یا الله

این روزها دلم بدجور هوایی شده برای یه روز بارونی

بارون که میاد انگاری تشنگی زمین ، تشنگی روح بر طرف میشه

یه حس لطیف داره

وقتی به صدای بارون گوش می دی ، می بینی که هیچ کس نمی تونه به زیبایی بارون برات بخونه

هیچ کس نمی تونه به این هنرمندی روی خاک تشنه هنرنمایی کنه

بارون همیشه یه چیز تازه و نویی هست که روج و جان پذیراشه

احساس می کنی تک تک قطره ها از آسمون یه پیام از طرف خدا هستند که اومدن لطافت رو به روح برگردونن

به روح من ، به روح تو ، به روح ما

بارون آواز سکوته... سکوت زمین ، سکوت ابر و سکوت دل!

هر چی بیشتر از بارون می نویسم بیشتر دل تنگش می شم

خواهانش می شم

دلم می خواد یه قطره بارون بشم

زلال و بی رنگ

تا اعماق دل سفر کنم و حرف دل رو بشنوم

تا طعم روح را مزه مزه کنم و چاشنی عشق و محبت را به دل اضافه کنم

دلم می خواد یه قطره بارون باشم

که اگه خدا منو از اون بالا بالاهای آسمون انداخت پایین

از آسمون به زمین رسیدم

اعتراض نکنم

سفری را آغاز کنم تا دوباره همون خدا منو برسونه به آسمون

و اونقدر جذب زمین نشم که نتونم برگردم

دل تنگ بشم و برای رسیدن به آسمون

خودمو به دریای عشق الهی برسونم

آره این دل بی قرار ، دل تنگ یه روز بارونیه

تا بتونه توی هوای دلپذیرش کمی نفس بکشه

دم و بازدم

دم ، یعنی بودن رو حس کردن

و بازدم، یعنی هیچ را گوش کردن

و اون وقت دل بی قرارت ، سراغ اصل خودش رو می گیره

سراغ خدا رو

توی اون سکوت زیبا که با طنین صدای باران دلنواز شده

جای خدا رو خالی می بینی

نفس هات تندتر میشن

دم و بازدم بیشتر میشه

چون بودن خدا رو بیشتر حس می کنی و حرفاشو می شنوی

در یک سکوت محض ، گفت و گو با خدا !!

حالا وقتشه

که گوش کنی و سکوت کنی !!!

سخن آخر :

هر تصور و خیالی که تو را از اوج گرفتن و پرواز کردن منع می کنه ، از جنس تو نیست

در اعماق درون ، وقتی فارغ از گفت و گوهای ذهن ، به ساحت سکوت وارد شدی

وقتی بادهای یقین وزید و در ابرهای برکت و نور حل شدی

وقتی که همراه قطره های زلال باران 

باریدی و به زمین رسیدی

به اوین مسافری که برخوردی

یادت باشه

که از او بپرسی ، روح باران خورده ، میل شکفتن نداری ؟!!!

حرف دل برای تو مخاطب عزیز آرزوی شکفتن و خوشبخت شدن دارد

خوشبخت باشی الهی