتاب اللَّه بين أظهركم («ب»: و) زواجره بينه و شواهده لائحه و أوامره واضحة. و في «ج»: فهيهات منكم و كيف بكم و أنّى توفكون و كتاب اللَّه جل و عز بين أظهركم قائمه فرائضه واضحة دلائله نيره شرائعه، زواجره واضحة و أوامره لائحه. و في «ى»: و كتاب اللَّه بين أظهركم، زواجره ظاهرة و أوامره لائحة و دلائله واضحة ارغبه عنه؟! فبئس للظالمين بدلا... و في «س»: هذا و كتاب اللَّه بين أظهركم، زواجره بينه و أوامره لائحه رغبة عنه بئس للظالمين بدلا. الا و من يبتغ... و في «ألف» تفاوت ليس باليسير هكذا: فهيهات منكم و أين بكم و أنّى توفكون و كتاب اللَّه بين أظهركم؟ زواجره لائحة و أوامره لامحه و دلائله واضحة و اعلامه بينه و قد خلفتموه رغبة عنه فئبس للظالمين بدلا ثم لم تلبثوا...، و في «ه»: فهيهات منكم و أين بكم و أنّى تؤفكون و كتاب اللَّه بين أظهركم، زواجره قاهرة و أوامره لائحة و ادلته واضحة و أعلامه بيّنة. ارغبه و يحكم عنه؟ بئس للظالمين بدلا، ثم لم تريثوا بعد اجتهاد إلا ريثما سكنت نفرتها و أسلس قيادها... و في «ع»: فهيهات منكم و أين بكم و أنّى تؤفكون و كتاب اللَّه بين أظهركم شرائعه واضحه و زواجره و أوامره لائحة رغبة عنه إلى ما سواه بئس للظالمين بدلا... و قد أورد الآية المباركة من سوره آل‏عمران «و من يبتغ..» في «ألف» بعد قوله «لقوم يوقنون» بعد صفحة. 
22ـ الزيادة من «ه».
23ـ «ب» و «ز»: تدبرون. 
24ـ سورة الكهف: الآية 50. 
25ـ سوره آل‏عمران: الآية 85. و في «ح»: إلّا و من يبتغ... و من قولها عليهاالسلام: «فهيهات منكم» إلى هنا ليست في «س».
26ـ «ى»: ريثما. «ج»: هذا ثم لم تبرحوا ريثا، و قال بعضهم: هذا و لم يريثوا اختها إلا ريث. «ع»: هذا و لم تلبثوا بعد اختها إلا ريث سكوتى حتى نفر نهادها و سلس قيادها. والريث هو الحد والقدر، و بمعنى الابطاء أيضا. و في «س»: هذا ثم لم يريثوا. و من قولها عليهاالسلام «ثم لم تلبثوا...» إلى قولها عليهاالسلام «و وخز السنان في الحشا» ليست في «ح». و من قولها عليهاالسلام ثم اخذتم...» إلى قولها عليهاالسلام «في الحشا» ليست في «ى».
27ـ «ه»: ثم لم تريثوا بعد اجتهاد إلا ريثما سكنت نفرتها، و اسلس قيادها. «ط»: ان تسكن نفس نغرتها تسرون حسوا... و نفرتها أي عدم انقيادها. و أسلس قيادها أي سهل أمرها و هان صعبها. 
28ـ الزيادة ليست في «ألف» و «ب».
29ـ «د» خ ل و «ز»: اهماد. اهماد النار: اطفاوها بالكلية. 
30ـ الزيادة من «د» و «ز».
31ـ «ألف» و «ه» و «ط»: والشافي: تسرون حسوا فى ارتغاء. («الف»: بارتغاء). «ع»: يسرون حسوا في ارتغاء. «ب»: ثم لم تريثوا الا ريث ان تسكن نغرتها تشربون حسوا و تسرون في ارتغاء. «ن»: و تشربون... و قولها عليهاالسلام «تسرون حسوا في الارتغاء» مثل معناه: تظهرون خلاف ما تضمرون. والارتغاء: شرب رغوه اللبن، و اصله: الرجل يؤتى باللبن فيظهر انه يريد الرغوه خصاه فيشربها و مع ذلك يحسو من اللبن سرا. 
32ـ «د»: الخمره. «ز»: الجهراء. والخمر ما واراك من شجر و غيره، والضراء: الشجر الملتف في الوادى. 
33ـ الزيادة ليست في «ألف» و «ب».
34ـ «د»: و يصير. «ز»: يصير. «ه» و «س»: و نحن نصبر منكم على مثل و خز المدى. 
35ـ الزيادة ليست في «ألف» و «ب» و «ه» و «و» «س». و في «ز» جز المدى. و في «ن»: حد المدى. 
36ـ در اينجا حضرت فاطمه عليهاالسلام حالت حاكم بر اجتماع پس از رحلت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله، را توصيف فرموده‏اند و با بكار بردن كنايات دقيق عمق فاجعه‏اى كه در جامعه‏ى مسلمين بوقوع پيوسته بود را ترسيم نموده‏اند. در قسمت اول از بين بردن ظواهر دين و ظهور نفاق را مطرح فرموده و مرحله‏ى دوم اوصاف حاكم غاصب از جهت پستى و بى‏ارزشى و بى‏شخصيتى و سابق باطلش را بيان نموده‏اند. 
37ـ دو جمله «تشربون حسوا في ارتغاء و تمشون لاهله و ولده في الخمر والضراء» اشاره به دو ضرب‏المثل عربى است كه اولى به معناى كسى است كه در ظاهر نشان مى‏دهد فقط خامه روى شير را مى‏خورد ولى گاهى از شير هم مى‏نوشد، و دومى به معناى كسى است كه در كار مهمى خود را مخفى مى‏كند و از مخفيگاه ناظر ماجرا است. يعنى مردم در كمك به اهل‏بيت عليهم‏السلام خود را مخفى كردند و از دور ناظر ماجرا بودند.

 




  می پسندم        0 
















امضای کاربر : اسمونی
1398.02.24
به این خاک نظر شده
دشمنان داخلی و خارجی همه زورشون رو زدن 
 جنگ،اختلاس، احتکار، تحریم و...
پایداری پرچم این آب و خاک، حسابیه که با دودوتا چارتا جور در نمیاد 
نگران شایعات و حرف ها نباش، همه چی دست خداست :)
 همه چی درسته :)
  




                                     

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
متن موضوعی خطبه فدکیه
پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۲۹ بعد از ظهر نمایش پست [2]
آقا
rating
شماره عضویت : 13
حالت :
ارسال ها : 143
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 199
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 1115
پسند ها : 158
تشکر شده : 166



 

فدك و ارث

 

فدك و الإرث و أنتم الآن تزعمون (1) ان لا ارث لنا (أهل البيت)!! (2) (و لا حظ) (3)أفحكم الجاهلية تبغون؟ و من حسن من اللَّه حكما لقوم يوقنون(4) (أفلا تعلمون؟! بلى، قد تجلى لكم كالشمس الضاحيه أني ابنته). (5)
أيها معشر المسلمين، أأبتز إرث أبي؟ (6) يابن أبي‏قحافة، أفي كتاب اللَّه أن ترث أباك و لا إرث أبي؟! لقد جئت شيئا فريا! (7)(جرأة منكم على قطيعة الرحم و نكث العهد). (8) 
أفعلى عمد تركتم كتاب اللَّه و نبذتموه وراء ظهوركم؟ (9)إذ يقول اللَّه تبارك و تعالى: «و ورث سليمان داود» (10)(مع ما قص) (11)من خبر يحيى و (12)زكريا إذ قال: «رب فهب لي من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل‏يعقوب» (13)، (و قال: «و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض في كتاب اللَّه)» (14)، و قال: «يوصيكم اللَّه في أولادكم للذكر مثل حظ الانثيين» (15) و قال: «ان ترك خيراً الوصية للوالدين والاقربين بالمعروف حقا على المتقين». (16) 
فزعمتم أن لا حظ (17) لي و لا إرث لي من أبي (و لا رحم بيننا)!! (18)أفخصكم اللَّه باية أخرج أبي منها؟ أم تقولون أهل ملتين لا يتوارثون؟! (19) 
اولست أنا و أبي من أهل مله واحدة؟ أم أنتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من أبي (20)(و ابن عمى)؟! (21) 
فدونكها مخطومة مرحولة مزمومة (22) ، (تكون معك في قبرك و) (23)تلقاك يوم حشك (و نشرك). (24)فنعم الحكم اللَّه والزعيم محمد والموعد القيامة، (25) و عند الساعة يخسر المبطلون (26)(و لا ينفعكم إذ تندمون) (27)، ولكل نبا مستقر (28)و سوف تعلمون (29)من يأتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم. (30) 

فدك و ارث 
و شما اكنون معتقديد كه ارثى و نصيبى براى ما اهل‏بيت نيست! آيا در پى حكم جاهليت هستيد؟! و چه حكمى بهتر از حكم الهى براى گروهى است كه يقين دارند؟ آيا نمى‏دانيد؟! البته كه همچون آفتاب تابنده براى شما روشن است كه من دختر اويم. از شما مسلمانان بعيد است! آيا ارث پدرم به‏زور گرفته شود؟ 
اى پسر ابوقحافه، آيا در كتاب خدا نوشته شده كه تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارث نبرم؟ مطلبى تعجب‏آور و متحيركننده آورده‏ايد كه از روى جرأت بر قطع رحم رسول‏اللَّه و شكستن پيمان چنين اقدامى كرده‏ايد! آيا از روى عمد كتاب خدا را رها كرده و پشت سر خود افكنديد؟ آنجا كه خداوند تبارك و تعالى مى‏فرمايد: «و سليمان از داود ارث برد» (31) و آنچه حكايت نموده از قضيه‏ى يحيى و زكريا آنجا كه مى‏فرمايد: 
«پروردگارا... فرزندى به من عنايت فرما كه از من و از آل‏يعقوب ارث ببرد» (32)و فرموده: «و خويشان ميت بعضى بر بعض ديگر در كتاب خدا در ارث بردن تقدم دارند» (33)و فرموده: «خداوند در رابطه‏ى با اولادتان سفارش مى‏نمايد كه فرزندان پسر دو برابر فرزندان دختر ارث مى‏برند» (34)و فرموده: «اگر ميت چيزى بعد از خود باقى بگذارد براى والدين و خويشان به نيكى وصيت نمايد، اين حقى است كه متقين بايد آن را انجام دهند». (35) 
گمان نموديد بهره‏اى از ارث براى من نيست و از پدرم ارثى به من نمى‏رسد و بين من و پدرم نسبتى نيست؟! آيا خداوند شما را به آيه‏اى اختصاص داده كه پدرم را از آن خارج نموده است؟ يا مى‏گوئيد ما اهل دو مذهب هستيم كه از يكديگر ارث نبريم؟! آيا من و پدرم هر دو اهل يك مذهب نيستيم؟! يا اينكه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسرعمويم (على عليه‏السلام) آگاه تريد؟
اكنون كه فدك را نمى‏دهى اين مركب زين و افسار شده‏ى آماده را بردار تا در قبر همراه تو باشد و روز قيامت وبال آن گريبانت را بگيرد. خداوند خوب حكم‏كننده‏اى و حضرت محمد صلى الله عليه و آله خوب زعيمى و قيامت خوب وعده‏گاهى است. بعد از مدت كوتاهى پشيمان مى‏شويد، و در روز قيامت اهل باطل زيان مى‏كنند، و زمانى پشيمان مى‏شويد كه براى شما نفعى ندارد، و براى هر خبرى زمان وقوعى است، و بزودى مى‏فهميد عذاب خوار كننده گريبان چه كسى را مى‏گيرد و چه كسى است كه عذاب دائمى بر او نازل مى‏شود.

پی نوشت

 

1ـ «ألف»: و زعمتم. «ح»: و أنتم هؤلاء تزعمون. «س»: و أنتم الذين تزعمون. و في «ى»:... و يسلس قيادها حتى زعمتم... 
2ـ الزيادة من «ى». و في شرح ابن‏ميثم و «س»: ان لا إرث لأبي. و في «ن»: ثم أنتم أولاء تزعمون ان لا إرث لي من أبي. 
3ـ الزيادة من «ه».
4ـ سورة المائدة: الآية 50. و في المصحف: يبغون. و في «ن»: لقوم يؤمنون. 
5ـ الزيادة ليست في «ألف» و «ب» و «ح».
6ـ «د»: أيها المسلمون أأغلب على إرثى (خ ل: ارثيه). «ب»: ويها معشر المهاجرين أأبتز... «ج»: أيها معاشر المسلمه أبتز ارثيه؟ اللَّه ان ترث...، هيهات. «ه»: ويها معشر المسلمه. «س»: ويها معاشر المسلمين ابين ارثيه، أفى اللَّه ان ترث اباك و لا إرث أبيه. «ز»: أيها المسلمون، أغلب في إرثيه. «و» و «ط»: إيها معشر المسلمة المهاجرة، أأبتز إرث أبيه («ط»: أبي)؟ أبي اللَّه في («ط»: أفي) الكتاب يابن أبي‏قحافة أن ترث أباك و لا أرث ابيه؟ «ح»: أيها معاشر الناس، أبتز إرثيه؟ أفي الكتاب ان ترث... و في شرح ابن‏ميثم: أيها معشر الملة... «ى»: ويحا معشر المسلمين! أأبتز تراث أبي؟ أباللَّه حق أن ترث أباك... «ألف»: يابن أبي‏قحافه، أبي اللَّه أن ترث... «لقد جئت شيئا فريا» أي شيئا يتحير فيه و يتعجب منه. و «أيها» بمعنى هيهات، و «ويها» كلمه يقولها المنكر للشي على القوم المخاطبين، و «أيها» كلمه تحريض وحث. 
7ـ سورة مريم: الآية 27. و من هنا إلى قولها عليهاالسلام «فدونكها مخطومه» ليست في «ح» و «ط» و «ى» و «س».
8ـ الزيادة من «ألف» و «ه».
9ـ «ألف» و «ه»: فعلى عمد ما تركتم كتاب اللَّه بين أظهركم و نبذتموه إذ يقول و ورث... 
10ـ سورة النمل: الآية 16. 
11ـ «ج»: مع ما اقتص. «ب»: و قال اللَّه عز و جل فيما قص. «د» و «ز»: و قال) فيما اقتص. 
12ـ «ب» و «د» و «ز»: ابن. 
13ـ سورة مريم: الآيتان 5 و 6. و زاد في «ألف»: و اجعله رب رضيا. و في «ن»: رب هب لي... 
14ـ سورة الإنفال: الآية 75. والزيادة ليست في «ألف» و «ج».
15ـ سورة النساء: الآية 11. 
16ـ سورة البقرة: الآية 180. 
17ـ «ب»: حق «د» و «ز»: حظوه. 
18ـ الزيادة ليست في «ألف» و «ج». و بعده في «ن» هكذا: أيها المسلمون، أفخصكم اللَّه. و في «ع» من قولها عليهاالسلام «و أنتم الآن» إلى هنا هكذا: و أنتم الآن تزعمون أن لا إرث لنا، كانكم لم تسمعوا اللَّه يقول: و ورث سليمان داود، و بعض خبر زكريا حيث يقول: فهب لي من لدنك وليا يرثنى و يزعم زعيمكم أن النبوة والخلافة لا تجتمع لاحد خلافاً على اللَّه تعالى إذ يقول لنبيه داود عليه‏السلام يا داود أنا جعلناك خليفه في الأرض ثم جعل ابنه وارثه و جمع فيهما النبوة والخلافة و قال تعالى يوصيكم اللَّه في أولادكم و قال عز و جل أن ترك خيراً الوصية للوالدين والأقربين و قال تعالى و اتقوا اللَّه الذى تساءلون به والأرحام و أنت تزعم أن لا إرث لى مع أبي و تحتج بقول لم يقله و لا سمعه أحد منه، و نحن حضنه علمه و عارفو سره و علانيته. 
19ـ «ج» و «د»: لايتوارثان. «ن»: أم هل تقولون... «ع»: أفخصكم اللَّه بأية دوننا أخرجنا اللَّه منها أم تقولون أنا أهل ملتين لا نتوارث أم أنت اعلم بمخصوص القرآن منا أبي اللَّه ذلك و رسوله و صالح المؤمنين قد علمنا أن بنوة محمد لا تورث و إنما يورث ما دونها أن النبى صلى اللَّه عليه و آله قد ملكنى فدك في حياته تملكيا صحيحا شرعيا لا شرط فيه و لا رجعه و لا مثنويه، و لم تزل في يدى أحكم فيها برايى و على وكيلى فيها و اللَّه شاهد بذلك على فان كنت لا تسمع قولى و لا تحفل بمقامى فاللَّه حسبى و كهفى و رجاى و أقول كما قال نبى اللَّه يعقوب بل سولت لكم أنفسكم أمراً فصبر جميل واللَّه المستعان على ما تصفون، أفحكم الجاهلية تبغون و من أحسن من اللَّه حكما لقوم يؤقنون اية يا معاشر المسلمين أأبتز ارثيه من أبيه أفي كتاب اللَّه يابن أبي‏قحافه أن ترث أباك و لا إرث أبي لقد جئت شئيا فريا فدونكها مخطومه... 
20ـ «ألف» و «ب»: من النبي. 
21ـ الزيادة من «ج» و «د».
22ـ دونك: اسم فعل بمعنى خذ، والضمير راجع إلى فدك. و كلمة «مزمومة» ليست في «ح» و «ط» و «س»، و كلمة «مرحوله» ليست في «ع».
23ـ الزيادة من «ه».
24ـ الزيادة من «ع»، و فيه: و نعم الحكم اللَّه و نعم الزعيم... 
25ـ الزيادة من «ألف». و في «ح»: والموعد يوم القيامة. 
26ـ «ألف»: و عند الساعة ما تحسرون. «ط» و عند الساعة يحشر المبطلون. 
27ـ الزيادة من «د».
28ـ سورة الأنعام: الآية 67. 
29ـ و جاء بعد هذا في «ع»: ثم صمتت عليهاالسلام لاستماع الجواب، فقال أبوبكر: لقد صدقت، كان بالمؤمنين رؤوفا رحيما، إلى آخر ما ذكرناه في رقم 19 باختلاف نذكره في محله. 
30ـ سورة هود: الآية 39، و سورة الزمر: الآيتان 39 و 40. 
31ـ سوره‏ى نمل: آيه‏ى 16. 
32ـ سوره‏ى مريم: آيه‏هاى456. 
33ـ سوره‏ى انفال: آيه‏ى 75. 
34ـ سوره‏ى نساء: آيه‏ى 11. 
35ـ سوره‏ى بقره: آيه‏ى 180.

 



 

خطاب به پيامبر

 

شكواها إلى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ثم التفتت عليهاالسلام إلى قبر أبيها (1)(فخنقتها العبرة) (2)و قالت: 

شعر
قد كان بعدك أنباء و هنبثه (3)لو كنت شاهدها لم تكثر (4) 
الخطب إنا فقدناك فقد الأرض وابلها - واختل قومك فاشهدهم و لا تغب (5) و كل اهل له قربى و منزله - عند الاله على الأدنين مقترب (6) أبدت رجال لنا نجوى (7) صدورهم - لما مضيت (8)و حالت دونك الترب (9) 
تجهمتنا (10) رجال و استخف بنا - لما فقدت و كل الارض مغتصب (11) 
سيعلم المتولى ظلم حامتنا - يوم القيامة أنى سوف ينقلب (12) 
و كنت بدرا و (13) نورا يستضاء به - عليك تنزل (14)من ذي‏العزة الكتب 
و كان جبرئيل بالآيات يونسنا - فقد فقدت و كل (15) الخير محتجب 
ضاقت علي بلادي بعد ما رحبت- و سيم سبطاك خسفا فيه لي نصب 
فليت قبلك كان الموت صادفنا - لما مضيت و حالت دونك الكثب (16) 
انا رزئنا بما لم يرز ذو شجن (17)- من البرية لا عجم و لا عرب 
فسوف نبكيك ما عشنا و ما بقيت - لنا العيون بتهمال له سكب (18) 
(و وصلت ذلك بأن قالت: 

شعر
قد كنت ذات حمية ما عشت لي - أمشى البراح و انت كنت جناحي 
فاليوم اخضع للذليل و اتقي - منه و أدفع ظالمي بالراح (19) و إذا بكت قمرية شجنا لها ليلا- على غصن بكيت صباحي) (20) 

خطاب به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله 
سپس حضرت نظرى به مرقد پدر افكند و بغض گلويش را فشرد و در ضمن ابياتى از شعر چنين فرمود: 
اى پدر! بعد از رحلت تو واقعه‏هاى بزرگ و قضاياى مشكلى واقع شد، كه اگر تو شاهد آن بودى مصيبت برايمان بزرگ نمى‏آمد. 
ما همچون زمينى كه باران فراوان را از دست دهد تو را از دست داديم، و قوم تو فاسد گرديدند. پس شاهد آنان باش و غائب مباش. و براى هر اهلى مزيت و برترى بر ديگر نزديكان نزد خداى متعال است. آن هنگام كه تو رفتى و خاك بين ما و تو حايل شد مردمانى كينه‏هاى خود را بر ما ظاهر نمودند. 
اكنون كه تو از بين ما رفته‏اى و تمام زمين غصب شده مردم با چهره‏ى گرفته با ما روبرو مى‏شوند و ما خوار شده‏ايم، و بزودى در روز قيامت باعث ظلم خانواده‏ى ما مى‏فهمد كه به كجا بازمى‏گردد. 
تو همچون ماه چهارده شبه و نورى بودى كه از تو كسب نور مى‏شد و كتابهاى آسمانى از طرف خداى با عزت بر تو نازل مى‏گرديد. 
و جبرئيل با آوردن آيات الهى با ما انس داشت و با رفتنت درِ تمام خيرها را بستى. شهر من با آن وسعتش بر من تنگ شده و دو سبط تو خوار گشتند كه در اين براى من بلايى است. 
اى كاش قبل از رفتن تو مرگ با ما روبرو مى‏شد هنگامى كه تو از پيش ما رفتى و تلّى از خاك مانع از تو شد. ما مبتلا به مصيبت از دست رفتن عزيزى شديم كه هيچ محزونى از مردم چه عرب و چه عجم به رفتن چنين عزيزى مبتلا نشده است. 
پس هر اندازه كه در اين دنيا زندگى كنيم و تا زمانى كه چشمهايمان باقى است براى تو با اشكى ريزان گريه مى‏كنيم. 

سپس اين اشعار را درددل نمود: 
تا روزى كه تو زنده بودى حمايت‏كننده‏اى داشتم و با آسودگى رفت و آمد مى‏نمودم و تو بال من و ياورم بودى، ولى امروز در برابر فردى ذليل خاضع شده‏ام و از او فاصله مى‏گيرم و به دست خود ستمگران را دور مى‏كنم. 
در حالى كه قُمرى از روى غصه، شبانه روى شاخه‏اى گريه مى‏كند، من در روز روشن بر مصائبم اشك مى‏ريزم.

پی نوشت

 

1ـ «ب»: انحرفت إلى قبر النبي صلى اللَّه عليه و آله... «د» و «ز»: عطفت على قبر النبي صلى اللَّه عليه و آله («ز»: أبيها). و في «ه» و «و» و «ط» والشافي: ثم انكفات على («ه» والشافي إلى) قبر أبيها. و زاد في «ألف» و «ه» و «ى»: متمثله بابيات صفيه بنت عبدالمطلب. و في «ه»: و قيل إمامه. و في «ج»: متمثله بقول هند ابنته أثاثة. و في شرح ابن‏ميثم: فتمثلت بقول هند بنت إمامه. و في «س»: ثم عدلت إلى قبر أبيها متمثله بقول هند ابنه أثاثة. و في «ع»: ثم إنها صلوات‏اللَّه‏عليها نهضت فعطفت على قبر أبيها صلى اللَّه عليهما و طافت به، و تمثلت بشعر هند ابنه ابانه و قد يقال إنها القائلة له. 
2ـ الزيادة من «ى»، و في الطرائف: و بكت. و في «ح» و «ى» و «س»: تأخر ذكر الأبيات عن خطابها عليهاالسلام للأنصار. 
3ـ «س»: هينهه، بمعنى الصوت الخفي 
4ـ «د» خ ل: تكبر، والهنبثه هي الأمر الشديد المختلف والاختلاط في القول. 
5ـ «ألف»: و اجتث أهلك مذ غيبت و اغتصبوا. «ج»: واختل قومك لما غبت و انقلبوا. و في «ى» و «د» خ ل: فاشهدهم و قد («ى»: فقد) نكبوا. و في «ه»: و غاب مذ غبت عنا الوحي والكتب. و في «و» و «ط»: و اختل اهلك فاحضرهم و لا تغب. «ح» فاشهدهم فقد شغبوا و «س»: و اختل قومك لما حازك الترب. «ع»: فاختل لاهلك و احضرهم فقد نكبوا. والوابل: المطر لشديد. و نكبوا أي عدلوا و مالوا. 
6ـ المنزلة هي المرتبة والدرجة، والأدنين هم الأقربون، و اقترب أي تقارب. 
7ـ «ألف» و «ج» و «ه»: فحوى، أي معنى صدورهم. ابدت أي اظهرت. نجوى صدورهم أي ما اضمروه في نفوسهم من العداوه و لم يتمكنوا من اظهاره في حياته صلى اللَّه عليه و آله. 
8ـ «ألف»: نايت. «ج» و شرح ابن‏ميثم: قضيت. 
9ـ «ألف»: الكثب. و في «ه»: لما فقدت و حالت دونك الكثب. 
10ـ «ألف» و «ه» و «ى»: تهضمتنا. تهضم: ظلم و غضب و اذل و كسر. والتهجم: الاستقبال بالوجه الكريه. 
11ـ «ألف»: دهر فقد ادركوا فينا الذى طلبوا، «ه»: إذ بنت عنا فنحن اليوم نغتصب. «ح»: إذا غبت عنا فكل الخلق قد غضبوا. و في «ى» و «م» و شرح ابن‏ميثم: إذ («ى»: مذ) غبت عنا فنحن اليوم نغتضب (شرح ابن‏ميثم: مغتضب). و في «ع»: أهل النفاق و نحن اليوم نغتضب. و في الشافي: مذ غبت عنا و كل الارث قد غصبوا. 
12ـ هذا البيت مذكور في أمالى الشيخ المفيد: ص 40. الحامه: خاصة الرجل، والتخفيف لضروره الشعر. 
13ـ «ألف»: قد كنت للخلق نورا... «ع»: فكنت. «ى»: و كنت نورا و بدرا. 
14ـ «د» ينزل. 
15ـ «ألف»: فغاب عنا فكل... «ى» و «ع»: فغبت عنا فكل الخير محتجب. 
16ـ في الشافي: لما قضيت... «ج» و الشافي خ ل: قوم تمنوا فاعطوا كل ما طلبوا. «ح»: فليت قبلك كان الموت حل بنا- قوم تمنوا فعموا بالذي طلبوا. صادفنا أي وجدنا و لقينا. والكثب: جمع كثيب و هو التل من الرمل. 
17ـ «ى»: و قد رزئنا الذى لم يزره أحد. «ع»: فقد رزينا بما لم يرزه أحد. الرزء: المصيبة بفقد الأعزة، والشجن: الحزن. 
18ـ البيت مذكور في «ى» و «ع» و أمالي المفيد. و هو في «ع» لها سكب، و في «ى» هكذا: منا العيون بتهتان هما سرب. و في الابيات زيادة و نقيصه في النسخ و ما في المتن مصطاد من جميع النسخ الموجوده عندنا. 
19ـ في الأصل: الزاح، و لم نجد له معنى. 
20ـ الزيادة من «ع».


 

 

خطاب به انصار

 

خطابها مع الأنصار (ثم رمت عليهاالسلام بطرفها نحو الأنصار) (1) فقالت: 
يا معشر البقية (2) ، و أعضاد الملة (3)، و حضنة (4) الإسلام! ما هذه (الفترة عن نصرتى و الونية عن معونتى و) (5)الغميزة (6) في حقي و السنة عن ظلامتي؟! (7) 
(أما كان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله أبي يقول: «المرء يحفظ في ولده)»؟ (8)سرعان ما أحدثتم (9)، و عجلان ذا إهالة! (10)(و لكم طاقة بما أحاول، و قوة على ما أطلب و أزاول). (11) 
أتقولون (12)مات محمد (رسول‏اللَّه) (13)؟ فخطب (واللَّه) (14)جليل، استوسع وهيه (15)و استنهر (16)فتقه و فقد راتقه (17) و اظلمت الأرض لغيبته و اكتابت خيره اللَّه (18) (و كسفت الشمس والقمر و انتثرت النجوم) (19)لمصيبته و اكدت الامال و خشعت الجبال (و اكلت الأموال) (20)و اضيع الحريم و اذيلت الحرمة عند مماته (21) (و فتنت الأمة و غشيت الظلمة و مات الحق). (22) 
فتلك (واللَّه النازلة الكبرى والمصيبة العظمى، لا مثلها نازلة و لا بائقة عاجلة). (23) 
أعلن بها كتاب اللَّه في أفنيتكم (و في) (24)ممساكم و مصبحكم، (يهتف بها في أسماعكم) (25)هتافا (و صراخا و تلاوة و الحانا) (26)، و لقبله ما حلت (27)بأنبياء اللَّه و رسله (حكم فصل و قضاء حتم) (28)، «و ما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر اللَّه شيئا و سيجزى اللَّه الشاكرين». (29) 

خطاب به انصار 
سپس حضرت نگاهى به جانب انصار نمودند و فرمودند: 
اى يادگاران زمان پيامبر، و اى ياوران دين و پناه‏دهندگان اسلام! اين چه سستى است در يارى من و چه ضعفي است در كمك به من و چه كوتاهي است درباره‏ى حق من و چه خوابى است كه در مورد ظلم به من شما را فراگرفته است؟! آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پدرم نمى‏فرمود: «حُرمت هر كسى را نسبت به فرزندانش بايد نگاه داشت»؟ چه زود كار خود را كرديد، و عجب زود به كارى كه زمانش نرسيده بود اقدام نموديد! 
و شما قدرت كمك به آنچه من طلب مى‏كنم و قوت برگرفتن آنچه در پى آن هستم و مى‏خواهم داريد. آيا به راحتى مى‏گوييد «محمد رسول خدا از دنيا رفت»؟ (30)بخدا قسم اين واقعه‏اى مهم است كه شكافي عظيم و گسيختگى گسترده‏اى همراه داشت، و التيام‏دهنده‏ى آن مفقود بود. با غيبت پيامبر زمين تاريك گرديده، و برگزيدگان الهى محزون گشته‏اند، و در مصيبت او آفتاب و ماه گرفته و ستارگان پراكنده شدند. با رحلت او اميدها به يأس مبدل شد، و اموال غارت شد و حريم آنحضرت از بين رفت، و حرمت او مورد اهانت قرار گرفت. با رفتن او امت در فتنه افتادند و ظلمت همه جا را فراگرفت و حق از بين رفت. 
بخدا قسم رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بليه‏ى بسيار بزرگ و مصيبت عظيم است كه مصيبتى مثل آن و حادثه‏ى ناگوارى همچون آن در دنيا نخواهد بود و به اين مصيبت عظمى كتاب خدا در خانه‏هايتان و در هر صبح و شام آگاهى داده و به آن در گوشهايتان با ندا و فرياد و خواندن و فهماندن خبر داده است. 
و همچنين خبر داده از آنچه كه به انبياى الهى و فرستادگان خداوند در گذشته رسيده كه حكم‏نهايى و قضا و قدر حتمى است. (آنجا كه فرموده:) «و نيست محمد مگر فرستاده‏ى خدا كه قبل از او پيامبران آمده‏اند. آيا اگر بميرد يا كشته شود به جاهليت خود برمى‏گرديد و مرتد مى‏شويد؟ كسى كه مرتد شود به خداوند ضررى نمى‏رساند، و خداوند شكر گزاران را پاداش مى‏دهد». (31)

پی نوشت

 

1ـ كذا في «د»، و في «ب» و «و» و «ط»: لما فرغت من كلام أبي‏بكر والمهاجرين عدلت إلى مجلس الأنصار فقالت:... و في «ج»: ثم عدلت إلى مسجد الأنصار فقالت:... و في «س»: ثم عدلت إلى معشر الأنصار فقالت:... و في «ع»: ثم انحرفت إلى مجلس الأنصار و قالت:... و في «ألف» أورد كلام فاطمة عليهاالسلام بعد ما وقع الكلام بينها عليهاالسلام و بين أبي‏بكر، فكتب أبوبكر لها كتابا برد فدك، ثم اخذه عنها عمر و مزقه فرجعت عليهاالسلام إلى مجلس الأنصار. فلذلك أورد العبارة هكذا: و اتت من فورها ذلك الأنصار فقالت:... 
2ـ «د» و «ز»: معشر النقيبة. «د» خ ل: معاشر الفتية. «و» و «ه» و «ط»: معشر الفئه. «ح» و «ع»: معاشر البقية. «ى»: معشر النقباء. و في شرح ابن‏ميثم: معشر الأنصار. 
3ـ «ج»: يا عماد الملة. «ط»: اعضاء الملة. 
4ـ «ب» و «ح»: حصون. «ج» و «ى» و «س»: حصنة. «د» خ ل و «ز»: أنصار، والحضنة جمع حاضن بمعنى حافظ، والحصنه بكسر الحاء والحصون جمع حصن. 
5ـ الزيادة من «م» و «ع»، و في «ع» في هذه الفقرات تقديم و تأخير. والفترة أي الهدنه، والونية أي الفتور والضعف. 
6ـ «ج» و «و» و «ح» و «ط» و شرح ابن‏ميثم: الفترة، و في «م»: الغمزة. 
7ـ «ط» و «س» و «ع»: والسنة في ظلامتي. «ى»: والسلامة في ظلامتي. والسنة هنا بمعنى التغافل والتهاون. 
8ـ «ألف»: أما كان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله أمر بحفظ المرء في ولده؟ «ج» و «و» و «ط»: أما كان لرسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله أن يحفظ في ولده. «ح»: أما كان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله يحفظ في ولده. «ن»: أما كان من حق رسول‏اللَّه أن يحفظ في ولده. «ع»: أما كان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله أبي والمرء يحفظ في ولده. 
9ـ «ه» و «ط»: لسرعان. «و»: لسرع. «ب»: سرعان ما اجدبتم فاكديتم و عجلان ذا إهانة. و في «ألف» خ ل: انسيتم قول رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله- و بدء بالولاية- «أنت منى بمنزلة هارون من موسى». و قوله: «أنى تارك فيكم الثقلين»؟ ما أسرع ما احدثتم و اعجل ما نكصتم. «ح»: سرعان ما نستيم و عجلان ما احدثتم! ثم تقولون... «ى»: ما أسرع ما أحذرتم. «ع»: ما أسرع ما أخذتم و أعجل ما بدلتم. 
10ـ في «م» و شرح ابن‏ميثم: عجلان ما أتيتم. و هو إشارة إلى مثل معروف يضرب للشيى يأتي قبل أوانه. 
11ـ الزيادة من «د» و «ز»، و في «ز»: «أجادل» مكان «أحاول».
12ـ «ج»: أتزعمون. 
13ـ الزيادة من «ج» و «ب»، و في شرح ابن‏ميثم و «م»: الئن مات رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله امتم دينه؟! ها أن موته لعمرى خطب جليل. و في «ع»: تقولون أن محمدا مات. 
14ـ الزيادة من «ى»، و في «ه»: لعمرى خطب جليل. 
15ـ «ب» و «ج» و «ز» و «ى» و «س»: وهنه، واستوسع و استنهر أي اتسع، والوهي: الشق والتخرق. 
16ـ «ج»: استهتر. «ح»: استثمر. «س»: انتهرت. «م»: استبهم. 
17ـ «ب»: و بعد وقته. «د» و «ز»: و انفتق رتقه. «ح»: لفقدان راتقه، فاظلمت البلاد. 
18ـ «س»: و اكتانت خيرة اللَّه لمصيبته و اكدت الرمال. «ج»: لخيره اللَّه و خشعت الجبال و اكدت الامال و اضيع الحريم...، و اكتابت أي حزنت من الكابه، و اكتانت أي استترت. 
19ـ الزيادة من «د». و في «ط» هكذا: و اظلمت الأرض لغيبته و انكسفت النجوم لمصيبته... و في «ح»: و اكتابت خيرة اللَّه لموته. 
20ـ الزيادة من «ى».
21ـ «و» و «ز» و «س»: ازيلت. «ح»: زالت. «ع»: و نبذت الحرمة. «ن»: اديلت. و اديلت: غلبت. «ألف»: و اذيلت الحرمة بموت محمد. و في شرح ابن‏ميثم و «م»: من قولها عليهاالسلام: «واضيع الحريم» إلى اول الآية (و ما محمد) هكذا: واضيع («م»: بعده) الحريم و هتكت الحرمة و ازيلت («م»: اذيلت) المصونة و تلك نازلة اعلن بها كتاب اللَّه قبل موته و انباكم بها قبل وفاته فقال: «و ما محمد...»، و اكدت: خابت. واذيلت: اهينت. 
22ـ الزيادة من «ع».
23ـ الزيادة من «د»، و في «ألف» و «ج» و «ح» و «ط» و «ى» و «س» و «ع»: فتلك نازلة اعلن...، «ب»: و تلك نازل علينا بها كتاب... «ن»:... والمصيبة العظمى التي مثلها نازلة و لا بائقة عاجلة أعلن بها كتاب اللَّه جل ثنائه. 
24ـ الزيادة من «د». و في «ح»: عند. و في «ه» و «و» و «ز»: علن مكان أعلن. و في «ط»: في فتنتكم في ممساكم. 
25ـ الزيادة من «ب»، و في «و» و «ط»: تهتف في أسماعكم. و في «د» و «ز»: يهتف («ز»: به) في أفنيتكم. 
26ـ الزيادة من «د» و «ز» و في «ه» و «ى» و «ع»: هتافاً هتافاً. «س»: هيافاً هيافاً. 
27ـ «س»: خلت. «ألف»: و لقبل ما خلت به انبياء... «ع»: لقبله. «ح»:... و مصبحكم هاتفا بكم و لقبل ما حل... 
28ـ الزيادة من «د» و «ز».
29 ـ سورة آل‏عمران: الآية 144. 
30ـ «م»: آيا با رفتن پيامبر دينش را از بين مى‏بريد؟ آگاه باشيد كه رحلت او قسم بجان خودم واقعه‏اى مهم است. 
31ـ سوره‏ى آل‏عمران: آيه‏ى 144.


 

 

ظلم به فاطمه در انظار مردم

 

الزهراء عليهاالسلام تظلم بمرأى و مسمع من الناس أيها بني‏قيلة! أأهضم (1) تراث (أبي) (2)و أنتم بمرأي (منى) (3)و مسمع (و منتدى و مجمع).(4) تلبسكم الدعوة و تشملكم الخبرة (5)، و فيكم العدة والعدد، و لكم الدار والجنن (6)(و الاداه والقوة، و عندكم السلاح والجنة، توافيكم الدعوه فلا تجيبون؟ و تأتيكم الصرخة فلا تغيثون و أنتم موصوفون بالكفاح معروفون بالخير والصلاح). (7) 
و أنتم الأولى نخبه اللَّه التي انتخبت (8) والخيرة التي اختيرت لنا أهل البيت، فباديتم العرب (و بادهتم الأمور) (9)(و تحملتم الكد والتعب) (10)، و ناهضتم (11) الأمم و كافحتم البهم. لا نبرح و تبرحون. نأمركم فتاتمرون. (12)حتى (استقامت لكم منا الدار و) (13)دارت لكم (14)بنارحى السلام و در حلب الأيام (15) و خضعت نعره (16) الشرك، و سكنت فوره الافك (17) ، و خبت نيران الحرب (18) ، و هدات دعوه الهرج (19) ، و استوسق نظام الدين. 

ظلم به فاطمه عليهاالسلام در انظار مردم 
از شما بعيد است اى پسران قَيْلَه! (20)آيا در ارث پدرم به من ظلم شود در حالى كه شما حال مرا مى‏بينيد و صداى مرا مى‏شنويد و اجتماعتان منسجم است و نداى نصرت‏طلبى من به شما مى‏رسد، و آگاهى بر مظلوميت من همگى شما را فراگرفته است؟! 
اين در حالى است كه شما هم تداركات و افراد و هم خانه و سرپوش و هم وسيله و قدرت و هم اسلحه و وسيله‏ى دفاع داريد. فراخوانى من به شما مى‏رسد ولى پاسخ نمى‏دهيد! و فرياد من به شما مى‏رسد ولى به دادخواهى نمى‏آييد! 
شما متصفيد به اين كه بر دشمن بدون سپر و زره حمله مى‏كنيد و به خير و صلاح شناخته شده‏ايد. و شما كسانى هستيد كه به عنوان برگزيده‏ى خدا و منتخب او براى ما اهل‏بيت انتخاب شده‏ايد. و همان كسانى هستيد كه با عرب به مبارزه برخاستيد و خود را وارد امور سخت كرديد و متحمل سختى و زحمت شديد و با امتها به جنگ برخاستيد و پهلوانان را بدون سستى دور نموديد. 
ما و شما چنان بوديم كه شما را امر مى‏كرديم و شما اطاعت مى‏كرديد، تا بوسيله‏ى ما براى شما موقعيت پا برجايى بدست آمد، و توسط ما آسياب اسلام براى شما به گردش درآمد، و بركات روزگار (21)به جريان افتاد، و تكبر شرك به ذلت كشيده شد، و جوشش دروغ ساكن گرديد، و آتش جنگ خاموش گشت، و دعوت به فتنه و آشوب آرام گرفت، و دين در اجتماع شكل گرفت.

پی نوشت

 

1ـ «ألف» و «ح»: ابنى قيلة اهتضم. «ه» و «و» «ط»: أأهتضم. «ع»: ابنى قيلة أأهضتم إرثى بمرأي... «س»: يا آل‏بنى‏قيلة اهتضم. بنوقيله: الأوس والخزرج- قبيلتا الأنصار- و قيلة سم ام لهم قديمه. 
2ـ «ب» و «ج» و «و» و «ط»: أبيه. 
3ـ الزيادة من «د» و «ز»، و في «ب»: منه. و في «ع»: منكم. 
4ـ الزيادة من «د» و «ز»، و في «د» خ ل: و مبتدء و مجمع. 
5ـ «ألف» الجبن. «و» و «ط»: الحيره. «ز»: الخيرة. «ب»: و تشملكم الحيرة، و في شرح ابن‏ميثم و «م»: تبلغكم الدعوة و يشملكم الصوت. «ح» و «ى»: تشملكم الدعوة. «ه» و «ع»: تشملكم الدعوة و ينالكم الخبر. «ن» و «س»: يشملكم الخبر. «ع»: و لكم الدار والايمان. 
6ـ «د» و «ز»: و أنتم ذوو العدد والعده والاداه («ز»: العداه) والقوه. «ه» و «ط»: و فيكم العدد والعده، و لكم الدار و عندكم الجنن. 
7ـ الزيادة من «د» و «ز».
8ـ «ألف»: و أنتم نخبه اللَّه التي امتحن و نحلته التي انتحل و خيرته التي انتخب لنا أهل البيت فنا بذتم فينا العرب و ناهضتم... «ب» و «و»:... نخبه اللَّه التي انتخب لدينه و أنصار رسوله و أهل الاسلام والخيرة.... «د» خ ل: و النجبه التي انتجبت. «ه»: و أنتم نخبه اللَّه التي انتخب لدينه و أنصار رسوله و خيرته التي انتجب لنا أهل البيت فنابذتم فينا صميم العرب و ناهضتم... و في «و»:... و الخيره التي اختار اللَّه لنا أهل البيت فنابذتم العرب و ناهضتم... و في «ز»: قاتلتم العرب. و في «ح»: و أنتم نخبه اللَّه التي انتخب لدينه و أنصار رسوله و الخيره التي اختار لنا أهل البيت، فنابذتم العرب. و في «ى» و أنتم خيره اللَّه التي انتخب لنا أهل البيت، نابذتم العرب و ناهرتم العجم و كافحتم البهم، لا نبرح... و في «س»: و أنتم شجره اللَّه التي امتحن و خيرته التي انتحل لنا اهل البيت، تناهدتم العرب. و في «ع»: و أنتم و اللَّه نخبه اللَّه التي انتخب، و خيرته التي انتجب لنا أهل البيت فكافحتم البهم ينهاكم فتنتهون و يأمركم فتاتمرون حتى دارت... 
9ـ الزيادة من «ج».
10ـ الزيادة من «د» و «ز».
11ـ «د» و «ز» و شرح ابن‏ميثم: ناطحتم. «ح» كافحتم. 
12ـ «ب» و «و» و «ط»: لا نبرح نأمركم فتاتمرون («ب»: و تأمرون). و في «ه» و «ز»: و لا تبرحون. «ن»: لا نبرح أو تبرحون، و «ن» خ ل: لا نبرح فتبرحون. 
13ـ الزيادة من «ى».
14ـ «ألف»: دارت بنا و بكم. و في «ز»: حتى إذا دارت بنا... و في شرح ابن‏ميثم: حتى دارت بكم. و في «ى»: و استدارت لكم بنا محاله الاسلام. 
15ـ «ب»: الانام. «ألف» و «ج» و «ى» و «س»: البلاد. «ع»: الاسلام. و في شرح ابن‏ميثم: و در حلبه. 
16ـ «ألف»: بغوه. «د» و «ز»: ثغره. «ه»: نخوه. و في «ح»: و خضعت رقاب أهل الشرك. «ع»: و سكنت ثغره الشرك و هدأت دعوة الهرج. 
17ـ «ج» و شرح ابن‏ميثم: الشرك، «ى»: و سكنت نعره الشيطان. فوره الافك أي غليان الكذب و هيجانه. 
18ـ «ألف»: خبت نار الحرب، «ب» و «ه» و «و» و «ط»: باخت نيران الحرب. «د» و «ز»: خمدت («ز»: هدت) نيران الكفر. «ح»: و خبت نيران الباطل. باخت و خبت أي خمدت. 
19ـ «ألف» و «ه»: و هدات روعه الهرج. «ج». و هدت دعوه الهرج. «ى»: و هدات و عره الهرج. «ح»: و وهنت دعوته. و في «ز» و «ى» و شرح ابن‏ميثم: استوثق. «س»: و استوسق نظام العرب و سكنت دعوه الهرج. و استوسق أي اجتمع و انضم. 
20ـ منظور از «پسران قيله» انصار هستند كه از دو قبيله‏ى اوس و خزرج تشكيل مى‏يافتند و «قيله» نام مادر آنان است كه چندين نسل قبل، نسبشان به او منتهي مى‏شود. 
21ـ در عبارت عربى چنين است: «و در حلب البلاد» كه كلمه‏ى «حلب» به معناى شير است ولى در اينجا كنايه از بركات است.

 




 

با امامان كفر بجنگيد!

 

قاتلوا ائمه الكفر فانى جرتم (1) بعد البيان و اسررتم بعد الاعلان و نكصتم (2) بعد الاقدام (و اشركتم بعد الايمان) (3)(و جبنتم بعد الشجاعه) (4)، عن قوم (5)نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و طعنوا في دينكم. 
فقاتلوا ائمه الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون. الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدووكم أول مرة (6)اتخشونهم فالله احق ان تخشوه إن كنتم مومنين. (7) 
 

با امامان كفر بجنگيد

بعد از اين سوابق، حال بعد از روشن شدن حق به كجا مى‏رويد، و بعد از آنكه بيان شده بود، و بعد از اعلان حق كجا آن را پنهان كرديد، و چرا بعد از اين اقدامات به گذشته‏ى خود رجوع نموديد و بعد از ايمان مشرك شديد، و بعد از شجاعت ترسيديد از گروهى كه بعد از پيمان بستنشان سوگندهاى خود را شكستند و در دين شما طعنه وارد نمودند.

با امامان كفر جنگ كنيد كه آنان پايبند به سوگندهايشان نمى‏باشند، تا شايد از كارهاى خود برگردند. آيا با گروهى كه سوگندهاى خود را ناديده گرفتند و قصد بيرون نمودن رسول الهى را دارند كارزار نمى‏نماييد، و حال آنكه آنان ابتدا شروع به جنگ نمودند؟ آيا از آنان هراس داريد؟ خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر مؤمن هستيد.

پی نوشت

 

1ـ «ب» و «و» و «ز»: حرتم، و في «م»: افناخرتم. و في شرح ابن‏ميثم: افتاخرتم بعد الاقدام. و في «ح»: فنكصتم بعد الإقدام و أسررتم بعد البيان لقوم نكصوا... و في «ع»: فحرتم بعد البيان و خمتم بعد البرهان و نكصتم بعد ثبوت الإقدام اتباعا لقوم نكثوا ايمانهم اتخشونهم فاللَّه...، و في «س»: فناحرتم، بمعنى خاصمتم، و خممتم بمعنى جبنتم و نكصتم. 
2ـ العبارة من هنا إلى قولها عليهاالسلام «ان كنتم مؤمنين» في «د» و «ز» هكذا: أشركتم بعد الإيمان بوسا لقوم نكثوا أيمانهم من بعد عهدهم («ز»: نكثوا بعد ايمانهم) و هموا باخراج الرسول... إلى آخر الآية. و في «د» خ ل: و اشركتم بعد الايمان الا تقاتلون... إلى آخر الآية. و في «و»: و اسررتم بعد التبيان... و في «س»: و نكصتم بعد ثبوت الاقدام. و في شرح ابن‏ميثم:... نكثوا ايمانهم من بعد ايمانهم. 
3ـ الزيادة من «د» و «ز».
4ـ الزيادة من «م» و شرح ابن‏ميثم. 
5ـ «ط»: لقوم. «ى»: على قوم. 
6ـ من قولها عليهاالسلام «من بعد عهدهم» إلى هنا ليست في «ح» و «ط»، و من قولها عليهاالسلام «فقاتلوا...» إلى هنا ليست في «ى». والعباره في «ى» هكذا: الا بل قد ارى و اللَّه لقد اخلدتم... 
7ـ سورة التوبة: الآيتان 12 و 13.


 

 

 

نفرين بر كسى كه دختر پيامبر را خوار كند

 

العار والنار لمن يخذل ابنه نبيه ألا و قد قلت الذي قلت (1) على معرفة منى بالخذلة التي خامرتكم (والغدره التي استشعرتها قلوبكم). (2) 
ولكنها فيضه النفس و نفثه الغيظ (3)و خور القناه (4)(و ضعف اليقين) (5)و بثه الصدر و معذره (6)الحجة. 
فدونكموها فاحتقبوها مدبره (7)الظهر، (مهيضه العظم، خوراء القناه) (8)، ناقبه الخف (9)، باقيه العار، موسومة (بغضب الجبار و) (10)شنار الابد، موصولة بنار اللَّه الموقده التي تطلع على الافئده، (انها عليهم موصده في عمد ممدده). (11)فبعين اللَّه ما تفعلون و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون. (12) 

نفرين بر كسى كه دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را خوار كند 
من گفتم آنچه گفتم در حالى كه مى‏دانم يارى نكردن وجودتان را فراگرفته و بى‏وفائى همچون لباسى بر قلبهاى شما پوشيده شده است. ولى اين سخنان بخاطر بر لب رسيدن جانم بود، و آه‏هائى بود كه براى خاموش نمودن آتش غضبم كشيدم، و سستى تكيه‏گاهم بود و ضعف يقين شما است و اظهار غصه‏ى سينه‏ام است كه ديگر نتوانستم آن را مخفى كنم و براى اتمام حجت بود
. پس شتر خلافت را بگيريد و با طناب، رَحْل (13) آن را محكم به شكم آن ببنديد، در حالى كه كمر آن شتر مجروح شده و استخوانهايش شكسته و پاهايش ضعيف شده و كف پاهايش نازك گرديده و عيب آن هميشه باقى است. به غضب خداى جبار و ننگ ابدى علامت‏گذارى شده، و پيوسته به آتش الهى روشن است. آتشى كه بر قلبها اثر مى‏گذارد و در عمودهاى كشيده بر آنان ملازم شده است. آنچه انجام مى‏دهيد نزد خداوند محفوظ است و به زودى كسانى كه ستم كردند مى‏فهمند به كجا مى‏روند.

پی نوشت

 

1ـ «ب» و «و» و «ط»: ألا و قد قلت الذي قلته. «د» و «ز» و شرح ابن‏ميثم: ألا و قد قلت ما قلت على («د»: هذا على). و في «م»: و قد قلت لكم ما قلت. و في «ح»: ألا لقد قلت ما قلت على علم منى بالخذلان الذي خامر صدوركم و استفز قلوبكم ولكن قلت الذى قلت لبثه الصدر و بعثه الغيظ و معذرة اليكم و حجه عليكم و ان تكفروا انتم و من في الأرض جميعا فان اللَّه لغنى حميد. فدونكموها... 
2ـ الزيادة من «د» و «ز»، و في «ب» و «و» و «ط»:... على معرفه منى بالخذلان الذي خامر صدوركم و استشعرته قلوبكم ولكن قلته فيضه النفس... و في «ج»:.. بالخذله التي خامرتكم و خور القناه و ضعف اليقين ولكنه فيضه النفس...، و في شرح ابن‏ميثم:... بالخذله التي خامرتكم و خور القنا و ضعف اليقين فدونكموها... و في «ع»: على معرفه بالخذله التي خامرتكم و الفتنه التي غمرتكم ولكنها... والخذله: ترك النصر. خامرتكم أي خالطتكم، استعشره أي لبسه. والشعار: الثوب الملاصق للبدن. 
3ـ «ه»: و منيه الغيظ و خور القناه و نفثه الصدر...، «س»: و سورة الغيظ و نفثه الصدر و معذره الحجه. والنفثه هي ما يكون من تنفس عال تسكينا لحر القلب و اطفاء لناثره الغضب. 
4ـ «ز» و شرح ابن‏ميثم: القنا. الخور أي الضعف والقنا جمع قناه و هي الرمح او عوده، و المراد ضعف النفس عن الصبر على الشده، او ضعف ما يعتمد عليه في النصر على العدو. و كلمه «خور الفتاه» ليست في «ع».
5ـ الزيادة من «ج» و شرح ابن‏ميثم. 
6ـ «د» و «ز»: تقدمه، و المعذره: الحجه التي يعتذر بها. 
7ـ «ألف» و «د» و «ز» و «ح»: دبره و في شرح ابن‏ميثم: مدبره الظهور. و في «ع»: فدونكم فاعنقوا بها دبره الظهر، و في «م»: فاحتووها مدبره، أي احرزوها مصابا بالدبره والدبره. القرحه و الجرح الذى يكون في ظهر الدابه، و احتقبوها أي اركبوها، و دونكموها أي خذوها. في «س»: فدونكم. 
8ـ الزيادة من «ه». و بعده هكذا: ناقبه الخف باقيه العار، موصوله بشنار الابد، متصله بنار اللَّه. فبعين اللَّه ما تفعلون و اعملوا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون. و انا ابنه نذير لكم بين يدى عذاب شديد. فكيدونى جميعا ثم لا تنظرون و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون. والمهيض: المكسور والمهان، والخوراء: اللينه الضعيفه. والعار والشنار بمعنى واحد. 
9ـ «د» و «ز» و «ع»: نقبه الخف. «س»: ثاقبه الخف. 
10ـ الزيادة من «د». و في «م»: موسومة الشعار. و في «ع»: نقبه الخف موسومة بالعار باقيه الشنار موصولة...، و في شرح ابن‏ميثم: موسومه الشنار موصولة... و في «س»: موصولة شنان الابد، متصله بنار الموقده فيعين اللَّه ما تفعلون. و في «ح»: بغضب اللَّه. و في «ز»: بغضب اللَّه الواحد القهار و شنار... 
11ـ الزيادة من «ألف» و «ج». سورة الهمزه: الآيات 9- 6. و في «ع»: فبعين اللَّه ما تفعلون بنا و سيعلم... 
12ـ سورة الشعراء: الآية 227. و هنا تنتهي نسخه «و» و هي كتاب «نثر الدر». و في شرح ابن‏ميثم. فبعين اللَّه ما تعملون. 
13ـ رحل براى شتر در حكم زين براى اسب است.


 

 

 

 

 

 

من دختر پيامبرتان هستم!

 

أنا ابنة نبيكم و أنا ابنة (1)نذير لكم بين يدي عذاب شديد (2)(فكيدونى جميعاً ثم لاتنظرون) (3)فاعملوا إنّا عاملون و انتظروا إنّا منتظرون. (4) 
(ربنا أحكم بيننا و بين قومنا بالحق و أنت خير الحاكمين) (5)(و سيعلم الكفار لمن عقبى الدار. (6)و قل اعملوا فسيرى اللَّه عملكم و رسوله والمؤمنون (7)و كل انسان الزمناه طائره في عنقه (8)فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره و من يعمل مثقال ذره شراً يره (9) و كان الأمر قد قصر). (10) 

من دختر پيامبرتان هستم

من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب شديدى كه در پيش داريد ترسانيد. پس همگى درباره‏ى من حيله بكار بنديد و به تأخير نيندازيد! شما كار خود را بكنيد كه ما هم در كار خود هستيم و منتظر باشيد كه ما هم منتظريم.

پروردگارا بين ما و قوم‏مان به حق حكم كن و تو بهترين حكم‏كننده هستى و به زودى كفار خواهند دانست كه عاقبت كار به نفع كيست. و بگو عمل كنيد كه به زودى خدا و رسول و مؤمنين عملِ شما را مى‏بينند و نامه‏ى اعمال هر انسانى را برگردن او آويخته‏ايم. بنابراين هركس به اندازه‏ى ذره‏اى عمل خير انجام دهد نتيجه‏اش را مى‏بيند و هركس ذره‏اى عمل شر انجام دهد نتيجه‏اش را خواهد ديد. و گويا كار چنين مقدر شده است.

پی نوشت

 

1ـ «ج» و «ى»: بنت. 
2ـ سورة سبأ: الآية 46. و جاء بعده في «ع»: و انتظروا إنّا منتظرون ثم ولت منصرفة فقال أبوبكر لعمر... إلى آخر ما يأتي في رقم 26 باختلاف اذكره هناك. 
3ـ الزيادة من «ه». سورة هود: الآية 55. 
4ـ سورة هود: الآيتان 121 و 122. و هنا تنتهي النسخ «ح» و «ط» و «ى». في «س»: فاعلموا إنّا عاملون. 
5ـ الزيادة من «ح».
6ـ سورة الرعد: الآية 42. 
7ـ سورة التوبة: الآية 105. 
8ـ سورة الاسراء: الآية 13. 
9ـ سورة الزلزلة: الآيتان 7 و 8. 
10ـ الزيادة من «ألف»، و لعله: قد قضى.

 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : اسمونی
1398.02.24
به این خاک نظر شده
دشمنان داخلی و خارجی همه زورشون رو زدن 
 جنگ،اختلاس، احتکار، تحریم و...
پایداری پرچم این آب و خاک، حسابیه که با دودوتا چارتا جور در نمیاد 
نگران شایعات و حرف ها نباش، همه چی دست خداست :)
 همه چی درسته :)
  




                                     

گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد


برچسب ها
متن ، موضوعی ، خطبه ، فدکیه ،

« گزیده ای از سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها در ابعاد مختلف | سقیفه »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 06:43 بعداز ظهر