آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۳۱ امرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۵۸ قبل از ظهر
|
|||||
بانو
شماره عضویت :
20
حالت :
ارسال ها :
2177
محل سکونت : :
دنیای بیکسی
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
240
دعوت شدگان :
5
اعتبار کاربر :
10422
پسند ها :
730
تشکر شده : 3139
|
خدایا....
میدانم هيچ صندوقچهای نيست
كه بتوانم رازهايم را در آن بگذارم و درش را قفل كنم؛ چون تو همه قفلها را باز ميكنی. ميدانم
هيچ جايي نيست كه بتوانم دفتر خاطراتم را آنجا پنهان كنم؛ حتی اگر تمام پنجرهها را ببندم و تمام پردهها را بكشم، تو مرا باز هم ميبينی و میدانی كه نشستهام يا خوابيده و ميدانی كدام فكر روی كدام سلول ذهن من راه میرود. تو هر شب خوابهای مرا تماشا میكنی، آرزوهايم را میشمری و خيالهايم را اندازه میگيری. تو میدانی امروز چند بار اشتباه كردهام و چند بار شيطان از نزديكیهای قلبم گذشته است. تو سرنوشت تمام برگها را میدانی و مسير حركت تمام بادها را. و خبر داری كه هر كدام از قاصدكها چه خبری را با خود به كجا خواهند برد. تو میدانی، تو بسيار میدانی...خدايا میخواستم برايت نامهای بنويسم. اما يادم آمد كه تو نامهام را پيش از آن كه نوشته باشم، خواندهای... پس منتظر میمانم تا جوابم را فرشتهای برايم بياورد.....
وقتی به دنیا آمدم گفتند :بگرد که گشتن از آن توست و اکنون از جستجویی نافرجام می آیم که خود را گم کرده ام.از جستجویی که نمی دانم به کجا ختم خواهد شد . زمزمه خواهم کرد همان طور که او از برایم مدام می گوید( هیچ گاه برای پیدا شدن دیر نیست کافی است راهنما را بشناسیم .) می پسندم 0
|
|||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|