آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
شنبه ۳ امرداد ۱۳۹۴ ۰۹:۳۹ بعد از ظهر
|
|||||||||||||
بانو
شماره عضویت :
1001
حالت :
ارسال ها :
4221
محل سکونت : :
DAMAVAND
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
273
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
69947
پسند ها :
5815
تشکر شده : 6939
وبسایت من :
وبسایت من
|
آنچه می خوانید خاطره ای است از زندگی شهید حسن انفرادی:
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||||||||
|
اطلاعات نویسنده |
وقتی که فهمیدم دیگر حسن را نمی بینم
شنبه ۳ امرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۴۲ بعد از ظهر
[1]
|
|||
این خاطره از شهید انفرادی خیلی با دل بازی میکنه خیلی سخته مادر شهید رو بهش بگن بچه ات دیگه بر نمیگرده ودیگر دنیایی نیست ومعراج شهداست خیلی سخته اونقدری که وقتی بچه بودم وفهمیدم پدربزرگم گریه هایش را گذاشته بود برای وقتی که کسی دیگر در خانه نیست وتنهایی با عکس عباسش حرفهایی میزد از جنس شهد عشق
گذشت وگذشت تا برادر بزرگتر عباس هم به او پیوست این بار حرفهای ان جنسی را خیلی سخت میتوانستی از زبانش بشنوی وفقط صورتش را میدیدی که غرق اشک شده می پسندم 0
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
وقتی ، که ، فهمیدم ، دیگر ، حسن ، را ، نمی ، بینم ، |
|