آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۵۶ قبل از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
1957
حالت :
ارسال ها :
863
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
124
اعتبار کاربر :
12898
پسند ها :
948
تشکر شده : 1235
|
یادش بخیر...
نبوغ ونقشه هایی که در فرار کردن از مدرسه داشتیم!!! مایکل اسکوفید،تو فرار از زندان نداشته واقعا حیف شدیم...!!! حالا جدی کیا فرار کردن از مدرسه رو تو کارنامه دارن؟؟؟
ویرایش موضوع توسط : یازهرااا
در تاریخ : جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۵۷ بعد از ظهر
می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۱۴ قبل از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1992
حالت :
ارسال ها :
571
محل سکونت : :
خلیج همیشه فارس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
145
اعتبار کاربر :
8737
پسند ها :
570
تشکر شده : 342
|
دخترا فرار نکردن خخخخخخخخخخخ
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۰۱ قبل از ظهر
[2]
|
|||
خخخخخخخ
فرار کردن که زیاد بود تو روستا که دیوار مدرسه کوچیک بود .......... خخخخخخخخخخخ تو قم هم که الحمدلله مسیرهای خدایی برای فرار باز میشد آخرین بارش چند سال پیش بود سوم دبیرستان مدرسه جدّا قم دم عید بود، با بچه ها قرار گذاشتیم روزهای آخر نریم سر کلاس (همه هر سال همین قرار و میزارند و میرن میشینند خخخخخخخخخخخ) ولی ما خدائیش محکم وایستادیم و نرفتیم تقریبا یه خیابون اونطرف تر یه بوستان بود (که دقیقا الآن اون بوستان شده خیابان حرم تا حرم) پا شدیم رفتیم اونجا یکی از بچه ها یه توپ هم آورد و فوتبال بازی کردیم که یهو یکی از بچه ها اومد و گفت بعضی از بچه ها خبر نداشتند و الآن رسیدند و رفتند سر کلاس و تعدادشون 5 نفر بوده... دیگه استرس گرفتمون پا شدیم آروم آروم رفتیم با اس ام اس دادن و ... متوجه شدیم کلاسا برگزاره و معلم شیمی هم امتحان میخواد بگیره ... رفتیم بریم تو مدرسه دیدیم مدیر گرامی (آقای دلیریان) نشسته جلو در هر کی میره داخل یه حال اساسی به نمره انضباطش میده... دو سه تا از بچه ها با معذرت خخواهی و ... رفتند تو ... ولی من و 5 تا از بچه های دیگه رفتیم از در پشتی درش کوچیک بود پریدیم تو حیاط مدرسه ، اون 4 تا رفتند برن بالا مدیر دیدشون ... گفت کجا بودید ولو رفتند ولی من یه کتاب دستم بود فکر کنم شیمی بود از پنجره های زیر زمین مدرسه که نماز خونه بود رفتم داخل زیر زمین (نرده محافظ داشت ولی من خیلی لاغر بودم (البته این واسه قبل از ازدواجه ها خخخخخخخ) الآن از در هم رد نمیشم خخخخخخخخخخ بعد ازونور رفتم بالا و از جلو مدیر رد شدم با کتابی که دستم بود گفت آقای ... کجا بودید؟ گفتم تو نماز خونه درس میخوندم (تازه زنگ تفریح خورده بود و در حد یک ربع تأخیر من همیشه داشتم) گفت احسنت، بفرمائید سر کلاستون ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکبار دیگه هم دیر به مدرسه رسیدم تقریبا نیم ساعت گذشته بود شیفت عصر بودیم اومدم از در مدرسه پریدم بالا که برم تو مدرسه یهو دیدم معاونمون رسید و از ماشین پیاده شد و داره نگاهم میکنه منم روی در.... گفت بیا پائین از در برو تو خخخخخخخخخخخخخخخخ اصن یه وعضی بود هر وقت من و میدید میخندید.............. می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۲۷ قبل از ظهر
[3]
|
||
بانو
شماره عضویت :
1977
حالت :
ارسال ها :
473
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
176
اعتبار کاربر :
10712
پسند ها :
241
تشکر شده : 625
|
اقا ی عباس خادممممممممممممممممممممممممممممم دروغ چرا
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۴۸ قبل از ظهر
[4]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1883
حالت :
ارسال ها :
1670
محل سکونت : :
خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
173
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
23379
پسند ها :
1359
تشکر شده : 2161
|
من فرار کردم
البته رفتم خونه ها واااای منم خیلی شیطون بودم اصن همه از دست من عاجز بودن نه به این چادر نه فرار از مدرسه تو مدرسه هم کارم لغو کردن کلاس وامتحان بود اخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی زود تموم شد می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۴۶ بعد از ظهر
[5]
|
|||
مدیر انجمن انجمن دفاع مقدس
شماره عضویت :
1784
حالت :
ارسال ها :
3460
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
462
اعتبار کاربر :
72225
پسند ها :
2031
تشکر شده : 2670
|
یادش بخیربا اجازتون یکی از عوامل اصلی بودمالبته پشت صحنه
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۶:۵۰ بعد از ظهر
[6]
|
|||
مدیر انجمن پست های بی محتوا
شماره عضویت :
344
حالت :
ارسال ها :
446
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
316
اعتبار کاربر :
7151
پسند ها :
375
تشکر شده : 1173
|
هعییییییییییی یادش بخیرررررر....
والا دوستان در جریان هستین دیه من مظلوم... آروم...بی سرو صداااا با اجازتون یکی دوباری با دوستان از مدرسه فرار کردیمممممم یه بارش که خداروشکر به خیر گذشت ولی بار دوم زنگ آخر بیکاری داشتیم... گفتیم دیگه موندنمون تو مدرسه فایده ای نداره تصمیم بر این شد بریم خونه به مامانا کمک کنیم والا منو یکی دیگه از دوستای صمیمیم که خدا رحمتش کنه(تو دلتاتون یه صلوات براش بفرستین) نقشرو کشیدیم بقیرو راضی کردیمیه 6نفری بودیم از مدرسه که براحتی خارج شدیم...هممون خوشحال و خندان اماااااااااا تو خیابون چشتون روز بد نبینه مدیرو دیدم انگاری ادره بود..وقتی دیدیمش... خدای من..... تف به ریاااا گفتیم یه ثوابی ببریم یه سلامی دادیمووووو الفراررررررررر حالا ما بدووو مدیر بدوووووو به سختی از دستش در رفتیم اما..... واقعااااااااا یادش بخیررررر خدایی هم خیلی خندیدیم هم استرس شدیدی داشتیم واسه فرداااااا دیگه پشیمانی سودی نداشت خخخخخخخ اومدم خونه سریع به مامان همه چیو گفتم...بیچاره مامانم دقیقا اینجوری شده بودمنم اینجوری بعدش خندیدو گفت آخه تا کی شیطنت..من از دست تو چیکار کنمگفتم یه بوس بده دیگه همه فردا با خانواده هامون تشریف بردیم مدرسه... یه دوروزی جریمه شدیم بعدش همه چی به خیر و خوشی تموم شددددد
ویرایش ارسال توسط : hasti 2013
در تاریخ : چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۶:۵۱ بعد از ظهر می پسندم 4 0 4 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۲۹ قبل از ظهر
[7]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1957
حالت :
ارسال ها :
863
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
124
اعتبار کاربر :
12898
پسند ها :
948
تشکر شده : 1235
|
سلام ظاهرا بچه های انجمن از اون دانش آموزای نمونه بودن
فقط دوره دبستان رو نتونستم از مدرسه فرار کنم دلیلشم اگه فرار میکردم دیگه جایی نداشتم که برم(مدیرمون قدرتش تا تو خونه هم بود) تودوران راهنمایی هم اینقد شیطونی میکردم که صبر مدیر لبریز شد واز رفتن به کلاس تا اوردن والدینم محروم شدم یه جورایی اخراج موقت اولش فک میکردم یه دوروزی بگذره خودشون دلشون به حالم میسوزه واجازه میدن برم سرکلاس ولی نشد منم برای اینکه برم سر کلاس بجای اینکه بابامو ببرم مدرسه یه اقایی رو به جای بابام بردم خانم مدیرم که بابامو ندیده بود کلی شکایت منو به این اقا کرد وخلاصه باضمانت بابایی که برده بودم و تعهدی که دادم رفتم سر کلاسا وتا یه مدتم شدم یه دختر خیلی خوب واما دبیرستان سه بار فرار کردم چون شباهت اسمی داشتم دو بار اول رو نمیفهمیدن کدوممون فرار کردیم ولی سال اخر که یه جشن گرفته بودن وتو اون جشن برای تعدادی ازبچه ها هدایایی تدارک دیده بودن قبل از جشن از مدرسه زدم بیرون تو جشن وقتی مدیر اسممو میخونه ودو دانش اموز دیگه بلند میشن ومتوجه میشه که نیستم (قبل از جشن پیشش بودم )میفهمه که دانش اموز فراری منم ولی اینجا هم شانس باهام یار بود درسته که جایزه امو از دست دادم اما مدیرمونم فرداش عازم مکه بود وبعدشم عید شد و فراموش کرد باز کی بود که فرار میکرد
ویرایش ارسال توسط : یازهرااا
در تاریخ : جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۳۲ قبل از ظهر می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۱:۲۱ قبل از ظهر
[8]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1102
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
بدبخت معلما آخه چه هیزم تری بهتون فروختن از مدرسه فرار میکنین ؟؟؟؟ حالا مدرسه هم مییاین نصفش که درحال گپ وگفتگوییین با بروبچ /نصف دیگشم مشغول خوردن وچرت زدن وخرابکاری های مختلف بر علیه معلمان وناطم ومدیر هستین خب فرار کنین به جونتون دعا هم می کنیم /ااااااای خدااااااا می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۱۷ قبل از ظهر
[9]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
1510
حالت :
ارسال ها :
4899
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
423
اعتبار کاربر :
39747
پسند ها :
1767
تشکر شده : 10239
وبسایت من :
وبسایت من
|
من یادم نمیاد از مدرسه فرار کرده باشم من بچه آرومی هستم مگر اینکه برف میومد آن هم خود مدرسه تعطیل میکرد بعلههههههه
ما بچه ساکتیم می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۲۴ قبل از ظهر
[10]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1102
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
ولی من باور نمی کنم دخترخانما ا مدرسه بتونن فرار کنن !!!خیلی دل وجرات داشتینا /حالا داداشا وخیلیییا رو دیدیم که فرار میکردن کلی هم کتک میخوردن اما دختر جماعت خداییی نه /خب اینم فرق بچه های الانه با قدیم نمیشه کاری کرد
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۱۲ بعد از ظهر
[11]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1310
حالت :
ارسال ها :
3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
431
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
74079
پسند ها :
5100
تشکر شده : 6163
|
شماها خیلی خلافتون سنگینه ، منم هیچوقت از مدرسه فرار نکردم کلا دانش آموز سر به راهی بودم همیشه قبل از اینکه صف تشکیل بشه من تو حیاط مدرسه حاضر بودم
ولی خب نمیشه منکر شیطنت های دوران نوجوانی شد یادمه که یه بار برای اینکه دبیر حرفه و فن ازمون درس نپرسه بخاری کلاس رو آتیش زدیم -بعد از آتیش زدن بخاری رفتیم تو حیاط مدرسه فوتبال کردیم یا اینکه خدا ببخشه چند باری در دبیرهایی که ازشون خوشم نمیومد رو توی سرویس های بهداشتی از پشت قفل میکردم و اونا تو دستشویی گیر می افتادن و حتی وای میسادم شاهد در زدناشون و بال بال زدناشون از پشت شیشه میشدم نمیدونید چه حال خوبی بود یا اینکه یه دبیر خانم داشتیم با اینکه ما همه دختر بودیم همیشه با چادر سر کلاس می نشست منم با اینکه خودم چادر میپوشیدم اما حرصم میگرفت که چرا بچه های کلاس رو این معلم از چادر زده میکنه با این سخت گیری های بی موردش ،برا همین یه بار قبل از اینکه بیاد سر کلاس آدامس چسبوندم به صندلیش که وقتی میاد آدامسه به چادرش بچسبه و تنبیه بشه خداییش الان بهش فکر میکنم خیلی از کار خودم خجالت میکشم اما خب از دختر بچه راهنمایی نمیشه خیلی توقع داشت که عاقلانه رفتار کنه دیگه خلاف سنگینام همینا بود عوضش تو دوران دانشگاه حساااااابی خانم شده بودم آسته میرفتم آسته میومدم آخیییییییییییی یاد همه ی اون روزا بخیر .......... می پسندم 4 0 4 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۲۱ بعد از ظهر
[12]
|
|||
منم هیچ وقت اهل فرار از مدرسه نبودم پاستوریزه بودم می پسندم 0
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
یادش ، بخیر...(ابن ، سوال ، رو ، لطفا ، جواب ، بدید) ، |
|