آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۱:۱۹ قبل از ظهر
|
|||||||||||||||
بانو
شماره عضویت :
1001
حالت :
ارسال ها :
4221
محل سکونت : :
DAMAVAND
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
273
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
69947
پسند ها :
5815
تشکر شده : 6939
وبسایت من :
وبسایت من
|
شهید علی (امیر) محمودوند 17 صفر سال 1343 هجری قمری در تهران به دنیا آمد، علی در تابستان سال 1361 همزمان با شروع عملیات رمضان در سن هفده سالگی به جبهه رفت و در گردان تخریب لشگر 27 محمدرسولالله (ص) به عنوان تخریبچی مشغول به ادای وظیفه شد، سپس در عملیات والفجر مقدماتی همراه گردان حنظله به منطقه فکه رفت و برای اولین بار از ناحیه دست مجروح شد. شهید علی محمودوند در عملیات والفجر 8 برای همیشه پایسش را از دست داد اما با وجود 70 درصد جانبازی باز هم از دفاع از میهن اسلامی چشم نپوشید تا اینکه در سال 1367 با دوشیزهای پارسا ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد، شهید محمودوند به خاطر علاقه فراوانش به نظام مقدس جمهوری اسلامی و با داشتن جانبازی های فراوان (شیمیایی، موجی، قطع پا و 25 ساچمه در دست) به عضویت سپاه پاسداران جمهوری اسلامی درآمد و توانست با تلاش بسیار مدرک دیپلم خود را دریافت نماید. محمودوند در سال 1371 بعد از شهادت سیدعلی موسوی به یاری برادران گروه تفحص شتافت و 8 سال در میان خاکهای تفتیده جنوب برای یافتن پیکر شهداء تلاش نمود، به طوریکه دو مرتبه پای مصنوعی خود را بر اثر کار زیاد از دست داد، علی محمودوند که حالا به عنوان فرمانده گروه تفحص لشگر27 محمدرسولالله (ص) شناخته میشد سرانجام در تاریخ 22/11/1379 و در سن 36 سالگی در منطقه فکه بر اثر انفجار مین به یاران شهیدش ملحق شد،از شهید محمودوند دو فرزند به نام های عباس که نابینا و فلج بود، به همراه دخترش در نزد ما به یادگار گذاشت، پیکر پاکش را طبق وصیت در قطعه 27 بهشتزهرا او به خاک سپردند. از زندگانی علی محمودوند خاطرات فراوانی نقل شده است که نشان از اخلاص، مجاهدت ، تقوا ، شجاعت و عشق به میهن و اسلام داشت. در ادامه بخشی از خاطرات آن شهید عزیر را بیان خواهیم کرد
فرياد الله اکبر
ردپای جنگ روح ایمان علی حتی در لحظاتی که از خود بیخود میشد هم محرز بود؛ او نمیخواست خانواده و اطرافیانش با درد اون بسوزند. انس و الفت علی محمودوند با اهل بیت و اعتقاد و ایمان به اینکه اهل بیت در همه حالات سربازانش را تنها نمیگذارد باعث شده بود تا کار وی در گروه تفحص نمود بیشتری داشته باشد
عید سال 1374 هر روز صبح تا شب با نام خدا به دنبال پیکر شهیدی میگشتیم اما تلاش ما بیفایده بود، تا اینکه کاروانی از تهران به میهمانی ما آمد. چند جانباز فداکار در این گروه حضور داشتند، صبح روز بعد حاج محمودوند از میان مهمانان برخاست و با صوت زیبایش زیارت عاشورا را قرائت کرد، صدائی حزین که میگفت:« بابی انت و امی...» زیارت عاشورا که به پایان رسید، حاجی دو رکعت نماز خواند، و شاد و خندان از مقر خارج شد. با تعجب پرسیدم، کجا با این عجله؟ او در حالیکه میخندید، پاسخ داد:«استارت کار خورد، دیگر تمام شد، رفتم که شهید پیدا کنم». نزدیک ظهر با صدای بوق ماشین از سولهها بیرون آمدیم، باورمان نمیشد، علی پیکر شهیدی را همراه داشت، با این کار بیشتر به اعجاز زیارت عاشورا ایمان آوردیم.
شهادت
پیام رهبر منبع: برگرفته از نرم افزار هنر های خاکی منتشر شده توسط موسسه فرهنگی هنری آوینی
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||||||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|