آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۷ امرداد ۱۳۹۴ ۰۷:۲۱ بعد از ظهر
|
|||||||||||||||
بانو
شماره عضویت :
1001
حالت :
ارسال ها :
4221
محل سکونت : :
DAMAVAND
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
273
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
69947
پسند ها :
5815
تشکر شده : 6939
وبسایت من :
وبسایت من
|
حاج احمد کریمی خیلی طالب شهادت بود. یعنی برای رفتن خودش روزشماری میکرد. در ایام عملیات کربلای 4 بالاخره صدایش درآمد و گفت: «هر نمازی که شنیدم اگر کسی بخواند شهید می شود، خواندم؛ هر دعایی، هر ذکری، حتی در این اواخر شنیدم که اگر کسی ازدواج کند و بعد به جبهه بیاید، شهید می شود، ازدواج هم کردم؛ ولی نمی دانم چرا شهید نمی شوم!» یادم هست یک بار دیدم کنار قبر آماده ای نشسته و بدجوری توی خودش فرو رفته. قد بلند و رشیدی داشت. زدم روی شانه اش و گفت: این قبر برای تو خیلی کوچکه. با این قد بلند، توی این قبر جا نمیگیری. به فکر یک قبر دیگه باش. خیلی راحت و خونسرد جواب داد: من به شما قول می دهم که این قبر برای من بزرگ هم باشه." یک بار که با هم رفته بودیم بالای سر یک شهید، با دیدن جای ترکش کوچکی که به شهید خورده بود، گفت: "به نظر من شهادت با یک تیر و ترکش لذت نداره، آدم باید مثل امام حسین (ع) شهید بشه تا شرمنده آقا نباشه، من دوست دارم روز قیامت، اگر قرار شد مرا به امام حسین (ع) معرفی کنند، تیکههای بدنم رو روی پارچه بریزن و بگن این احمد کریمیه." همان هم شد. در کربلای 5 گلوله توپ چنان تکه تکهاش کرد که هر چه سعی کردیم همهی قطعات بدنش را جمع کنیم، آن قد رشید و بلندش بیشتر از یک کیلو نشد.
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||||||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|