آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴ ۰۷:۴۹ بعد از ظهر
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1462
حالت :
ارسال ها :
49
محل سکونت : :
خطه سبز ایران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
870
پسند ها :
40
تشکر شده : 20
|
به نقل از سرهنگ یوسف غلامی
قرار بود مراسم اربعین سید مجتبی علمدار فردا برگزار بشه .من ان وقت درتبلیغات لشکر بودم. یکی از کارهایی که از زمان جنگ انجام میدادم کشیدن تصاویر شهدا بود. از طرف لشکر گفتند: برای مراسم فردا یه تابلو بزرگ از تصویر سید آماده کن من هم اخر شب به منزلمان در بابل رفتم .با پارچه وچوب ، بوم را آماده کردم. قلم ورنگ ها رو برداشتم و با نام خدا شروع کردم. همسرم آن موقع ناراحتی اعصاب شدید داشت. بارهابه پزشکان متخصص در شهرهای مختلف مراجعه کردیم اما مشکل او حل نشد قبل از خواب همسرم به من گفت: اگرمیشه این تابلوروببربیرون، میترسم رنگ روفرش بریزه. گفتم :خانم ،هوا سرده من زیر تابلو پلاستیک پهن کردم .مواظب هستم که رنگ نریزه. سکوت کامل برقرارشده بود.حالا من بودم تصویرسید مجتبی. اشک می ریختم و قلم را روی بوم می کشیدم.تا قبل اذان صبح ،تصویرزیبایی از سید ترسیم شد. خوشحال بودم وخسته ،گفتم سریع وسایل را جمع کنم وبعد از نماز کمی بخوابم. اخرین قوطی رنگ روبرداشتم که یکباره از دستم سرخوردوافتاد روی فرش! نمی دانستم چکار کنم .رنگ پاشیده بود روی فرش بیشترازهمه به فکر همسرم بودم نمیدانستم در جواب او چه بگویم .به من گفته بود برو بیرون اما.... بالاخره بیدارشدوازاتاق اومد بیرون .سریع دستمال وآب و... اورد ومشغول شداما بی فایده بود! خانم من همینطورکه با دستمال به روی فرش می کشید گفت:خدایا، فقط برای اینکه این شهید فرزند حضرت زهرا (س) بوده سکوت می کنم. بعد هم گفت: میگن اهل محشر در قیامت،سرها را از عظمت حضرت زهرا(س) به زیر میگیرند. بعد نگاهی به چهره شهید کردوادامه داد: فردای قیامت به مادرت بگو که من این کاروبرای شما کردم شما سفارش مارو بکن شاید مارو شفاعت کنند. صبح با هم از خانه بیرون امدیم ،همان موقع خانم همسایه بیرون آمد و خانم منو صدا کرد، ایشان جلوامدن و رو به همسر من کرد وبی مقدمه گفت: شما شهید علمدارو میشناسید؟؟ یک دفعه من وهمسرم با تعجب به هم نگاه کردیم ، خانم من گفت بله چطورمگه؟؟ خانم رحمان پور(همسایه) گفت: من یک ساعت پیش خواب بودم یک جوان با چهره نورانی شبیه شهدای زمان جنگ آمد وخودشو معرفی کرد بعد گفت از طرف ما
ازخانم غلامی معذرت خواهی کنید وبگوییدبه پیمانی که بستیم عمل میکنیم.شفاعت شما در قیامت با مادرم زهرا(س).
منبع:زندگی نامه وخاطرات شهیدمجتبی علمدار/چاپ چهارم/ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
شهید علمدار
جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴ ۱۱:۲۸ قبل از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1101
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
پای درس سید آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می دهد. حیف نیست این زبانی که می تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند: یا زهرا ، یا حسین (ع) آنوقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد. ... احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست ؟!!! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می خواهیم بدهیم. می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
موضوعات مشابه | ||||
عنوان موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین پاسخ |
سالروز شهادت شهید علمدار ؛ شهیدی که روز تولدش شهید شد +تصویر |
قمرخانم |
2 | 540 | آقا حسین |
دانلود مداحی های شهید سید مجتبی علمدار |
بلاغ مبین |
0 | 5540 | بلاغ مبین |
ماجرای اسلام آوردن یک دختر مسیحی توسط شهید علمدار |
غروب کربلا 313 |
0 | 969 | غروب کربلا 313 |
نامه تنها دخترشهیدسید مجتبی علمدار |
یاران مهدی |
1 | 175 | یاران مهدی |
شهید علمدار ... یاد خاطراتت به یاد مادرت حضرت زهرا سلام الله |
اسمونی |
0 | 320 | اسمونی |
برچسب ها
|
شهید ، علمدار ، |
|