آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
جمعه ۲ امرداد ۱۳۹۴ ۰۶:۱۶ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
655
حالت :
ارسال ها :
966
محل سکونت : :
یه جایی
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
283
اعتبار کاربر :
6586
پسند ها :
418
تشکر شده : 1464
|
در کار خدا دخالت نکنیم!
روزی مردی زیر سایهی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند. دراین موقع چشمش به کدو تنبلهایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد وگفت: خدایا! همهی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوتهای به این کوچکی میرویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی! همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت بر سرش افتاد مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت:
خدایا خطایم را ببخش. دیگر در کارت دخالت نمیکنم، چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود!!!
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
در کار خدا دخالت نکنیم!
جمعه ۲ امرداد ۱۳۹۴ ۰۷:۵۳ بعد از ظهر
[1]
|
||
بانو
شماره عضویت :
944
حالت :
ارسال ها :
157
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
204
اعتبار کاربر :
1641
پسند ها :
70
تشکر شده : 80
|
جالب بود ممنون زینب جان
می پسندم 0 |
||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
در ، کار ، خدا ، دخالت ، نکنیم! ، |
|