آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۴۱ بعد از ظهر
|
|||||||||||||||
بانو
شماره عضویت :
67
حالت :
ارسال ها :
7487
محل سکونت : :
شهر باران هاي نقره اي
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
380
اعتبار کاربر :
47753
پسند ها :
10840
تشکر شده : 7322
وبسایت من :
وبسایت من
|
حاج آقا فاطمی نیا: یکی از صالحان برایم نقل کرد: پیره زنی آمد خدمت « حاج شیخ رجب علی خیاط تهرانی» ( که اهل مکاشفه بود) و گفت: آقا پسرم جوان است و مریض شده هر چه حکیم و دوا کرده ام بی فایده بوده و تمام اطبا جوابش کرده اند؛ یک فکری بکنید. « حاج شیخ رجب علی» در آن وقت سرحال بود. شیخ سرش را پائین انداخت لحظاتی تأمّل کرد، بعد فرمود: پسرت سلّاخ است گفت: بله. شیخ فرمود: خوب نمی شود، پیرزن گفت: چرا؟ فرمود: بخاطر اینکه گوساله ای را جلوی مادرش کشته، و پسر شما دو سه روز بیشتر زنده نیست، ( دل سوزانده آنهم دل یک حیوانی و آنهم مادرش آه کشیده) و میمیرد. مادر جوان گفت: آشیخ یک کار بکن پسرم نمیرد و بعد شروع به گریه کرد. آشیخ فرمود: آخه من چه کار کنم دست من که نیست. ایشان دل سوزانده و آه آن حیوان گرفته و بعد آن جوان هم مرد. ببینید این دل یک حیوانی را سوزانید و به این روز افتاد و آن وقت تو دل انسان که اشرف کائنات است می رنجانی و بدرد می آوری، وای بحال آن آدم هایی که دل انسانها را بسوزانند، جواب خدا را چه می خواهند بدهند. ای مردم مواظب باشیم …
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||||||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|