آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۳۸ بعد از ظهر
|
|||||||
مدیر انجمن مطالب جالب
شماره عضویت :
658
حالت :
ارسال ها :
2423
محل سکونت : :
پایتخت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
341
اعتبار کاربر :
31653
پسند ها :
1693
تشکر شده : 4530
|
فرشته تصمیمش را گرفته بود پیش خدا رفت وگفت:
خدایا می خواهم زمین را از نزدیک ببینم. اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه.
دلم بی تاب تجربه ای زمینی است
خدا درخواست فرشته را پذیرفت.
فرشته گفت: تا بازگردم بال هایم را اینجا می سپارم این بال ها در
زمین چندان به کارم نمی آید.
خداوند بال های فرشته را بر روی پشته ای از بال های دیگر گذاشت و گفت:
بال هایت را به امانت نگه می دارم اما بترس که زمین اسیرت نکند زیرا که
خاک زمینم دامنگیر است.
فرشته گفت: باز می گردم و حتما باز می گردم!
این قولی است که فرشته ای به خداوند می دهد.
فرشته به زمین آمد و از دیدن آن همه فرشته بی بال تعجب کرد.
او هر که را که می دید به یاد می آورد زیرا او را قبلا در بهشت دیده بود.
اما نمی فهمید چرا این فرشته ها برای پس گرفتن بال هایشان به
بهشت برنمی گردند.
روز ها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چیزی را از یاد برد.
و روزی رسید که فرشته دیگر چیزی از آن گذشته دور وزیبا به یاد نمی آورد.
نه بالش را و نه قولش را!
فرشته فراموش کرد فرشته در زمین ماند.
فرشته هرگز به بهشت برنگشت
می پسندم 4 0 4 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|