انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » عمومی » مطالب جالب » خدایا اجازه هست ناصبوری کنم؟



خدایا اجازه هست ناصبوری کنم؟

خدایا اجازه هست ناصبوری کنم؟ به بزرگیت قسم از صبوري خسته ام...  از فريادهايي كه در گلويم خفه ماند و میماند... از اشك هايي كه شبها تنها بالشم و تو شاهد آن هستید و از حرف هايي كه زنده به گور گشت در گورستان دلم آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را ،  در بی پناهیت در پشت هزاران دروغ پنهان کنی . . . آرزوی پــرواز دارم مرا اجابت نما ای تنهــاامیدم  
onhdh h[hci isj khwf,vd ;kl?


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۵ بعد از ظهر
مدیر انجمن مطالب جالب
rating
شماره عضویت : 658
حالت :
ارسال ها : 2423
محل سکونت : : پایتخت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 341
اعتبار کاربر : 31653
پسند ها : 1693
محل سکونت : tehran.jpg
حالت من :  Sarbezir.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (22).jpg
تشکر شده : 4530



|

خدایا

اجازه هست ناصبوری کنم؟

به بزرگیت قسم از صبوري خسته ام...

 از فريادهايي كه در گلويم خفه ماند و میماند...

از اشك هايي كه شبها تنها بالشم و تو شاهد آن هستید

و از حرف هايي كه زنده به گور گشت در گورستان دلم

آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را ،

 در بی پناهیت در پشت هزاران دروغ پنهان کنی . . .

آرزوی پــرواز دارم مرا اجابت نما

ای تنهــاامیدم


 
















9 تشکر شده از کاربر یگانه 313 برای ارسال مفید :
صبا , شهید پلارک , کوثر , محمدELE , ye adam , پسرآفتاب , سینا , یه پلاک , روزهای سخت 01 ,



  می پسندم 3     0  3 
 
 
تعداد پسند های ( 3 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : یگانه 313


صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین
ارباب ما معلم عیسی ابن مریم است
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
خدایا اجازه هست ناصبوری کنم؟
دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۱۱:۳۰ بعد از ظهر نمایش پست [1]
مدیر انجمن مطالب جالب
rating
شماره عضویت : 658
حالت :
ارسال ها : 2423
محل سکونت : : پایتخت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 341
اعتبار کاربر : 31653
پسند ها : 1693
محل سکونت : tehran.jpg
حالت من :  Sarbezir.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (22).jpg
تشکر شده : 4530





  می پسندم        0 
















امضای کاربر : یگانه 313


صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین
ارباب ما معلم عیسی ابن مریم است
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
خدایا اجازه هست ناصبوری کنم؟
دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۱۱:۳۹ بعد از ظهر نمایش پست [2]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280





 




ای سرو بلند قامت دوست





وه وه که شمایلت چه نیکوست







در پای لطافت تو میراد





هر سرو سهی که بر لب جوست







نازک بدنی که می‌نگنجد





در زیر قبا چو غنچه در پوست







مه پاره به بام اگر برآید





که فرق کند که ماه یا اوست؟







آن خرمن گل نه گل که باغست





نه باغ ارم که باغ مینوست







آن گوی معنبرست در جیب





یا بوی دهان عنبرین بوست







در حلقهٔ صولجان زلفش





بیچاره دل اوفتاده چون گوست







می‌سوزد و همچنان هوادار





می‌میرد و همچنان دعاگوست







خون دل عاشقان مشتاق





در گردن دیدهٔ بلاجوست







من بندهٔ لعبتان سیمین





کاخر دل آدمی نه از روست







بسیار ملامتم بکردند





کاندر پی او مرو که بدخوست







ای سخت دلان سست پیمان





این شرط وفا بود که بی‌دوست






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






در عهد تو ای نگار دلبند





بس عهد که بشکنند و سوگند







دیگر نرود به هیچ مطلوب





خاطر که گرفت با تو پیوند







از پیش تو راه رفتنم نیست





همچون مگس از برابر قند







عشق آمد و رسم عقل برداشت





شوق آمد و بیخ صبر برکند







در هیچ زمانه‌ای نزادست





مادر به جمال چون تو فرزند







باد است نصیحت رفیقان





و اندوه فراق کوه الوند







من نیستم ار کسی دگر هست





از دوست به یاد دوست خرسند







این جور که می‌بریم تا کی؟





وین صبر که می‌کنیم تا چند؟







چون مرغ به طمع دانه در دام





چون گرگ به بوی دنبه در بند







افتادم و مصلحت چنین بود





بی‌بند نگیرد آدمی پند







مستوجب این و بیش ازینم





باشد که چو مردم خردمند






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






امروز جفا نمی‌کند کس





در شهر مگر تو می‌کنی بس







در دام تو عاشقان گرفتار





در بند تو دوستان محبس







یا محرقتی بنار خد





من جمرتها السراج تقبس







صبحی که مشام جان عشاق





خوشبوی کند اذا تنفس







استقبله و ان تولی





استأنسه و ان تعبس







اندام تو خود حریر چینست





دیگر چه کنی قبای اطلس؟







من در همه قولها فصیحم





در وصف شمایل تو اخرس







جان در قدمت کنم ولیکن





ترسم ننهی تو پای بر خس







ای صاحب حسن در وفا کوش





کاین حسن وفا نکرد با کس







آخر به زکات تندرستی





فریاد دل شکستگان رس







من بعد مکن چنان کزین پیش





ورنه به خدا که من ازین پس






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






گفتار خوش و لبان باریک





ما أطیب فاک جل باریک







از روی تو ماه آسمان را





شرم آمد و شد هلال باریک







یا قاتلتی بسیف لحظ





والله قتلتنی بهاتیک







از بهر خدا، که مالکان، جور





چندین نکنند بر ممالیک







شاید که به پادشه بگویند





ترک تو بریخت خون تاجیک







دانی که چه شب گذشت بر من؟





لایأت بمثلها اعادیک







با اینهمه گر حیات باشد





هم روز شود شبان تاریک







فی‌الجمله نماند صبر و آرام





کم تزجرنی و کم اداریک







دردا که به خیره عمر بگذشت





ای دل تو مرا نمی‌گذاری ک






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






چشمی که نظر نگه ندارد





بس فتنه که با سر دل آرد







آهوی کمند زلف خوبان





خود را به هلاک می‌سپارد







فریاد ز دست نقش، فریاد





و آن دست که نقش می‌نگارد







هرجا که مولهی چو فرهاد





شیرین صفتی برو گمارد







کس بار مشاهدت نچیند





تا تخم مجاهدت نکارد







نالیدن عاشقان دلسوز





ناپخته مجاز می‌شمارد







عیبش مکنید هوشمندان





گر سوخته خرمنی بزارد







خاری چه بود به پای مشتاق؟





تیغیش بران که سر نخارد







حاجت به در کسیست ما را





کاو حاجت کس نمی‌گزارد







گویند برو ز پیش جورش





من می‌روم او نمی‌گذارد







من خود نه به اختیار خویشم





گر دست ز دامنم بدارد






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






بعد از طلب تو در سرم نیست





غیر از تو به خاطر اندرم نیست







ره می‌ندهی که پیشت آیم





وز پیش تو ره که بگذرم نیست







من مرغ زبون دام انسم





هرچند که می‌کشی پرم نیست







گر چون تو پری در آدمیزاد





گویند که هست باورم نیست







مهر از همه خلق برگرفتم





جز یاد تو در تصورم نیست







گویند بکوش تا بیابی





می‌کوشم و بخت یاورم نیست







قسمی که مرا نیافریدند





گر جهد کنم میسرم نیست







ای کاش مرا نظر نبودی





چون حظ نظر برابرم نیست







فکرم به همه جهان بگردید





وز گوشهٔ صبر بهترم نیست







با بخت جدل نمی‌توان کرد





اکنون که طریق دیگرم نیست






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






ای دل نه هزار عهد کردی





کاندر طلب هوا نگردی؟







کس را چه گنه تو خویشتن را





بر تیغ زدی و زخم خوردی







دیدی که چگونه حاصل آمد





از دعوی عشق روی زردی؟







یا دل بنهی به جور و بیداد





یا قصهٔ عشق درنوردی







ای سیم تن سیاه گیسو





کز فکر سرم سپید کردی







بسیار سیه، سپید کردست





دوران سپهر لاجوردی







صلحست میان کفر و اسلام





با ما تو هنوز در نبردی







سر بیش گران مکن، که کردیم





اقرار به بندگی و خردی







با درد توام خوشست ازیراک





هم دردی و هم دوای دردی







گفتی که صبور باش، هیهات





دل موضع صبر بود و بردی







هم چاره تحملست و تسلیم





ورنه به کدام جهد و مردی






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






بگذشت و نگه نکرد با من





در پای کشان، ز کبر دامن







دو نرگس مست نیم خوابش





در پیش و به حسرت از قفا من







ای قبلهٔ دوستان مشتاق





گر با همه آن کنی که با من







بسیار کسان که جان شیرین





در پای تو ریزد اولا من







گفتم که شکایتی بخوانم





از دست تو پیش پادشا من







کاین سخت دلی و سست مهری





جرم از طرف تو بود یا من؟







دیدم که نه شرط مهربانیست





گر بانگ برآرم از جفا من







گر سر برود فدای پایت





دست از تو نمی‌کنم رها من







جز وصل توام حرام بادا





حاجت که بخواهم از خدا من







گویندم ازو نظر بپرهیز





پرهیز ندانم از قضا من







هرگز نشنیده‌ای که یاری





بی‌یار صبور بود تا من






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






ای روی تو آفتاب عالم





انگشت نمای آل آدم







احیای روان مردگان را





بویت نفس مسیح مریم







بر جان عزیزت آفرین باد





بر جسم شریفت اسم اعظم







محبوب منی چو دیدهٔ راست





ای سرو روان به ابروی خم







دستان که تو داری از پریروی





بس دل ببری به کف و معصم







تنها نه منم اسیر عشقت





خلقی متعشقند و من هم







شیرین جهان تویی به تحقیق





بگذار حدیث ما تقدم







خوبیت مسلمست و ما را





صبر از تو نمی‌شود مسلم







تو عهد وفای خود شکستی





وز جانب ما هنوز محکم







مگذار که خستگان بمیرند





دور از تو به انتظار مرهم







بی‌ما تو به سر بری همه عمر





من بی‌تو گمان مبر که یکدم






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






گل را مبرید پیش من نام





با حسن وجود آن گل اندام







انگشت‌نمای خلق بودیم





مانند هلال از آن مه تام







بر ما همه عیب‌ها بگفتند





یا قوم الی متی و حتام؟







ما خود زده‌ایم جام بر سنگ





دیگر مزنید سنگ بر جام







آخر نگهی به سوی ما کن





ای دولت خاص و حسرت عام







بس در طلب تو دیگ سودا





پختیم و هنوز کار ما خام







درمان اسیر عشق صبرست





تا خود به کجا رسد سرانجام







من در قدم تو خاک بادم





باشد که تو بر سرم نهی گام







دور از تو شکیب چند باشد؟





ممکن نشود بر آتش آرام







در دام غمت چو مرغ وحشی





می‌پیچم و سخت می‌شود دام







من بی تو نه راضیم ولیکن





چون کام نمی‌دهی به ناکام






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






ای زلف تو هر خمی کمندی





چشمت به کرشمه چشم‌بندی







مخرام بدین صفت مبادا





کز چشم بدت رسد گزندی







ای آینه ایمنی که ناگاه





در تو رسد آه دردمندی







یا چهره بپوش یا بسوزان





بر روی چو آتشت سپندی







دیوانهٔ عشقت ای پریروی





عاقل نشود به هیچ پندی







تلخست دهان عیشم از صبر





ای تنگ شکر بیار قندی







ای سرو به قامتش چه مانی؟





زیباست ولی نه هر بلندی







گریم به امید و دشمنانم





بر گریه زنند ریشخندی







کاجی ز درم درآمدی دوست





تا دیدهٔ دشمنان بکندی







یارب چه شدی اگر به رحمت





باری سوی ما نظر فکندی؟







یکچند به خیره عمر بگذشت





من بعد بر آن سرم که چندی






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






آیا که به لب رسید جانم





آوخ که ز دست شد عنانم







کس دید چو من ضعیف هرگز





کز هستی خویش درگمانم؟







پروانه‌ام اوفتان و خیزان





یکباره بسوز و وارهانم







گر لطف کنی بجای اینم





ور جور کنی سزای آنم







جز نقش تو نیست در ضمیرم





جز نام تو نیست بر زبانم







گر تلخ کنی به دوریم عیش





یادت چو شکر کند دهانم







اسرار تو پیش کس نگویم





اوصاف تو پیش کس نخوانم







با درد تو یاوری ندارم





وز دست تو مخلصی ندانم







عاقل بجهد ز پیش شمشیر





من کشتهٔ سر بر آستانم







چون در تو نمی‌توان رسیدن





به زان نبود که تا توانم






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






آن برگ گلست یا بناگوش





یا سبزه به گرد چشمهٔ نوش







دست چو منی قیامه باشد





با قامت چون تویی در آغوش







من ماه ندیده‌ام کله‌دار





من سرو ندیده‌ام قباپوش







وز رفتن و آمدن چه گویم؟





می‌آرد و جد و می‌برد هوش







روزی دهنی به خنده بگشاد





پسته، دهن تو گفت خاموش







خاطر پی زهد و توبه می‌رفت





عشق آمد و گفت زرق مفروش







مستغرق یادت آنچنانم





کم هستی خویش شد فراموش







یاران به نصیحتم چه گویند





بنشین و صبور باش و مخروش







ای خام من اینچنین بر آتش





عیبم مکن ار برآورم جوش







تا جهد بود به جان بکوشم





وانگه به ضرورت از بن گوش






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






طاقت برسید و هم بگفتم





عشقت که ز خلق می‌نهفتم







طاقم ز فراق و صبر و آرام





زآن روز که با غم تو جفتم







آهنگ دراز شب ز من پرس





کز فرقت تو دمی نخفتم







بر هر مژه قطره‌ای چو الماس





دارم که به گریه سنگ سفتم







گر کشته شوم عجب مدارید





من خود ز حیات در شگفتم







تقدیر درین میانم انداخت





چندانکه کناره می‌گرفتم







دی بر سر کوی دوست لختی





خاک قدمش به دیده رفتم







نه خوارترم ز خاک بگذار





تا در قدم عزیزش افتم







زانگه که برفتی از کنارم





صبر از دل ریش گفت رفتم







می‌رفت و به کبر و ناز می‌گفت





بی‌ما چه کنی؟ به لابه گفتم






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






باری بگذر که در فراقت





خون شد دل ریش از اشتیاقت







بگشای دهن که پاسخ تلخ





گویی شکرست در مذاقت







در کشتهٔ خویشتن نگه کن





روزی اگر افتد اتفاقت







تو خنده زنان چو شمع و خلقی





پروانه صفت در احتراقت







ما خود ز کدام خیل باشیم





تا خیمه زنیم در وثاقت؟







ما اخترت صبابتی ولکن





عینی نظرت و ما اطاقت







بس دیده که شد در انتظارت





دریا و نمی‌رسد به ساقت







تو مست شراب و خواب و ما را





بیخوابی کشت در تیاقت







نه قدرت با تو بودنم هست





نه طاقت آنکه در فراقت






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






آوخ که چو روزگار برگشت





از من دل و صبر و یار برگشت







برگشتن ما ضرورتی بود





وآن شوخ به اختیار برگشت







پرورده بدم به روزگارش





خو کرد و چو روزگار برگشت







غم نیز چه بودی ار برفتی





آن روز که غمگسار برگشت







رحمت کن اگر شکسته‌ای را





صبر از دل بیقرار برگشت







عذرش بنه ار به زیر سنگی





سر کوفته‌ای چو مار برگشت







زین بحر عمیق جان به در برد





آنکس که هم از کنار برگشت







من ساکن خاک پاک عشقم





نتوانم ازین دیار برگشت







بیچارگیست چارهٔ عشق





دانی چه کنم چو یار برگشت؟






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






هر دل که به عاشقی زبون نیست





دست خوش روزگار دون نیست







جز دیدهٔ شوخ عاشقان را





بر چهره دوان سرشک خون نیست







کوته نظری به خلوتم گفت





سودا مکن آخرت جنون نیست







گفتم ز تو کی برآید این دود





کت آتش غم در اندرون نیست؟







عاقل داند که نالهٔ زار





از سوزش سینه‌ای برون نیست







تسلیم قضا شود کزین قید





کس را به خلاص رهنمون نیست







صبر ار نکنم چه چاره سازم؟





آرام دل از یکی فزون نیست







گر بکشد و گر معاف دارد





در قبضهٔ او چو من زبون نیست







دانی به چه ماند آب چشمم؟





سیماب، که یکدمش سکون نیست







در دهر وفا نبود هرگز





یا بود و به بخت ما کنون نیست







جان برخی روی یار کردم





گفتم مگرش وفاست چون نیست






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






در پای تو هرکه سر نینداخت





از روی تو پرده بر نینداخت







در تو نرسید و پی غلط کرد





آن مرغ که بال و پر نینداخت







کس با رخ تو نباخت اسبی





تا جان چو پیاده در نینداخت







نفزود غم تو روشنایی





آن را که چو شمع سر نینداخت







بارت بکشم که مرد معنی





در باخت سر و سپر نینداخت







جان داد و درون به خلق ننمود





خون خورد و سخن به در نینداخت







روزی گفتم کسی چون من جان





از بهر تو در خطر نینداخت







گفتا نه که تیر چشم مستم





صید از تو ضعیفتر نینداخت







با آنکه همه نظر در اویم





روزی سوی ما نظر نینداخت







نومید نیم که چشم لطفی





بر من فکند، و گر نینداخت






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






ای بر تو قبای حسن چالاک





صد پیرهن از محبتت چاک







پیشت به تواضعست گویی





افتادن آفتاب بر خاک







ما خاک شویم و هم نگردد





خاک درت از جبین ما پاک







مهر از تو توان برید؟ هیهات





کس بر تو توان گزید؟ حاشاک







اول دل برده باز پس ده





تا دست بدارمت ز فتراک







بعد از تو به هیچ‌کس ندارم





امید و ز کس نیایدم باک







درد از جهت تو عین داروست





زهر از قبل تو محض تریاک







سودای تو آتشی جهانسوز





هجران تو ورطه‌ای خطرناک







روی تو چه جای سحر بابل؟





موی تو چه جای مار ضحاک؟







سعدی بس ازین سخن که وصفش





دامن ندهد به دست ادراک







گرد ارچه بسی هوا بگیرد





هرگز نرسد به گرد افلاک







پای طلب از روش فرو ماند





می‌بینم و حیله نیست الاک






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






ای چون لب لعل تو شکر نی





بادام چو چشمت ای پسر نی







جز سوی تو میل خاطرم نه





جز در رخ تو مرا نظر نی







خوبان جهان همه بدیدم





مثل تو به چابکی دگر نی







پیران جهان نشان ندادند





چون تو دگری به هیچ قرنی







ای آنکه به باغ دلبری بر





چون قد خوش تو یک شجر نی







چندین شجر وفا نشاندم





وز وصل تو ذره‌ای ثمر نی







آوازهٔ من ز عرش بگذشت





وز درد دلم تو را خبر نی







از رفتن من غمت نباشد





از آمدن تو خود اثر نی







باز آیم اگر دهی اجازت





ای راحت جان من، و گر نی






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






شد موسم سبزه و تماشا





برخیز و بیا به سوی صحرا







کان فتنه که روی خوب دارد





هرجا که نشست خاست غوغا







صاحبنظری که دید رویش





دیوانهٔ عشق گشت و شیدا







دانی نکند قبول هرگز





دیوانه حدیث مرد دانا







چشم از پی دیدن تو دارم





من بی تو خسم کنار دریا







از جور رقیب تو ننالم





خارست نخست بار خرما







سعدی غم دل نهفته می‌دار





تا می‌نشوی ز غیر رسوا







گفتست مگر حسود با تو





زنهار مرو ازین پس آنجا







من نیز اگرچه ناشکیبم





روزی دو برای مصلحت را






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم






بربود جمالت ای مه نو





از ماه شب چهارده ضو







چون می‌گذری بگو به طاوس





گر جلوه‌کنان روی چنین رو







گر لاف زنی که من صبورم





بعد از تو، حکایتست و مشنو







دستی ز غمت نهاده بر دل





چشمی ز پیت فتاده در گو







یا از در عاشقان درون آی





یا از دل طالبان برون شو







زین جور و تحکمت غرض چیست؟





بنیاد وجود ما کن و رو







یا متلف مهجتی و نفسی





الله یقیک محضر السو







با من چو جوی ندید معشوق





نگرفت حدیث من به یک جو







گفتم کهنم مبین که روزی





بینی که شود به خلعتی نو







در سایهٔ شاه آسمان قدر





مه طلعت آفتاب پرتو







وز لطف من این حدیث شیرین





گر می‌نرسد به گوش خسرو






بنشینم و صبر پیش گیرم



دنبالهٔ کار خویش گیرم




 



 



  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد


برچسب ها
خدایا ، اجازه ، هست ، ناصبوری ، کنم؟ ،

« از شغلتون راضی نیستید؟ | شب ها خوابت نمی بره؟ »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 03:13 پیش از ظهر