آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۵۷ بعد از ظهر
|
||||||||||||
عضو
شماره عضویت :
1510
حالت :
ارسال ها :
4899
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
424
اعتبار کاربر :
39747
پسند ها :
1767
تشکر شده : 10239
وبسایت من :
وبسایت من
|
چرا این مرد عصبانی نمی شود!؟
صبح زود حمید می خواست بره بیرون. براش تخم مرغ آب پز کرده بودم. وقتی رفتم از روی گاز بردارم احسان اومده بود پشت سرم وایساده بود...
سرویس مقاومت جام نیوز؛ صبح زود حمید می خواست بره بیرون. براش تخم مرغ آب پز کرده بودم. وقتی رفتم از روی گاز بردارم احسان اومده بود پشت سرم وایساده بود. همین که برداشتم آب جوش ریخت پشت گردنش.
هم عصبانی بودم که اومده تو آشپزخونه. هم ترسیده بودم که نکنه طوریش بشه. حمید سریع خودشو رسوند توی آشپزخونه و با خونسردی بهم گفت: «آروم باش. تا تو آروم نشی بچه رو نمی برم دکتر». این قدر با نرمی و خونسردی باهام حرف زد تا آروم شدم.
یه هفته تموم می بردش دکتر. بهم می گفتم: «دیدی خودتو بی خود ناراحت کردی، دیدی بچه خوب شد».
شهید حمید باکری می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||||||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|