آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۴:۴۱ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
1713
حالت :
ارسال ها :
649
محل سکونت : :
شهر شقایق ها
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
118
اعتبار کاربر :
40235
پسند ها :
563
تشکر شده : 1319
|
یک با یک برابر نیست!!!
معلم پای تخته نوشت یک با یک برابر است.... یکی از دانش آموز ها بلند شد و گفت: آقا اجازه یک با یک برابر نیست... معلم که بهش بر خورده بود گفت: بیا پای تخته ثابت کن یک با یک برابر نیست... اگه ثابت نکنی پیش بچه ها به فلک میبندمت.... دانش آموز با پای لرزون رفت پای تخته و گفت: آقا من هشت سالمه علی هم هشت سالشه.... شب وقتی پدر علی میاد خونه با علی بازی میکنه اما پدر من شبها هر شب من و کتک میزنه.... چرا علی بعد از اینکه از مدرسه میره خونه میره تو کوچه بازی میکنه اما من بعد از مدرسه باید برم ترازومو بر دارم برم رو پل کار کنم.... محسن مثل من 8سالشه چرا از خونه محسن همیشه بوی برنج میاد اما ما همیشه شب ها گرسنه میخوابیم.... شایان مثل من 8سالشه چرا اون هر 3ماه یک بار کفش میخره و اما من 3سال یه کفش و میپوشم... حمید مثل من 8سالشه چرا همیشه بعد از مدرسه با مادرش میرن پارک اما من باید برم پاهای مادر مریضم و ماساژ بدم و... معلم اشکهاش و پاک کردو رفت پای تخته و تخته رو پاک کردو نوشت... یک با یک برابر نیست
ویرایش موضوع توسط : محمدELE
در تاریخ : سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴ ۱۲:۰۱ بعد از ظهر
می پسندم 6 0 6 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
یک با یک برابر نیست!!!
سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴ ۱۱:۴۴ قبل از ظهر
[1]
|
|||
صدای ناز می آید. صدای کودک پرواز می آید. صدای رد پای کوچه های عشق پیدا شد.معلم در کلاس درس حاضر شد. یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد بر پا.همه بر پا،چه بر پایی شده بر پا. معلم نشعتی دارد، معلم علم را در قلب می کارد، معلم گفته ها دارد.یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا بچه ها بر جا. معلم گفت:فرزندم بفرما جان من بنشین، چه درسی، فارسی داریم؟کتاب فارسی بردار؛ آب و آب را دیگر نمی خوانیم. بزن یک صفحه از این زندگانی را.ورق ها یک به یک رو شد. معلم گفت فرزندم ببین بابا؛ بخوان بابا؛ بدان بابا؛عزیزم این یکی بابا؛ پسر جان آن یکی بابا؛ همه صفحه پر از بابا؛ ندارد فرق این بابا و آن بابا؛بگو آب و بگو بابا؛ بگو نان و بگو بابا اگر بخشش کنی "با" می شود با "با"اگر نصفش کنی "با" می شود با "با" تمام بچه ها ساکت،نفس ها حبس در سینه و قلبی همچو آیینه،یکی از بچه های کوچه بن بست، که میزش جای آخر هست، و همچو نی فقط نا داشت؛ به قلبش یک معما داشت؛ سوال از درس بابا داشت.نگاهش سوخته از درد، لبانش زرد، ندارد گویا همدرد. فقط نا داشت...به انگشت اشاره او، سوال از درس بابا داشت. سوال از درس بابای زمان دارد. تو گویی درس هایی بر زبان دارد.صدای کودک اندیشه می آید. صدای بیستون،فرهاد یا شیرین،صدای تیشه می آید. صدای شیر ها از بیشه می آید.معلم گفت فرزندم سؤالت چیست؟ بگفتا آن پسر آقا اجازه این یکی بابا و آن بابا یکی هستند؟معلم گفت آری جان من بابا همان باباست. پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد.معلم گفت فرزندم بیا اینجا، چرا اشکت روان گشته؟ پسر با بغض گفت این درس را دیگر نمی خوانم.معلم گفت فرزندم، چرا جانم، مگر این درس سنگین است؟ پسر با گریه گفت این درس رنگین است.دو تا بابا، یکی بابا؟ تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟چرا بابای من نالان و غمگین است؟ ولی بابای آرش شاد و خوشحال است؟ تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟چرا بابای آرش میوه از یازار می گیرد؟ چرا فرزند خود را سخت در آغوش می گیرد؟ ولی بابای من هر دم زغال از کار می گیرد؟چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد؟ چرا بابای آرش صورتش قرمز ولی بابای من تار است؟چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست می دارد؟ ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر به زور و ظلم می کارد؟تو میگویی که ای بابا و آن بابا یکی هستند؟ چرا بابا مرا یک دم نمی بوسد؟ چرا بابای من هر روز می پوسد؟چرا در خانه ی آرش گل و زیتون فراوان است؟ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است؟ تو می گویی که ای بابا و آن بابا یکی هستند؟چرا بابای من با زندگی قهر است؟ معلم سورتش زرد و لبانش خشک گردیدیند.به روی گونه اش اشکی ز دل برخواست. چو گوهر روی دفتر ریخت.معلم روی دفتر عشق را می ریخت. و یک "بابا" ز اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشقش.بگفتا دانش آموزان بس است دیگر؛ یکی بابا در این درس است و آن بابای دیگر نیست. پاک کن را بگیرید ای عزیزانم،یکی را پاک کردند و معلم گفت جای آن یکی بابا، خدا را در ورق بنویس... و خواند آن روز، "خدا بابا"تمام بچه ها گفتند، "خدا بابا" پور عباس
ویرایش ارسال توسط : سینا
در تاریخ : سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴ ۱۱:۴۹ قبل از ظهر می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
یک با یک برابر نیست!!!
سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴ ۰۳:۳۱ بعد از ظهر
[2]
|
||
عضو
شماره عضویت :
994
حالت :
ارسال ها :
374
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
157
اعتبار کاربر :
2429
پسند ها :
348
تشکر شده : 309
|
تنها چیزیه که هیچ وقت درکش نکردم و نمی کنم و نخواهم کرد
اخه چرا بی عدالتی ؟؟!! این بچه های معصوم چه گناهی دارند ؟؟؟ می دونم چی می خوای بگی ! نگو شاید مغزم درک کنه، قلبم هرگز هرگز هرگز می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
یک ، با ، یک ، برابر ، نیست!!! ، |
|