انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » نهج البلاغه » حکمت ها » حکمت 148 تا 154



حکمت 148 تا 154

   حکمت 148 :   نقش سخن در شناخت انسان (رفتار شناسى) (اخلاقى، علمى) وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ . درود خدا بر او ، فرمود : انسان زير زبان خود پنهان است .
p;lj 148 jh 154


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴ ۱۱:۳۸ بعد از ظهر
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من


مدال ها:4
مدال تخصص
مدال تخصص
مدال صندلی داغ
مدال صندلی داغ
مدال 3 سالگی عضویت
مدال 3 سالگی عضویت
کاربران برتر
کاربران برتر

|


 

 حکمت 148 :

  نقش سخن در شناخت انسان (رفتار شناسى) (اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

انسان زير زبان خود پنهان است .


















7 تشکر شده از کاربر admin برای ارسال مفید :
محتاج خدا , sadaf , بانوی آفتاب , ایلیا110 , پسرآفتاب , ye adam , ,



  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :2 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  2. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  3. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  4. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  5. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴ ۱۱:۴۰ بعد از ظهر نمایش پست [1]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 149 :

  ضرورت خود شناسى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ .

درود خدا بر او ، فرمود :

 نابود شد كسى كه ارزش خود را ندانست .





  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴ ۱۱:۴۵ بعد از ظهر نمایش پست [2]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 150 :

  ضد ارزش ها و هشدارها (اخلاقى،اجتماعى،سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ يَقُولُ فِى الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِى الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِى وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِى يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ يُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِياً يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ وَ يُبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً يَخْشَى الْمَوْتَ وَ لَا يُبَادِرُ الْفَوْتَ يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِى نَفْسَهُ فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِى وَ يَسْتَوْفِى وَ لَا يُوفِى وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِى غَيْرِ رَبِّهِ وَ لَا يَخْشَى رَبَّه ُ فِى خَلْقِهِ 

.
قال الرضى و لو لم يكن فى هذا الكتاب إلا هذا الكلام لكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكر . 

 

و درود خدا بر او ، فرمود : (مردى از امام درخواست اندرز كرد.)
از كسانى مباش كه بدون عمل صالح به آخرت اميدوار است، و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخير مى اندازد، در دنيا چونان زاهدان سخن مى گويد، اما در رفتار همانند دنيا پرستان است ، اگر نعمت ها به او برسد سير نمى شود ، و در محروميت قناعت ندارد ، از آنچه به او رسيد شكرگزار نيست و از آنچه مانده ، زياده طلب است.
ديگران را پرهيز مى دهد اما خود پروا ندارد ، به فرمانبردارى امر مى كند اما خود فرمان نمى برد ، نيكوكاران را دوست دارد ، اما رفتارشان را ندارد ، گناهكاران را دشمن دارد اما خود يكى از گناهكاران است ، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمى دارد ، اما در آنچه كه مرگ را ناخوشايند ساخت پافشارى دارد، اگر بيمار شود پشيمان مى شود ، و اگر مصيبتى به او رسد به زارى خدا را مى خواند ؛ اگر به گشايش ، دست يافت مغرورانه از خدا روى بر مى گرداند ، نفس به نيروى گُمان ناروا بر او چيرگى دارد ، و او با قدرت يقين بر نفس چيره نمى گردد.
براى ديگران كه گناهى كمتر از او دارند نگران ، و بيش ار [چه كه عمل كرده اميدوار است . اگر بى نياز گردد مست و مغرور شود ، و اگر تهى دست گردد ، مأيوس و سْست شود ، چون كار كند در آن كوتاهى ورزد ، و چون چيزى خواهد زياده روى نمايد ، چون در برابر شهوت قرار گيردگناه را برگزيده ، توبه را به تأخير اندازد ، و چون رنجى به او رسد از راه ملت اسلام دورى گزيند ، عبرت آموزى را طرح مى كند اما خود عبرت نمى گيرد ، در پند دادن مبالغه مى كند اما خود پند پذير نمى باشد.
سخن بسيار مى گويد ، اما كردار خوب او اندك است ! براى دنياى زودگذر تلاش و رقابت دارد اما براى آخرت جاويدان آسان مى گذرد؛ سود را زيان و زيان را سود مى پندارد ، از مرگ هراسناك است اما فرصت را از دست مى دهد ، گناه ديگران را بزرگ مى شمارد، اما گناهان بزرگ خود را كوچك مى پندارد، طاعت خود را رياكارانه بر خورد مى كند ، خوشگذرانى با سرمايه داران را بيشتر از ياد خدا با مستمندان دوست دارد ، به نفع خود بر زيان ديگران حكم مى كند اما هرگز به نفع ديگران بر زيان خود حكم نخواهد كرد.






  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴ ۱۱:۴۶ بعد از ظهر نمایش پست [3]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 151 :

  ضرورت آينده نگرى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُلِّ امْرِئٍ عَاقِبَةٌ حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ .

درود خدا بر او ، فرمود :

هر كس را پايانى است ؛ تلخ يا شيرين .





  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴ ۱۱:۴۸ بعد از ظهر نمایش پست [4]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 152 :

  توجه به فنا پذيرى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ .

درود خدا بر او ، فرمود :

آنچه روى مى آورد ، باز مى گردد؛ وچيزى كه بازگردد ، گويى هرگز نبوده است!





  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴ ۱۱:۵۰ بعد از ظهر نمایش پست [5]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 153 :

  صبر و پيروزي (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ .

درود خدا بر او ، فرمود :

انسان شكيبا ، پيروزى را از دست نمى دهد ، هر چند زمان آن طولانى شود .





  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴ ۱۱:۵۱ بعد از ظهر نمایش پست [6]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 154 :

  اهميت نيت ها (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الرَّاضِى بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِى بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِهِ.

درود خدا بر او ، فرمود :

آن كس كه از كار مردمى خشنود باشد ، چونان كسى است كه همراه آنان بوده و هر كس كه به باطلى روى آورد ، دو گناه بر عهده او باشد: گناه كردار باطل ، و گناه خشنودى به كار باطل .





  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
سه شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۴ ۱۰:۲۵ بعد از ظهر نمایش پست [7]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 149 :

  ضرورت خود شناسى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ .

درود خدا بر او ، فرمود :

 نابود شد كسى كه ارزش خود را ندانست .






اگرآدمی به چشم است ودهان وبینی
 چه میان نقش دیوار و میان آدمیت


شرح و تفسير به حدّ خود قانع باش! امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى كوتاه و پرمعنايش به افرادى كه از حدّ خود تجاوز مى كنند هشدار مى دهد مى فرمايد: «آن كسى كه قدر خود را نشناسد هلاك مى شود»; (هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ). مى دانيم يكى از عميق ترين غرايز انسان، دوست داشتن خويشتن است و بسيار مى شود كه بر اثر آن انسان قدر و منزلت خود را گم مى كند جنبه هاى مثبت خويش را بسيار بيش از آنچه هست مى پندارد و حتى گاهى جنبه هاى منفى خود را مثبت مى انگارد. به همين دليل بر جاى خود تكيه نمى كند، بلكه خود را در جايى قرار مى دهد كه شايسته آن نيست و در آنجا گاه سخنانى مى گويد كه دين و دنياى او را بر باد مى دهد، آبروى او را مى ريزد، سرچشمه مفاسدى در جامعه مى شود كه نتيجه همه آنها هلاكت معنوى و مادّى است. مثلاً كسى چند صباحى آموزش علوم دين را ديده و هنوز به مقام اجتهاد نرسيده خود را مجتهدى اعلم بداند و به استنباط احكام بنشيند و احكامى را آميخته با اشتباهات فراوان براى اين و آن بازگو كند و عبادات و معاملات آنها را ضايع سازد، چنين شخصى كه قدر خود را نشناخته به يقين مسئوليت سنگينى را در قيامت خواهد داشت. يا شخصى چند كتاب طبى را مطالعه كرده، ناگهان براثر خودبزرگ بينى خويش را طبيبى حاذق و لايق بپندارد و دستورات طبى صادر كند كه باعث خطر جانى براى گروهى شود، او به يقين دنيا و آخرت خود را تباه ساخته است. شاهد اين تفسير، جمله معروفى است كه در افواه دانشمندان شهرت يافته «رَحِمَ اللهُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَلَمْ يَتَجاوَزْ حَدَّهُ; خدا رحمت كند كسى را كه قدر و منزلت خويش را بشناسد و از حدّ خود تجاوز نكند». شاهد ديگر بر اين تفسير همان چيزى است كه در خطبة 16 نهج البلاغه گذشت: «هَلَكَ مَنِ ادَّعَى، وَخابَ مَنِ افْتَرى، مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ وَكَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ; آن كس كه به ناحق ادعايى كند هلاك مى شود و آن كس كه با دروغ و افترا مقامى را طلب كند محروم مى گردد و به جايى نمى رسد و آن كس كه (با ادّعاهاى باطل) به مبارزه با حق برخيزد و در برابر آن قد علم كند هلاك خواهد شد و در نادانى انسان همين بس كه قدر خويش را نشناسد». ولى همان گونه كه در ذيل خطبه 103 گذشت اين جمله تفسير ديگرى نيز مى تواند داشته باشد كه انسان به موهبت الهى قدر و مقام والايى دارد و جِرم صغيرى است كه عالم كبير در آن خلاصه شده است حتى مى تواند از فرشتگان آسمان بالاتر رود. آرى چنين است مقام آدميت، بنابراين اگر مقام خود را درست نشناسد و شخصيت خويش را با درهم و دينار و مقامى معاوضه كند و در هوا و هوس ها و شهوات غوطه ور شود و از رسيدن به مقام قرب الهى باز ماند خود را هلاك كرده است، چرا كه قدر خود را نشناخته است. با توجه به آنچه گذشت و تبادر عمومى دانشمندان از اين حديث معناى اوّل مناسب تر به نظر مى رسد، هرچند در بعضى از روايات نيز تعبيراتى است كه معناى دوم را تداعى مى كند; مانند آنچه در كلام ديگرى از امام اميرمؤمنان(عليه السلام)آمده است كه مى فرمايد: «مَنْ حَصَّنَ شَهْوَتَهُ فَقَدْ صَانَ قَدْرَه» هرچند جمع ميان دو معنا نيز ممكن است كه از يك سو نگاه به معناى اول كند و از سويى ديگر نگاه به معناى دوم.









 


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ۰۹:۴۲ بعد از ظهر نمایش پست [8]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 150 :

  ضد ارزش ها و هشدارها (اخلاقى،اجتماعى،سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ يَقُولُ فِى الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِى الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِى وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِى يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ يُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِياً يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ وَ يُبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً يَخْشَى الْمَوْتَ وَ لَا يُبَادِرُ الْفَوْتَ يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِى نَفْسَهُ فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِى وَ يَسْتَوْفِى وَ لَا يُوفِى وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِى غَيْرِ رَبِّهِ وَ لَا يَخْشَى رَبَّه ُ فِى خَلْقِهِ 

.
قال الرضى و لو لم يكن فى هذا الكتاب إلا هذا الكلام لكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكر . 

 

و درود خدا بر او ، فرمود : (مردى از امام درخواست اندرز كرد.)
از كسانى مباش كه بدون عمل صالح به آخرت اميدوار است، و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخير مى اندازد، در دنيا چونان زاهدان سخن مى گويد، اما در رفتار همانند دنيا پرستان است ، اگر نعمت ها به او برسد سير نمى شود ، و در محروميت قناعت ندارد ، از آنچه به او رسيد شكرگزار نيست و از آنچه مانده ، زياده طلب است.
ديگران را پرهيز مى دهد اما خود پروا ندارد ، به فرمانبردارى امر مى كند اما خود فرمان نمى برد ، نيكوكاران را دوست دارد ، اما رفتارشان را ندارد ، گناهكاران را دشمن دارد اما خود يكى از گناهكاران است ، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمى دارد ، اما در آنچه كه مرگ را ناخوشايند ساخت پافشارى دارد، اگر بيمار شود پشيمان مى شود ، و اگر مصيبتى به او رسد به زارى خدا را مى خواند ؛ اگر به گشايش ، دست يافت مغرورانه از خدا روى بر مى گرداند ، نفس به نيروى گُمان ناروا بر او چيرگى دارد ، و او با قدرت يقين بر نفس چيره نمى گردد.
براى ديگران كه گناهى كمتر از او دارند نگران ، و بيش ار [چه كه عمل كرده اميدوار است . اگر بى نياز گردد مست و مغرور شود ، و اگر تهى دست گردد ، مأيوس و سْست شود ، چون كار كند در آن كوتاهى ورزد ، و چون چيزى خواهد زياده روى نمايد ، چون در برابر شهوت قرار گيردگناه را برگزيده ، توبه را به تأخير اندازد ، و چون رنجى به او رسد از راه ملت اسلام دورى گزيند ، عبرت آموزى را طرح مى كند اما خود عبرت نمى گيرد ، در پند دادن مبالغه مى كند اما خود پند پذير نمى باشد.
سخن بسيار مى گويد ، اما كردار خوب او اندك است ! براى دنياى زودگذر تلاش و رقابت دارد اما براى آخرت جاويدان آسان مى گذرد؛ سود را زيان و زيان را سود مى پندارد ، از مرگ هراسناك است اما فرصت را از دست مى دهد ، گناه ديگران را بزرگ مى شمارد، اما گناهان بزرگ خود را كوچك مى پندارد، طاعت خود را رياكارانه بر خورد مى كند ، خوشگذرانى با سرمايه داران را بيشتر از ياد خدا با مستمندان دوست دارد ، به نفع خود بر زيان ديگران حكم مى كند اما هرگز به نفع ديگران بر زيان خود حكم نخواهد كرد.








شرح و تفسير يك اندرز جامع! اين كلام حكمت آميز كه نصايح بسيار گرانقدر و مواعظ گرانبهايى در آن هست دستور العملى است براى تمام زندگى بشر كه در سايه آن مى تواند سعادت دنيا و آخرت را براى خود به دست آورد. مرحوم سيد رضى بعد از ذكر اين كلام شريف ـ چنان كه خواهد آمد ـ تصريح مى كند كه اگر در مجموعه كتاب نهج البلاغه جز اين كلام شريف نبود براى وعظ و اندرز و موعظه نجات بخش كافى بود و چه بسيار از افرادى كه از جاى جاى اين كلام شريف براى اثبات مقاصد خود بهره گرفتند و سخنان خود را به وسيله آن آراسته اند. جالب توجه اين كه محدث مشهور اهل سنت متقى هندى در كنزالعمّال مقدّمه اى براى اين حديث شريف ذكر كرده است، وى از «زياد بن اعرابى» نقل مى كند كه بعد از خاموش شدن آتش فتنه خوارج نهروان امام(عليه السلام) بر منبر كوفه قرار گرفت و حمد الهى به جاى آورد و در اين هنگام گريه به او مهلت نداد به اندازه اى كه اشك ها بر صورت و محاسن شريفش جارى شد و هنگامى كه محاسن شريف خود را تكان داد قطره هايى از آن بر بعضى از حاضران افتاد و ما مى گفتيم: هر كسى كه قطره اى بر او افتاده است خداوند آتش دوزخ را بر او حرام خواهد كرد.سپس شروع به خطبه كردوفرمود: «أيُّهَاالنّاسُ لاتَكُونُوا مِمَّنْ يَرْجُواالاْخِرَةَ». امام(عليه السلام) در اين بيان پربار در جواب شخصى كه موعظه و اندرزى از او خواست به سى مورد از رذائل اخلاقى اشاره كرده و با بيان شيوا و قريب به استدلال از آن نهى مى كند. (قَالَ(عليه السلام): لِرَجُل سَأَلَهُ أَنْ يعِظَهُ). مى فرمايد: 1. «از كسانى نباش كه بدون عمل اميد سعادت اخروى دارد»; (لاَ تَكُنْ مِمَّنْ يرْجُو الاْخِرَةَ بِغَيرِ الْعَمَلِ). به گفته مرحوم مغنيه در فى ظلال انسان براى رسيدن به متاع حقير دنيا بدون تلاش و سعى و كوشش هرگز به مقصود نمى رسد، پس چگونه براى رسيدن به نعمت هاى پرارزش الهى در آخرت كه نه چشمى همانند آن را ديده و نه گوشى وصف آن را شنيده و نه بر قلب انسانى خطور كرده مى تواند بدون سعى و كوشش برسد. قرآن مجيد در آياتى چند بر اين معنا تأكيد فرموده; در يك جا مى فرمايد: «(وَأَنْ لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى); واين كه براى انسان چيزى جز (حاصل) سعى وكوشش او نيست، واين كه تلاش او به زودى ديده مى شود». در جاى ديگر مى فرمايد: «(أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللهِ); آيا گمان كرديد داخل بهشت مى شويد، بى آنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كه سختى ها و زيان ها به آنها رسيد، و آن چنان بى قرار شدند كه پيامبر و افرادى كه با او ايمان آورده بودند گفتند: پس يارى خدا كى خواهد آمد؟!». رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در حديثى مى فرمايد: «اَيُّها الناسُ اِنِّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَبَيْنَ أَحَد شَيْءٌ يُعْطِيهِ بِهِ خَيْراً أَوْ يَصْرِفُ بِهِ عَنْهُ شَرّاً إِلاَّ الْعَمَلُ الصالِحُ لاَ يَدَّعِي مُدَّع وَلاَ يَتَمَنَّ مُتَمَنّ أنَّهُ يَرْجوُا إِلاَّ بعَمَل وَرَحْمَة وَلَوْ عَصَيْتُ هَوَيْتُ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ ثَلاثا; اى مردم! ميان خدا و بين هيچ كس چيزى نيست كه به وسيله آن خيرى به كسى برساند يا شرّى را از او دفع كند مگر عمل صالح (تنها وسيله جلب خيرات و دفع آفات همين است، بنابراين) هيچ كس ادعا نكند و آرزو نداشته باشد كه اهل نجات است مگر به عمل (صالح) و رحمت الهى. من هم اگر عصيان پروردگار كنم سقوط خواهم كرد. سپس رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) سه بار اين جمله را تكرار كرد: خداوندا آيا من ابلاغ كردم؟». احاديث در اين زمينه بسيار است كه وسيله نجات تنها عمل صالح است و اين پاسخى است براى آنها كه تصور مى كنند تنها با ذكر شهادتين و اظهار اسلام و به جا آوردن نماز و روزه و خواندن بعضى از ادعيه و توسلات و يا حتى تنها با شركت در يك مجلس عزادارى اهل نجات خواهند شد، هرچند زندگى آنها سراسر آلوده گناه و معصيت باشد. 2. «(از كسانى مباش كه) توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخير مى اندازد»; (وَيُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ). اشاره به اين كه اگر گناه و لغزشى از تو سر زد بلافاصله دست به دامن لطف الهى بزن و با توبه و استغفار به درگاه او باز گرد. مبادا آرزوهاى دور و دراز مانع اين كار شود كه هيچ كس اطمينان ندارد كه يك روز ديگر و يا يك لحظه ديگر زنده است و درهاى توبه به روى او باز است. به همين دليل در روايات زيادى از تسويف توبه و تأخير آن نهى شده است. در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه خطاب به اباذر فرمود: «إِيَّاكَ وَالتَّسْوِيفَ بِأَمَلِكَ فَإِنَّكَ بِيَوْمِكَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَه; از تأخير توبه به سبب تكيه بر آرزوها برحذر باش، زيرا تو به امروز تعلق دارى نه به فردا». در حديثى از امام على بن ابى طالب(عليه السلام)مى خوانيم: «إِنْ قَارَفْتَ سَيِّئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بِالتَّوْبَةِ; اگر گناهى مرتكب شدى براى محو آن با توبه شتاب كن». در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است: «مُسَوِّفُ نَفْسِهِ بِالتَّوْبَةِ مِنْ هُجُومِ الاَْجَلِ عَلَى أَعْظَمِ الْخَطَرِ; كسى كه توبه را عقب مى اندازد در برابر هجوم مرگ در معرض خطر است». 3. «(از كسانى مباش كه) درباره دنيا همچون زاهدان سخن مى گويد ولى در آن همچون دنياپرستان عمل مى كند»; (يقُولُ فِى الدُّنْيا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَيعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ). اشاره به اين كه ميان قول و فعل تو درباره زرق و برق دنيا و زهد و رغبت در آن تناقض نباشد آن گونه كه رياكاران و متظاهران به قدس و ورع و خالى از قداست و پاكى سخن مى گويند. قرآن مجيد مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ). 4. «(از كسانى مباش كه) اگر چيزى از دنيا به او برسد سير نمى شود و اگر نرسد هرگز قانع نخواهد بود»; (إِنْ أُعْطِىَ مِنْهَا لَمْ يشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يقْنَعْ). اشاره به اين كه در زندگى قانع باش. اگر گرفتار محروميت شدى صابر و اگر مواهب الهى شامل حالت شد شاكر باش. نه مانند دنياپرستان كه هرگز از دنيا سير نمى شوند و هرقدر بيشتر از مواهب دنيا در اختيارشان قرار بگيرد تشنه تر مى گردد، همان گونه كه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ كُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَه; مَثَل دنيا همچون آب شور درياست كه هر قدر تشنه اى از آن بيشتر بنوشد بيشتر گرفتار عطش مى شود تا او را در كام مرگ فرو برد». 5. «(از كسانى مباش كه) از شكر آنچه به او داده شده عاجز است; ولى باز هم فزونى مى طلبند»; (يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ، وَيَبْتَغِى الزِّيادَةَ فِيمَا بَقِىَ). روشن است كه هر نعمتى را شكرى لازم است و از دست و زبان هيچ كس بر نمى آيد كه از عهده شكرش به در آيد. با اين حال چگونه ممكن است انسان، شكر را رها كند و دائما به دنبال زياده خواهى باشد. اين نشانه نهايت غفلت و بى خبرى است. 6. «(از كسانى مباش كه) ديگران را از كار بد باز مى دارد; ولى خود نهى نمى پذيرد و ديگران را به كار خوب وا مى دارد; ولى خودش به آن عمل نمى كند»; (يَنْهَى وَلاَ ينْتَهِيَ، وَيأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِيَ). بديهى است اگر انسان كسى را به چيزى امر كند به يقين به سبب آثار خوب و بركات آن است. با اين حال اگر عاقل باشد چرا خودش از آن بهره نگيرد و اگر ديگرى را از كارى باز مى دارد لابد به سبب زيان هاى آن است، با اين حال چرا خودش پرهيز نكند. آيا اين بى توجهى دليل بر آن نيست كه ايمان درستى به گفته هاى خود ندارد؟ قرآن مجيد نيز در مقام سرزنش اين گونه افراد مى فرمايد: «(أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ); آيا مردم را به نيكى (وايمان به پيامبرى كه صفات او در تورات آمده) دعوت مى كنيد، امّا خودتان را فراموش مى كنيد با اين كه شما كتاب آسمانى (تورات) را مى خوانيد. آيا نمى انديشيد؟». 7. «(از كسانى مباش كه) صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمى دهد و گنهكاران را دشمن مى شمارد ولى يكى از آنهاست»; (يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلاَ يعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَيُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ). اين در واقع نوعى تناقض در فكر و عمل است; از نظر تفكر عشق به صالحان دارند لابد به موجب اعمال صالح آنها; ولى از نظر عمل آنچه را بدان عشق مىورزيده كنار مى گذارند. همچنين در نقطه مقابل از ظالمان و عاصيان و فاسقان متنفرند كه به يقين به سبب اعمالشان است در حالى كه در مقام عمل آلوده به همان اعمال اند. ممكن است در آن درجه از شدت نباشد; ولى به هر حال با ديدى كلى عمل آنها هماهنگ با اعمال كسى است كه از وى متنفرند. اين تناقض به راستى عجيب، و نشانه ضعف ايمان و اراده و غلبه هواى نفس است. در صحيفه گرانبهاى سجاديه نيز در ضمن دعاى بيست و چهارم مى خوانيم: «لا تَجْعَلْني مِمَّنْ يُحِبُّ الصّالِحينَ وَلا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَيُبْغِضُ الْمُسيئينَ وَهُوَ أحَدُهُمْ; خداوندا مرا از آنها قرار نده كه صالحان را دوست دارند ولى اعمال آنها را انجام نمى دهند و گنهكاران را دشمن دارند ولى خودشان در عمل همچون آنها هستند». 8 . «(از كسانى مباش كه) از مرگ به سبب زيادى گناهانش متنفر است; اما به اعمالى ادامه مى دهد كه مرگ را به سبب آن ناخوش مى دارد»; (يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَيُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ). اين نيز تناقض ديگرى در زندگى آنهاست; از يك سو هنگامى كه سخن از مرگ به ميان مى آيد وحشت دارد، زيرا نامه اعمال خود را سياه مى بيند ولى به جاى توبه و اصلاح مسير خويش باز به همان گناهان ادامه مى دهند. اين تناقض نيز در فكر و عمل به سبب ضعف ايمان و غلبه هواى نفس است. قرآن مجيد درباره گروهى از يهود مى فرمايد: «(وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ); ولى آنها، به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستاده اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد». همچنين در آيه بعد نيز مى فرمايد: «(يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ); (تا آن جا) كه هر يك از آنها آرزو دارد هزارسال عمر به او داده شود; در حالى كه اين عمر طولانى او را از كيفر (الهى) باز نخواهد داشت». 9. «(از كسانى مباش كه) هرگاه بيمار مى شود (از اعمال زشت خود) پشيمان مى گردد و اگر تندرست باشد احساس امنيت مى كند و به لهو و لعب مى پردازد»; (إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً). آرى آنها به هنگام بيمارى چون چهره مرگ را در نزديكى خود مى بينند، ندامت به آنها دست مى دهد و به فكر توبه از گناه و جبران اعمال سابق خويش مى افتند; اما همين كه از بستر بيمارى برخاسته و تندرستى به آنها باز گشت آن حالت به كلى زائل شده و خود را در هاله اى از امن و امان مى بينند و به لهو و لعب مشغول مى شوند. اين فراموشكارى سريع و تناقض در دو حال نزديك به هم نيز نشانه سطح فكر كوتاه آنها و ضعف ايمان ايشان است. خداوند انسان را در زندگى گرفتار مشكلات و مصائب و بيمارى ها مى كند تا به آنها هشدار دهد از خواب غفلت برخيزند; اما افسوس كه اين بيدارى براى بسيارى از مردم زودگذر است. هنگامى كه آن مشكلات برطرف مى شود بلافاصله در خواب غفلت فرو مى رود. 10. «(از كسانى مباش كه) به هنگام سلامت خودخواه و مغرور مى شود و به هنگام گرفتارى نااميد مى گردد»; (يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ، وَيَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ). اين تناقض در احوال نيز كه در زمان عافيت مغرور و در زمان ابتلا مأيوس مى شوند از عجايب است و اثر مستقيم همان ضعف ايمان و اراده و غلبه هواى نفسانى است. اين در حالى است كه حالت عافيت قابل اعتماد نيست و «از نسيمى دفتر ايام بر هم مى خورد» و با گذشتن يك روز و حتى يك ساعت ممكن است همه چيز عوض شود و نيز حالت ابتلا و گرفتارى ابدى نيست كه سبب يأس انسان گردد، زيرا گاه از دل گرفتارى ها گشايش برمى خيزد و به گفته امام(عليه السلام)در حكمت 351 «عِنْدَ تَنَاهِي الشِّدَّةِ تَكُونُ الْفَرْجَةُ، وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلاَءِ يَكُونُ الرَّخَاءُ; هنگامى كه سختى ها به آخرين درجه شدت برسد فرج نزديك است و در آن هنگام كه حلقه هاى بلا تنگ شود راحتى و آرامش فرا مى رسد». قرآن در سوره «هود» آيه 9 و 10 مى گويد: «(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ); و اگر از جانب خويش، رحمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زيانى كه به او رسيده، نعمت هايى به او بچشانيم، به يقين مى گويد: بدى ها از من برطرف شده (و ديگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى شود». در حديثى كه در كتاب شريف كافى آمده مى خوانيم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: روزى موسى نشسته بود كه ناگهان ابليس به سراغ او آمد در حالى كه كلاه بلند رنگارنگى به سر داشت. هنگامى كه نزديك موسى رسيد كلاه را از سر برداشت و در برابر وى ايستاد و سلام كرد. موسى گفت: تو كيستى؟ گفت: من ابليسم. موسى گفت: خدا هرگز خانه تو را به ما نزديك نكند. ابليس گفت: من آمده ام كه به تو سلام كنم به موجب مقامى كه در درگاه خدا دارى. موسى گفت: پس اين كلاه چيست؟ گفت: من با اين كلاه رنگارنگ دل هاى بنى آدم را مى ربايم (هر كسى را به گونه اى) موسى گفت: «فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ الَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ! قَالَ: إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُه; پس به من خبر ده از گناهى كه هنگامى كه انسان مرتكب آن شود، تو بر او غلبه مى كنى؟ گفت: زمانى است كه از خود مغرور شود، عملش را زياد پندارد و گناهش در نظر وى كوچك شود». 11. «(از كسانى مباش كه) اگر بلايى به او برسد همچون بيچارگان دست بر دعا مى دارد و اگر وسعت و آرامشى به وى دست دهد با غرور از خدا روى گردان مى شود»; (إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً). درست همان چيزى كه قرآن مجيد كرارا به آن اشاره كرده مى فرمايد: «(فَإِذَا رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ); هنگامى كه سوار كشتى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانند، (و غير او را فراموش مى كنند); امّا هنگامى كه خدا آنان را به خشكى رساند و نجات داد، باز مشرك مى شوند». همين معنا به صورت مشروح ترى در آيه 22 و 23 سوره «يونس» آمده است: «(هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِى الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيح طَيِّبَة وَفَرِحُوا بِهَا جَآءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَآءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَان وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ); او كسى است كه شما را در صحرا و دريا سير مى دهد; زمانى كه در كشتى قرار مى گيريد و بادهاى موافق كشتى نشينان را (به سوى مقصد) مى برد خوشحال مى شوند، (ناگهان) طوفان شديدى مىوزد; و امواج از هر سو به سراغ آنها مى آيد; و گمان مى كنند هلاك خواهند شد; (در آن هنگام) خدا را از روى خلوص عقيده مى خوانند كه: اگر ما را از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود; اما هنگامى كه خدا آنها را رهايى بخشيد (بار ديگر) به ناحق، در زمين ستم مى كنند». 12. «(از كسانى مباش كه) نفسش او را در امور دنيا به آنچه گمان دارد وادار مى كند; ولى در امور آخرت به آنچه يقين دارد بى اعتناست»; (تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَ لاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ). به تعبير ديگر براى رسيدن به مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات دنيا حتى به سراغ راه هايى مى رود كه اطمينان ندارد به نتيجه برسد به اميد اين كه شايد به نهايت مطلوبى برسد; ولى درباره كار آخرت با اين كه يقين دارد فلان عمل باعث نجات او و فلان كار سبب بدبختى او در سراى ديگر مى شود به يقين خود اعتنا نمى كند. 13. «(از كسانى مباش كه) نسبت به ديگران به كمتر از گناه خود مى ترسد و نسبت به خويشتن بيش از آنچه عمل كرده انتظار دارد»; (يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ). به بيان ديگر گناهان ديگران در نظرش بزرگ و گناه خود در نظرش كوچك است و به عكس، اعمال نيكش هرچند كوچك باشد به نظرش بزرگ مى رسد و انتظار پاداش هاى عظيم دارد. اين نيز نوعى ديگر از تناقض در فكر و رفتار آنهاست و همان طور كه اشاره شد تمام اين تناقض ها به سبب ضعف ايمان و انحراف فكر و ناشى از غلبه شهوات است. از اين كسان مباش! 14. «(از كسانى مباش كه) به هنگام بى نيازى مغرور و فريفته دنيا مى شود و به هنگام فقر مأيوس و سست مى گردد»; (إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَوَهَنَ). اين حالت افراد كم ظرفيت است كه به هنگام غنا و بى نيازى همه چيز حتى خدا و خويشتن را به فراموشى مى سپارند و مال و ثروت و مقام تمام وجودشان را پر مى كند ارزش هاى انسانى درنظرشان بى رنگ و بندگى خدا از دست مى رود و به هنگام فقر و تنگدستى يأس و نوميدى و به دنبال آن سستى و ناتوانى تمام وجودشان را احاطه مى كند. قرآن مجيد نيز در اين باره مى فرمايد: «(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ); و اگر از جانب خويش، رحمتى به انسان بچشانيم سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زيانى كه به او رسيده، نعمت هايى به او بچشانيم به يقين مى گويد: بدى ها از من برطرف شده; (و ديگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى شود». آيات ديگرى در قرآن مجيد نيز همين معنا را درباره افراد كم ظرفيت و ضعيف الايمان بيان كرده است; اما مؤمنان پرظرفيت اگر تمام دنيا را به آنها بدهند مغرور و طغيان گر نمى شوند و اگر بر خاك سياه بنشينند نه از رحمت خدا مأيوس مى گردند و نه سستى در وجودشان راه مى يابد. 15. «(و از كسانى مباش كه) به هنگام عمل كوتاهى مى كند و به هنگام درخواست و سؤال اصرار مى ورزد»; (يقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَيبَالِغُ إِذَا سَأَلَ). اشاره به افراد سست و تنبلى است كه مرد ميدان عمل نيستند و هميشه دستشان به سوى اين و آن دراز است گويى از زندگانى مستقل بيزارند و به زندگى وابسته دلخوش، در حالى كه تعليمات اسلام به ما مى گويد تا مى توانى روى پاى خود بايست و تا توان دارى چيزى از ديگرى درخواست نكن كه اولى باعث عزت و دومى سبب ذلت است. در حديث كوتاه و پرمعنايى از امام باقر(عليه السلام)خطاب به يكى از اصحاب خاصّش مى خوانيم: «اگر در خواست كننده مى دانست در سؤال و درخواست چه (ذلت و حقارتى) وجود دارد هيچ كس از ديگرى تقاضايى نمى كرد و اگر كسى كه دستِ دهنده دارد مى دانست در بخشش چه (افتخار و فضيلتى) وجود دارد احدى تقاضاى ديگرى را رد نمى كرد»; (لَوْ يَعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِي الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ يَعْلَمُ الْمُعْطِي مَا فِي الْعَطِيَّةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً). در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَحَبَّ شَيْئاً لِنَفْسِهِ وَأَبْغَضَهُ لِخَلْقِهِ أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ وَأَحَبَّ لِنَفْسِهِ أَنْ يُسْأَلَ; خداوند متعال چيزى را براى خود دوست مى دارد و براى بندگانش مبغوض مى شمارد; براى بندگان سؤال و درخواست (از يكديگر) را مبغوض شمرده و براى خودش سؤال كردن بندگان را محبوب مى داند». همچنين از امام صادق(عليه السلام) در حديث پرمعناى ديگرى مى خوانيم كه گروهى از طائفه انصار نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمدند و سلام كردند و حضرت به آنها پاسخ گفت. عرض كردند: اى رسول خدا! ما حاجتى از شما مى خواهيم. پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: بگوييد. عرض كردند: حاجت ما بسيار بزرگ است فرمود: بگوييد چيست؟ عرض كردند: بهشت را براى ما نزد پروردگارت تضمين كن. پيامبر(صلى الله عليه وآله)سر به زير افكند و با چوب دستى كه در دست داشت بر زمين زد سپس سر را بلند كرد و فرمود: «أَفْعَلُ ذَلِكَ بِكُمْ عَلَى أَنْ لاَ تَسْأَلُوا أَحَداً شَيْئاً; من اين كار را براى شما انجام مى دهم به شرط اين كه درخواستى از هيچ كس (در زندگى خود) نكنيد». امام(عليه السلام) فرمود: از آن به بعد آنها حتى هنگامى كه به مسافرت مى رفتند اگر تازيانه آنها به زمين مى افتاد به شخص پياده اى نمى گفتند تازيانه را به من بده; خودشان پياده مى شدند و تازيانه را بر مى داشتند و اگر بر سر سفره نشسته بودند كسى از حاضران به ظرف آب نزديك تر بود آن كه دور نشسته بود نمى گفت از آن آب به من بده; خودش بر مى خاست و از آن آب مى نوشيد (البته منظور اين است انسان كارى را كه خود مى تواند انجام دهد از ديگران نخواهد و سربار ديگران نباشد). 16. «(و از كسانى مباش كه) هرگاه شهوتى براى وى حاصل شود گناه را جلو مى اندازد و توبه را به تأخير و اگر محنت و شدتى به او برسد (بر اثر نداشتن صبر و شكيبايى) از دستورات دين به كلى دور مى شود»; (إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيةَ، وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ). اين صفت نيز از اوصاف افراد ضعيف و ناتوان و كم ظرفيت است تا عوامل شهوت در برابر آنها نمايان مى شود به سرعت به سوى آن مى روند و كام دل از آن بر مى گيرند; ولى نوبت به توبه كه مى رسد امروز و فردا مى كنند و به هنگامى كه مشكلى در زندگى آنها رخ دهد با خداى خود قهر مى كنند و دستوراتش را به فراموشى مى سپارند و حتى گاه زبان به سخنان كفرآميز مى گشايند. آنها كسانى هستند كه با كمترين تغييرى در زندگى، زبان به شكوه مى گشايند و به زمين و آسمان بد مى گويند. قرآن مجيد درباره اين گونه اشخاص ميگويد: «إِنَّ الاِْنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً); به يقين انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است. هنگامى كه بدى به او رسد بى تابى مى كند و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مى شود (و بخل مىورزد)». 17. «(از كسانى مباش كه) عبرت آموختن را مى ستايد (و به ديگران آموزش مى دهد) ولى خود عبرت نمى گيرد و موعظه بسيار مى كند; اما خود موعظه و اندرز نمى پذيرد»; (يصِفُ الْعِبْرَةَ وَلاَ يعْتَبِرُ، وَيبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَلاَ يتَّعِظُ). اين وصف عالمان بى عمل و مدعيان بى تعهد و رياكاران فاقد اخلاص است كه در قرآن مجيد سبب خشم شديد خداوند شمرده شده است. شك نيست كه اين جهان دار عبرت است و تاريخ پيشينيان مملو از درس هاى عبرت آموز. هرگاه انسان چشم بينا و گوش شنوا داشته باشد مى تواند سرنوشت آينده خود را در آيينه تاريخ و حوادث عبرت آموز زمان خود ببيند. ولى افسوس كه هواى نفس و حب ذات پرده اى در برابر چشمان او مى كشد و مانع گوش او از شنيدن پيام هاى تاريخ مى شود و عجب اين كه اين درس ها را به ديگران مى دهد ولى خود در عمل از آنها بى بهره است. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه شريفه «(فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَالْغاوُونَ); پس همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افكنده مى شوند». مى فرمايد: «هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خَالَفُوهُ إِلَى غَيْرِهِ; آنها كسانى هستند كه كارهاى عادلانه را با زبانشان ستايش مى كنند; اما خودشان مخالفت كرده و غير آن را مقدم مى دارند». از امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَيْرِهِ; شديدترين حسرت در روز قيامت از آنِ گروهى است كه عدل را ستايش كردند و سپس با آن مخالفت نمودند». آن گاه امام(عليه السلام) اضافه فرمود: اين همان است كه خداوند فرموده «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللّه». 18. «(از كسانى مباش كه) در گفتار به خود مى نازد و در عمل بسيار كوتاهى مى كند»; (فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ). «مُدِلّ» يعنى مغرور و مسرور و كسى كه به اعمال خود مى نازد. مضمون اين سخن، در اوصاف پيش آمد ولى امام(عليه السلام) با قدرتى كه در فصاحت و بلاغت داشته گاه مطلبى را لازم و ضرورى مى بيند با تعبيرات گوناگون كه هر كدام جديد و تازه است بيان فرمايد. در حديث جالبى كه در كتاب شريف كافى آمده است مى خوانيم امام صادق(عليه السلام)فرمود: عالمى به نزد عابدى آمد. به او گفت: نمازت چگونه است؟ عابد (از روى غرور و ناز) گفت: آيا مثل منى از نمازش سؤال مى شود؟ من از فلان زمان (از ساليان دراز) عبادت خدا مى كرده ام. عالم گفت: گريه تو چگونه است؟ باز (مغرورانه) گفت: چنان گريه مى كنم كه اشك هايم جارى مى شود. عالم به او گفت: «فَإِنْ ضَحِكَكَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُكَائِكَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لاَ يَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَيْءٌ; اگر بخندى و از اعمالت ترسان باشى برتر از اين است كه گريه كنى در حالى كه به اعمال خود مغرورى و به آن مى نازى، زيرا شخصى كه از اعمال خود مغرور و مسرور است چيزى از اعمالش به سوى قرب خدا بالا نمى رود». 19. «(از كسانى مباش كه) براى دنياى فانى، تلاش و كوشش فراوان دارد ولى براى آخرت باقى مسامحه كار است»; (ينَافِسُ فِيمَا يَفْنَى، وَيسَامِحُ فِيمَا يبْقَى). «منافسة» يعنى پيشى گرفتن بر ديگران. تعبير به «ما يَفنى» اشاره به دنياى فانى است، همان گونه كه «ما يَبقى» اشاره به سراى باقى آخرت است. به هر حال اين اشتباهى بزرگ و كارى غير عاقلانه است كه انسان در مورد چيز فانى تلاش و كوشش كند و تمام نيروهاى خود را به كار گيرد; اما از آنچه باقى است و زندگى جاويدان او را تشكيل مى دهد غافل شود. اين نيز بر اثر ضعف ايمان و غلبه هواى نفس است. 20. «(از كسانى مباش كه) غنيمت را غرامت و غرامت را غنيمت مى شمرد»; (يرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً). «غنيمت» چيزى است كه در راه خدا و براى خدا صرف شود و «غرامت» اموالى است كه در راه شهوات و هوا و هوس ها هزينه گردد. قرآن مجيد در مذمت و نكوهش جمعى از اعراب ضعيف الايمان يا منافق مى گويد: «(وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَماً وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَآئِرَ); گروهى از (اين) اعراب باديه نشين، چيزى را كه (در راه خدا) انفاق مى كنند، غرامت محسوب مى دارند و انتظار حوادث ناگوار براى شما مى كشند». در آيه بعد، در برابر آنها مى فرمايد: «(وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَات عِنْدَ اللهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللهُ فِى رَحْمَتِهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ); گروهى (ديگر) از عرب هاى باديه نشين، به خدا و روز بازپسين ايمان دارند و آنچه را انفاق مى كنند، مايه تقرب به خدا و دعاى پيامبر مى دانند; آگاه باشيد اينها مايه تقرّب آنهاست خداوند به زودى آنها را در رحمت خويش وارد خواهد ساخت، به يقين خداوند آمرزنده و مهربان است». 21. «(از كسانى مباش كه) از مرگ مى ترسد ولى فرصت ها را از دست مى دهد»; (يَخْشَى الْمَوْتَ وَلاَ يُبَادِرُ الْفَوْتَ). ترس از مرگ گاه به سبب از دست دادن اموال و ثروت ها و مقامات و لذات دنيوى است كه شيوه افراد بى ايمان يا ضعيف الايمان است و گاه به سبب از دست رفتن فرصت ها براى انجام اعمال نيك و اندوختن حسنات. گروهى ترسشان از مرگ به ظاهر از قبيل قسم دوم است; ولى عجيب است كه به انجام اعمال نيك پيش از آن كه وقت از دست برود نمى پردازند. در واقع اين نيز نوعى تناقض در ميان عقيده و عمل است و اين گونه تناقض ها، چنان كه در عبارات سابق نيز آمده در ميان دنياپرستان كم نيست. 22. «(از كسانى مباش كه) معصيت هاى كوچك را از ديگران بزرگ مى شمارد در حالى كه بزرگ تر از آن را از خود ناچيز مى بيند، (همچنين) آنچه را از طاعات ديگران كوچك مى شمرد از خودش بزرگ و بسيار مى پندارد»; (يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَيَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ). چنين شخصى باز دچار تناقض ديگرى است; عمل واحدى را كه از خود و ديگران سر مى زند دوگونه مى بيند; از خودش بسيار بزرگ و از ديگران بسيار كوچك. اين در مورد اعمال نيك است و به عكس در گناه واحدى كه از او و ديگرى سر زده، از ديگران را بزرگ و آن را از خودش كوچك مى انگارد و اينها همه از آثار حب ذات است كه مانع از قضاوت يكسان درباره خود و ديگران مى شود. درست به عكسِ مؤمنان راستين كه شرح حالشان در روايتى از امام باقر(عليه السلام)از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است كه براى مؤمن ده علامت شمرده شده از جمله: «يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَيَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِه; او اعمال خوب زيادى را كه از خودش سر زده ناچيز مى شمارد; اما اعمال خير اندك ديگران را بزرگ مى بيند». فى المثل هرگاه كسى كتاب مهمى در چندين جلد بنويسد با ديده حقارت به آن مى نگرد; اما خود اگر جزوه كوچكى به رشته تحرير در آورد آن را يك اثر مهم تاريخى مى شمارد و در هر مجلسى از آن سخن مى گويد. همچنين در مورد بناهاى خير و كمك به نيازمندان و مانند آن. 23. «(از كسانى مباش كه پيوسته) به (كارهاى) مردم خرده مى گيرد; اما از كارهاى خود با مسامحه و مجامله مى گذرد»; (فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ). به بيان بعضى از بزرگان اخلاق اگر خارى به پاى ديگران رود آن را مى بينند; اما اگر شاخه درختى در چشمشان فرو رود نمى بينند و اين تناقض و تضاد نيز از آثار حب ذات است. خلاصه اين كه كوچك ترين عيوب ديگران را مى بيند اما از بزرگ ترين عيب خود با مسامحه مى گذرد حتى در آنچه متعلق به ديگرى است خرده مى گيرد; مثلاً اگر از فرزند ديگرى كار كوچك خلاف اخلاقى سر بزند گاه او را فاسد الاخلاق و بى بند و بار مى شمرد در حالى كه اگر از فرزند خودش كارهاى خلاف بيّن ببيند مى گويد جوان است، اين مسائل اهميتى ندارد. در حكمت ديگرى كه در ادامه كلمات قصار ـ إن شاءالله ـ خواهد آمد امام(عليه السلام)مى فرمايد: «أَكْبَرُ الْعَيْبِ أَنْ تَعِيبَ مَا فِيكَ مِثْلُهُ; بزرگ ترين عيب اين است كه چيزى را بر ديگران عيب بگيرى كه در خودت همانند آن وجود دارد (آن را عيب نمى دانى چه رسد به اين كه عيبى كه در تو هست از عيب او هم بزرگ تر باشد)». 24. «(از كسانى مباش كه) لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذكر خدا با فقيران محبوب تر است»; (اللَّهْوُ مَعَ الاَْغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ). اين دو خصلت، دو عيب بزرگ است; مشغول لهو و لعب بودن يك عيب و با اغنياى بى درد و بى خبر از حال فقرا همنشين شدن عيبى ديگر; اما با فقيران زيستن خود يكى از محاسن اخلاقى است و ذكر خدا با آنان گفتن فضيلت ديگرى است. 25. «(از كسانى مباش كه) همواره به نفع خود و به زيان ديگران حكم مى كنند; اما هرگز حق را به ديگران نمى دهند»; (يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلاَ يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ). در حالى كه نشانه مؤمنان راستين ـ بر پايه صريح آيات و روايات ـ اين است كه طرفدار حق باشند، هرچند به زيان آنها باشد و باطل را رها كنند، هرچند به ضرر آنها باشد. قرآن مجيد مى گويد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ); اى كسانى كه ايمان آورديد! همواره و هميشه قيام به عدالت كنيد. براى خدا گواهى دهيد، اگر چه به زيان شما يا پدر و مادر يا نزديكانتان بوده باشد». امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: مؤمن بر مؤمن ديگر هفت حق دارد كه ساده ترين آنها اين است: «أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَتَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِك; آنچه براى خود دوست مى دارى براى ديگران دوست بدار و آنچه براى خود نمى پسندى براى ديگران مپسند». 26. «(از كسانى مباش كه) ديگران را هدايت و خود را گمراه مى سازد و در نتيجه مردم از آنها اطاعت مى كنند; اما خودش خدا را معصيت»; (يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَيُغْوِي نَفْسَهُ. فَهُوَ يُطَاعُ وَيَعْصِي). به اين ترتيب سخنان هدايتگر آنها سبب نجات ديگران مى شود; اما خودشان از آن بهره نمى گيرند، او به باغبانى مى ماند كه ديگران از ميوه هاى درخت او بهره مند مى شوند و خود از گرسنگى جان مى دهد. اميرمؤمنان(عليه السلام) از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نقل مى كند كه فرمود: «إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَحَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَقَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَأَدْخَلَ الدَّاعِيَ النَّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ وَاتِّبَاعِهِ الْهَوَى وَطُولِ الاَْمَلِ; شديدترين ندامت و حسرت دوزخيان ندامت كسى است كه يكى از بندگان را به سوى خدا فراخوانده و او دعوتش را اجابت نموده و قبول كرده پس اطاعت خدا نموده و خداوند وى را وارد بهشت كرده است، در حالى كه دعوت كننده به سبب ترك علم و پيروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و درازش وارد دوزخ شده است». 27. «(از كسانى مباش كه) حق خود را به طور كامل مى گيرد; ولى حقوق ديگران را نمى پردازد»; (وَيَسْتَوْفِي وَلاَ يُوفِي). قرآن مجيد نيز درباره اين گونه افراد مى گويد: «(وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ); واى بر كم فروشان! * آنان كه وقتى براى خود چيزى از مردم با پيمانه مى گيرند، (حق خود را) به طور كامل دريافت مى دارند; ولى هنگامى كه براى ديگران پيمانه ياوزن مى كنند، كم مى گذارند». كم فروشى مسئله كيل و وزن را تداعى مى كند; اما از يك نظر مفهومى عام دارد كه تمام حقوق را در همه زمينه ها شامل مى شود; كم فروشان واقعى كسانى هستند كه در هر زمينه اى حق خود را از مردم به طور كامل مى گيرند و گاه بيشتر از حق خود; اما در پرداختن حق كوتاهى مى كنند و بخل مىورزند. بسيار ديده ايم كه افرادى براى انجام كارى در برابر اجر معينى در ساعاتى مشخص استخدام يا اجير و يا مأمور مى شوند و هنگام كار از ساعات خود مى كاهند و از گوشه و كنار آن مى زنند و طبق تعهد عمل نمى كنند; ولى به هنگام دريافت اجر و مزد ذره اى از قرارداد خود عقب نشينى نمى كنند. 28. امام(عليه السلام) در آخرين توصيه به نقطه اصلى دردها و انحرافات اخلاق و آلودگى به گناه اشاره كرده مى فرمايد: «(از كسانى مباش كه) از خلق خدا از آنچه معصيت خدا نيست مى ترسد ولى خودش از خدا (در مورد ستم كردن) درباره مخلوقش پروا ندارد»; (وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ، وَلاَ يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ). شبيه همين معنا با تعبير ديگرى در غررالحكم از آن حضرت نقل شده است: «شَرُّ النّاسِ مَنْ يَخْشَى النّاسَ في غَيْرِ رَبِّهِ وَلا يَخْشى رَبَّهُ فِى النّاسِ». آرى چون پاى كارهايى كه بر خلاف ميل مردم است در ميان مى آيد از مردم مى ترسند و حساب مى برند و آن را رها مى كنند; اما هنگامى كه زمينه ها براى نافرمانى خداوند به وجود مى آيد از خدا نمى ترسند و آلوده آن مى شوند. كار به جايى مى رسد كه گاه از انجام اعمالى در برابر كودكى چند ساله ترس يا شرم دارند ولى در خلوت از انجام معاصى كبيره در برابر خداوند بزرگ كه در همه جا حاضر و ناظر است نه ترسى دارند و نه شرمى. اين نيز يكى ديگر از تناقض ها و تضادهايى است كه در اعمال اين گروه بر اثر ضعف ايمان و غلبه هواى نفس حاصل مى شود. در ميان اين اوصاف بيست و هشت گانه اى كه امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى و پربارش به آن هشدار مى دهد اوصافى است كه نسبت به يكديگر تقارب و نزديكى دارد ولى امام(عليه السلام) با قدرت فوق العاده اى كه در امر فصاحت و بلاغت داشته براى اهميت موضوع با تعبيرات مختلفى از آن ياد كرده و هشدار داده است و همان گونه كه اشاره كرديم غالب آنها ناشى از تناقض در شخصيت و رفتار است كه در دو مصداق از امر واحدى به واسطه انگيزه هاى شهوانى دوگونه عمل يا قضاوت مى شود; ولى آنها كه ايمان قوى و تسلط بر نفس دارند از اين گونه تناقض ها بر كنارند. * * * به يقين هر كس اين كلام نورانى را نصب العين قرار دهد و آن را برنامه زندگى خويش بشمارد براى نجات او در دنيا و آخرت كافى است. ازاين رو مرحوم سيد رضى در پايان اين گفتار حكيمانه مى فرمايد: «اگر در اين كتاب جز اين كلام نبود براى موعظه سودمند و حكمت رسا و بينايى بينندگان و عبرت ناظرانِ انديشمند كافى بود»; (قالَ الرَّضِيُ وَلَوْ لَمْ يَكُنْ في هذَا الْكِتابِ إلاّ هذَا الْكَلامُ لَكَفى بِهِ مَوْعِظَةً ناجِعَةً وَحِكْمَةً بالِغَةً وَبَصيرَةً لِمُبْصِر وَعِبْرَةً لِناظِر مُفَكِّر). نكته: مرحوم محقق شوشترى در شرح نهج البلاغه خود نقل مى كند كه ابن عباس اين سخن را از امام(عليه السلام) گرفت و آن را به فرزندش وصيت كرد سپس به او گفت: اين سخن بايد براى تو گنجى باشد كه آن را ذخيره مى كنى. در حفظ و نگهدارى آن از حفظ و نگهدارى طلاى سرخ كوشاتر باش! چرا كه اگر آن را رعايت كنى خير دنيا و آخرت نصيب تو خواهد شد. به راستى كلام مولا(عليه السلام) چقدر پرارزش و راهگشاست كه تنها يك بخش كوچك آن مى تواند ضامن سعادت انسان در دنيا و آخرت باشد.


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴ ۱۱:۱۵ بعد از ظهر نمایش پست [9]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 151 :

  ضرورت آينده نگرى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُلِّ امْرِئٍ عَاقِبَةٌ حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ .

درود خدا بر او ، فرمود :

هر كس را پايانى است ؛ تلخ يا شيرين .






شرح و تفسير هر كس عاقبتى دارد امام در اين كلام نورانى اشاره به نكته مهمى مى كند كه بسيارى از آن غافلند و آن توجه دادن به عاقبت كارها و عاقبت انسان هاست. مى فرمايد: «براى هر كس سرانجامى است، شيرين يا تلخ»; (لِكُلِّ امْرِئ عَاقِبَةٌ، حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ). يعنى انسان نبايد امروز خود را در نظر بگيرد، بايد مراقب عاقبت خويش باشد. ابن الوقت بودن و به نتيجه اعمال خود نينديشيدن و عاقبت كار را نديدن مايه بدبختى است. مسئله تدبر و تدبير كه از صفات برجسته انسان شمرده مى شود به همين معناست كه انسان عاقبت انديش باشد نه ابن الوقت. به يقين غفلت از عاقبت كارها و عاقبت زندگى انسان مشكلات عظيمى براى او در دنيا و آخرت به بار مى آورد. افراد موفق و پيروز عاقبت انديش اند و سعى مى كنند از عاقبت «مُرّة» (تلخ) بپرهيزند و به عاقبت «حُلوة» (شيرين) روى آورند. در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: كسى نزد ايشان آمد و عرض كرد يا رسول الله! اندرزى به من ده. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اگر سفارش و اندرزى به تو گويم مى پذيرى يا با آن مخالفت مى كنى؟ عرض كرد: آرى. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) سه بار اين سخن را تكرار كرد و او در هر مرتبه جواب آرى دارد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «فَإِنِّي أُوصِيكَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْر فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ يَكُ رُشْداً فَامْضِهِ وَإِنْ يَكُ غَيّاً فَانْتَهِ عَنْهُ; هنگامى كه تصميم بر كارى گرفتى در عاقبت آن بينديش اگر عاقبت آن را نيك ديدى انجام ده و اگر عاقبت آن زشت و تاريك است از آن بپرهيز». قرآن مجيد نيز روى مسئله عاقبت مؤمنان و كافران تكيه كرده در يك جا مى فرمايد: «(وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ); و سرانجام (نيك) براى پرهيزگاران است». و در جاى ديگر در مقام هشدار به كافران لجوج مى گويد: «(أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِى الاَْرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ); آيا (مخالفان دعوت تو) در زمين سير نكردند تا ببينند سرانجام كسانى كه پيش از آنها بودند چگونه شد؟!». در آيات فراوان ديگرى سخن از عاقبت نيك و بد به ميان آمده است. نكته: اهميّت حسن عاقبت عمر انسان فراز و نشيب هاى زيادى دارد و غالبا از حالى به حال ديگر دگرگون مى شود. آنچه از همه مهم تر است برگ هاى آخر دفتر زندگانى است كه عمر با آن پايان مى پذيرد، ازاين رو مى بينيم كه انبياى الهى نگران عاقبت كار خويش بودند. درباره يوسف(عليه السلام) مى خوانيم كه بعد از رسيدن به آن همه مقامات و نجات از آن همه مشكلات كه در زندگى كمتر كسى ديده مى شود، آخرين تقاضايى كه از خدا داشت اين بود: «(تَوَفَّنِى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِين); مرا مسلمان بميران، و به صالحان ملحق فرما». نيز حضرت ابراهيم(عليه السلام) هنگامى كه به فرزندانش نصيحت مى كند بر اين امر تأكيد مى فرمايد: «(فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ); و شما، جز به آيين اسلام (و تسليم در برابر فرمان خدا) از دنيا نرويد». مرحوم علامه مجلسى در جلد 68 بحارالانوار صفحه 362 بابى تحت عنوان «حُسْنُ الْعاقِبَة وَإصْلاحُ السَّريرَةِ» آورده و احاديث نابى ذيل آن ذكر كرده است، از جمله: «كَتَبَ الصَّادِقُ(عليه السلام) إِلَى بَعْضِ النَّاسِ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يُخْتَمَ بِخَيْر عَمَلُكَ حَتَّى تُقْبَضَ وَأَنْتَ فِي أَفْضَلِ الاَْعْمَالِ فَعَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ أَنْ تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِي مَعَاصِيهِ وَأَنْ تَغْتَرَّ بِحِلْمِهِ عَنْكَ وَأَكْرِمْ كُلَّ مَنْ وَجَدْتَهُ يَذْكُرُنَا أَوْ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا ثُمَّ لَيْسَ عَلَيْكَ صَادِقاً كَانَ أَوْ كَاذِباً إِنَّمَا لَكَ نِيَّتُكَ وَعَلَيْهِ كَذِبُهُ; امام صادق(عليه السلام)به بعضى از مردم (از يارانش) چنين نوشت كه اگر مى خواهى عاقبت به خير شوى آن گونه كه از دنيا بروى در حالى كه در افضل اعمال هستى حق خداوند را بزرگ دار بدين گونه كه نعمت هاى او را در معاصى اش صرف نكنى و از حلم او نسبت به خود مغرور نشوى (ديگر آنكه) هر كسى را يافتى كه يادى از ما مى كند يا مودت ما را ابراز مى دارد احترام كن خواه راستگو باشد يا دروغگو; به تو مربوط نيست تو به نيت خود مى رسى و اگر او دروغگو باشد نتيجه اعمال خود را مى برد». درباره حسن عاقبت مطالب زيادى گفته شده و بسيارند كسانى كه دعاى اصلى آنها در پيشگاه خداوند دعا براى حسن عاقبت باشد و در روايات اسلامى ـ چنان كه خواهد آمد ـ اهميت زيادى به آن داده شده تا آنجا كه طبق رواياتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «خَيْرُ الاُْمُورِ خَيْرُهَا عَاقِبَةً; بهترين كارها (تا چه رسد به انسان ها) كارى است كه عاقبت و سرانجامش نيك باشد». در حديثى اميرمؤمنان(عليهم السلام) فرمود: «إِنَّ حَقِيقَةَ السَّعَادَةِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ وَإِنَّ حَقِيقَةَ الشَّقَاءِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقَاءِ; حقيقت سعادت آن است كه انسان، سرانجام كارش به سعادت خاتمه يابد و حقيقت شقاوت (ومحروميت از رحمت خدا) آن است كه سرانجام كارانسان به شقاوت پايان يابد». در حديث پرمعناى ديگرى از حضرت مسيح(عليه السلام)مى خوانيم كه خطاب به حواريون مى گفت: «من به حق مى گويم كه مردم معتقدند استحكام بنا به شالوده آن است; ولى من چنين نمى گويم. حواريون گفتند: اى روح الله تو چه مى گوئى؟ در پاسخ گفت: من به حق مى گويم كه اساس واقعى آخرين سنگى است كه بر بنا گذارده مى شود. (كنايه از اين كه معيار سعادت انسان پايان كار اوست)». در حديث ديگرى امام صادق از پدران گراميش(عليهم السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)چنين نقل مى كند: «مَنْ أَحْسَنَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ لَمْ يُؤَاخَذْ بِمَا مَضَى مِنْ ذَنْبِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ أَخَذَ بِالاَْوَّلِ وَالاْخِرِ; كسى كه در باقى مانده عمر كار نيك به جا آورد، خداوند او را بر گناهان گذشته اش مجازات نمى كند و كسى كه در باقيمانده عمرش بد كند هم به گناهان گذشته و هم به گناهان آينده مؤاخذه خواهد شد». همچنين در حديث طولانى ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه سه بار فرمود: «الْعَمَلُ بِخَوَاتِيمِه; معيار سنجش هر عملى پايان آن است». در دعاهاى مأثوره نيز كراراً دعا براى حُسن عاقبت ذكر شده از جمله در حديثى در تعقيبات نماز از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «وَأَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي بِطَاعَتِكَ حَتَّى تَتَوَفَّانِي عَلَيْهَا وَأَنْتَ عَنِّي رَاض وَأَنْ تَخْتِمَ لِي بِالسَّعَادَة; خداوندا! من از تو مى خواهم اين كه مرا در طاعت خودت استوار دارى تا اين كه مرا در حالى كه از من راضى هستى از دنيا ببرى و از تو مى خواهم پايان عمر مرا سعادت قرار دهى». در پايان عهدنامه معروف «مالك اشتر» نيز اين جمله نورانى به چشم مى خورد كه امام(عليه السلام)عرضه مى دارد: «وَأَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ... وَأَنْ يَخْتِمَ لِي وَلَكَ بِالسَّعَادَةِ وَالشَّهَادَةِ; از خدا مى خواهم كه پايان عمر من و تو را سعادت و شهادت قرار دهد». آنچه در روايات بالا و آيات قرآنى درباره اهميتِ حسن عاقبت يا سوء عاقبت آمده دليل روشنى دارد كه آنچه در طويل المدة باقى مى ماند عاقبت هر كارى است در حالى كه آغاز آن كوتاه مدت است; مثلاً فرزندى براى انسان متولد مى شود، در اوائل عمر از نظر اخلاقى يا جسمى نقاط ضعف مهمى دارد; اما پس از مدتى از هر نظر موزون و استوار مى گردد و پدر و مادر و همچنين جامعه به وجود او افتخار مى كنند، زيرا آنچه بقا دارد پايان كار است. يا اين كه براى ساختن بنايى، انسان در ابتدا گرفتار مشكلات عظيمى مى شود; ولى در پايان بنايى خوب و موزون ساخته مى شود كه همگان از آن بهره مند مى شوند و مايه آبروى سازنده و جامعه شده و اى بسا جزو آثار ماندگار و باستانى قرار مى گيرد. همچنين در مورد انسان ها از نظر سعادت و شقاوت، همه ما ـ با قطع نظر از آيات و روايات حسن عاقبت ـ به وجود «حر بن يزيد رياحى» افتخار مى كنيم در حالى كه مدتى طولانى از عمرش در خدمت حاكمان ظالم بنى اميه بود، همين كه در آخرين ساعات عمرش بيدار شد و شهادت در راه امام حسين(عليه السلام) را بر همه چيز ترجيح داد نام او از فهرست شقاوتمندان حذف گرديد و در فهرست سعادتمندان قرار گرفت. به عكس، جمعى از صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مى بينيم كه در آغاز در صف بهشتيان بودند; اما بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آتش جنگ برافروختند و عده زيادى را به كشتن دادند و امروز متأسفانه تاريخ اسلام نام آنها را به نيكى نمى برد. اينجاست كه همه ما دست به دعا برداشته عرضه مى داريم: خداوندا! به ما حسن عاقبت عنايت فرما.




  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
جمعه ۲۴ مهر ۱۳۹۴ ۰۶:۳۳ بعد از ظهر نمایش پست [10]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 152 :

  توجه به فنا پذيرى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ .

درود خدا بر او ، فرمود :

آنچه روى مى آورد ، باز مى گردد؛ وچيزى كه بازگردد ، گويى هرگز نبوده است!







شرح و تفسير جهان ناپايدار امام(عليه السلام) در اين كلام حكمت آميز اشاره به ناپايدارى جهان و مواهب و نعمت هاى آن كرده مى فرمايد: «هر چيزى كه روى مى آورد روزى پشت خواهد كرد و چيزى كه پشت مى كند گويى هرگز نبوده است»; (لِكُلِّ مُقْبِل إِدْبَارٌ، وَمَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ). طبيعت زندگى اين جهان و تمام مواهب مادى آن فناپذيرى است، هرچند بعضى عمر بسيار كوتاهى دارند، بعضى كمى بيشتر; اموال و ثروت ها، جاه و مقام ها، جوانى و شادابى، عافيت و تندرستى و در يك كلمه همه امكانات مادى كه روزى به انسان رو مى كنند و او را شاد و خوشحال مى سازند امورى نيستند كه انسان به آنها دل ببندند، زيرا چيزى نمى گذرد كه همگى پشت مى كنند و از دست مى روند; پيرى و ناتوانى به جاى جوانى، فقر به جاى ثروت، زوال جاه و مقام به جاى مقامات و بيمارى به جاى عافيت و تندرستى مى نشيند و اگر اينها هم از انسان جدا نشوند و تا پايان عمر محدود انسان بمانند انسان از آنها جدا مى شود و چيزى جز قطعات كفن با خود همراه نمى برد. جمله (وَمَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ) اشاره به اين نكته است كه وقتى نعمت ها به انسان پشت مى كنند آثارشان را با خود نيز مى برند به گونه اى كه گاهى انسان تصور مى كند اينها هرگز وجود نداشته اند، زيرا اگر خودشان مى رفتند و آثارشان باقى مى ماند باز ادامه حيات آنها محسوب مى شد; مثلاً جوانى كه مى رود نيرو، قدرت، شادابى، شادمانى و نشاط و ساير آثار جوانى را با خود مى برد گويى هرگز نبوده است همچنين ساير نعمت ها ولى اعمال صالحه و كارهاى نيك و آنچه را انسان در خزائن الهى به امانت مى سپارد و به حكم «(مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاق); آنچه نزد شماست از ميان مى رود; و آنچه نزد خداست باقى مى ماند» باقى مى ماند. نتيجه روشنى كه از اين گفتار حكيمانه مولا گرفته مى شود اين است كه نه انسان به آنچه دارد دل ببندد و نه به آنچه از دستش مى رود ناراحت شود، چرا كه اين طبيعت زندگى دنياست، همان گونه كه قرآن مجيد نيز مى فرمايد: (لِّكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَآ آتَاكُمْ). و طبق فرموده مولا در حكمت 439 حقيقت زهد همين است. ظاهر اين جمله حكمت آميز ناظر به نعمت ها و مواهب الهى، ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه آن را تعميم داده و گفته اند: نقمت ها و مشكلات و رنج ها را نيز فرا مى گيرد، زيرا آنها نيز زائل شدنى است و روزى فرا مى رسد كه انسان به كلى آن را فراموش مى كند. يوسف گرچه سال ها در زندان دور از پدر و برادران و عشيره گرفتار بود ولى هنگامى كه بر تخت عزيزى مصر تكيه زد و برادران و پدر به ديدارش آمدند همه آن ناراحتى ها را از ياد برد.



  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۱۶ بعد از ظهر نمایش پست [11]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 153 :

  صبر و پيروزي (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ .

درود خدا بر او ، فرمود :

انسان شكيبا ، پيروزى را از دست نمى دهد ، هر چند زمان آن طولانى شود .











 
شرح و تفسير صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند! امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه خود اشاره به نكته مهمى مى كند كه در همه فعاليت هاى فردى و جمعى تأثيرگذار است، مى فرمايد: «شخص صبور (و با استقامت) پيروزى را از دست نخواهد داد، هرچند زمان طولانى بگذرد»; (لاَ يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ). حقيقت صبر همان استقامت است; استقامت در برابر موانع وصول به مقصد و پيمودن راه طولانى وصول به هدف و استقامت در برابر دردها و رنج ها و كار شكنى هاى اين و آن. تا چنين استقامتى در انسان نباشد به جايى نمى رسد، زيرا طبيعت زندگى دنيا اين است كه با مشكلات آميخته شده و غالباً در كنار گل ها خارهايى است و در كنار عسل ها نيش زنبورانى. تاريخ نيز بارها و بارها نشان داده است كه پيروزى ها در انتظار افراد بااستقامت و صبور است. تا آنجا كه اين سخن به صورت ضرب المثل كوتاهى در ميان همه معروف است. عرب ها مى گويند: «مَنْ صَبَرَ ظَفَرَ» و فارس ها مى گويند: صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند *** بر اثر صبر نوبت ظفر آيد قرآن مجيد بارها به اين حقيقت اشاره كرده; از جمله در داستان يوسف مى گويد: هنگامى كه برادران آمدند و او را شناختند پرده از راز خود برداشت و اين جمله را گفت: «(أَنَا يُوسُفُ وَهذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ); من يوسفم، و اين برادر من (بنيامين) است; خداوند بر ما منّت گذارد. هركس تقوا پيشه كند و شكيبايى و استقامت نمايد، (سرانجام پيروز مى شود;) چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند». درباره بنى اسرائيل بعد از آنكه بر فرعونيان پيروز شدند فرمود: «(وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الاَْرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِى إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا); و مشرق ها و مغرب هاى پربركت زمين را به آن قوم كه (زير زنجير ظلم و ستم) به ضعف كشانده شده بودند، واگذار كرديم; و وعده نيك پروردگارت بر بنى اسرائيل، به خاطر صبر و استقامتى كه به خرج دادند، تحقق يافت». امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) در عبارت كوتاه ترى كه از آن حضرت روايت شده مى فرمايد: «اَلصَّبْرُ مِفْتاحُ الظَّفَرُ; صبر و استقامت كليد پيروزى است». بهترين شاهد و گواه براى كلام امام(عليه السلام) مطالعه تاريخ گذشتگان است; در تمام رشته علمى و صنعتى و سياسى و اجتماعى كسانى پيروز شدند كه از صبر و استقامت بيشترى برخوردار بودند، همان ها كه بر مركب صبر سوار شدند و به سوى مقصد تاختند و شاهد مقصود را در آغوش گرفتند.

 


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 148 تا 154
یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۲۶ بعد از ظهر نمایش پست [12]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 154 :

  اهميت نيت ها (اخلاقى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الرَّاضِى بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِى بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِهِ.

درود خدا بر او ، فرمود :

آن كس كه از كار مردمى خشنود باشد ، چونان كسى است كه همراه آنان بوده و هر كس كه به باطلى روى آورد ، دو گناه بر عهده او باشد: گناه كردار باطل ، و گناه خشنودى به كار باطل .






شرح و تفسير گناه رضايت! امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به نكته مهمى مى كند كه در سرنوشت افراد و امت ها تأثير قابل توجهى دارد. مى فرمايد: «آن كس كه به كار جمعيتى راضى باشد همچون كسى است كه در آن كار با آنها شركت نموده (منتها) آن كس كه در انجام كار باطل دخالت دارد دو گناه مى كند: گناه عمل و گناه رضايت به آن (ولى شخصى كه بيرون از دايره عمل است و به آن راضى است تنها مرتكب يك گناه مى شود و آن گناه رضايت است)»; (الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْم كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ. وَعَلَى كُلِّ دَاخِل فِي بَاطِل إِثْمَانِ: إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ، وَإِثْمُ الرِّضَى بِهِ). ممكن است در بدو نظر چنين تصور شود كه اگر كسى گناهى را مرتكب نشود و هيچ گونه دخالتى حتى در اعانت و يارى گنهكاران در آن نداشته باشد چرا رضايت قلبى به آن گناه او را هم شريك گناه سازد؟ دليل آن با دقت روشن مى شود و آن اين كه هنگامى كه رضايت به كارهاى خلاف ديگران در قلب انسان جايگزين شد تدريجاً در اقوال و افعال او خود را نشان مى دهد، زيرا نمى شود انسان به چيزى محبت داشته باشد و در اعمال و اقوالش ظاهر نگردد. اضافه بر اين كسى كه به اعمال خلاف ديگران راضى مى شود هرگز به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر عمل نخواهد كرد، زيرا آن عمل را دوست دارد و به گنهكاران به سبب اين گناه عشق مى ورزد. اين مسئله بازتاب گسترده اى در آيات قرآن و روايات اسلامى دارد كه مسئله رضايت به گناه گنهكاران جزء گناهان كبيره شمرده شده و حتى عذاب الهى دامن چنين افرادى را مى گيرد. در داستان كشتن ناقه ثمود (همان معجزه الهى خداوند كه به پيامبرشان حضرت صالح داد) قرآن مى گويد: همه آن قوم بر اثر عذاب الهى از ميان رفتند در حالى كه همان گونه كه در كلام ديگرى از اميرمؤمنان به آن اشاره شده ناقه ثمود را يك نفر كشت و چون ديگران به آن رضايت دادند خداوند همگى را عذاب كرد: (وَإِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا). در زيارت نامه ها نيز كراراً اين مطلب به چشم مى خورد كه زائر لعن و نفرين مى كند به كسانى كه جنايات يزيديان را در كربلا را شنيدند و به آن رضايت دادند: «وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِه». نكته: پيوند اهداف و خواسته ها بر خلاف آنچه در دنياى مادى معمول است كه رضايت به اعمال مجرمانه ديگرى جرم محسوب نمى شود همان گونه كه رضايت به اعمال نيك نيكوكاران بى پاداش است، در تعليمات اسلام، مسئله رضايت به كارهاى نيكوكاران و بدكاران عنوان خاصى دارد و با صراحت در روايات آمده است كه هر كس به كار ديگرى رضايت دهد در سلك و گروه او قرار خواهد گرفت. منتها مجرمان، دو گناه دارند و راضيان به اعمال آنها يك گناه، راضيان به اعمال نيك يك ثواب دارند و عاملان دو ثواب. همان گونه كه در كلام حكمت آميز بالا آمد. مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار بابى به اين موضوع اختصاص داده و در عنوان باب مى گويد: «إنَّ مَنْ رَضِىَ بِفِعْل فَهُوَ كَمَنْ أتاهُ; كسى كه راضى به فعلى شود همانند كسى است كه آن را انجام داده است» و در ذيل آن هشت روايت نقل مى كند. از جمله حديثى از امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه 183 سوره آل عمران آورده كه خطاب به گروهى از كافران است كه مى گفتند: ما به هيچ پيغمبرى ايمان نمى آوريم تا معجزه اى انجام دهد: «(قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِى بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ); بگو: پيامبرانى پيش از من، براى شما آمدند و دلايل روشن و آنچه را گفتيد آوردند; اگر راست مى گوييد چرا آنها را به قتل رسانديد؟!» امام(عليه السلام) در اينجا مى فرمايد: «وَقَدْ عَلِمَ أَنَّ هَؤُلاَءِ لَمْ تَقْتُلُوا; معلوم است اينها كه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند انبياى پيشين را نكشتند» «وَلَكِنْ لَقَدْ كَانَ هَوَاهُمْ مَعَ الَّذِينَ قَتَلُوا فَسَمَّاهُمُ اللَّهُ قَاتِلِينَ لِمُتَابَعَةِ هَوَاهُمْ وَرِضَاهُمْ بِذَلِكَ الْفِعْلِ; ولى آن ها علاقه و فكرشان با قاتلان بود; از اين رو خدا آنها را قاتل ناميد چون خواسته و رضاى آنها به فعل آنان تعلق مى گرفت». امام على بن موسى الرضا(عليه السلام)در پاسخ كسى كه سؤال كرد: چگونه هنگامى كه حضرت مهدى(عليه السلام) قيام مى كند فرزندان قاتلان حسين(عليه السلام)را به سبب اعمال پدرانشان به قتل مى رساند در حالى كه خداوند مى فرمايد: «(وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى); و هيچ گناهكارى بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد» امام(عليه السلام)فرمود: به سبب آن كه اين فرزندان به اعمال پدرانشان رضايت دادند و به آن افتخار مى كنند و هر كس به چيزى راضى شود مانند اين است كه آن را انجام داده باشد، سپس امام(عليه السلام) افزود: «وَلَوْ أَنَّ رَجُلاً قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِيَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ بِالْمَغْرِبِ لَكَانَ الرَّاضِي عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ شَرِيكَ الْقَاتِلِ; اگر كسى در مشرق به قتل برسد و ديگرى در مغرب باشد و به آن قتل رضايت دهد شخص راضى در نزد خداوند شريك قاتل است». روشن است كسانى كه به قتل امام حسين(عليه السلام)راضى شوند و به آن افتخار كنند در حقيقت ناصبى اند و ناصبى ها به منزله كفار حربى هستند. روايات ديگرى نيز در همين زمينه هست كه ذكر همه آنها به درازا مى كشد. مرحوم صاحب وسائل نيز در جلد 11 در كتاب «الامر بالمعروف و النهى عن المنكر» باب پنجم را به همين مسئله اختصاص داده و هفده روايت در اين زمينه در آن نقل مى كند; از جمله در حديثى از على(عليه السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نقل مى كند: «مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَكَرِهَهُ كَانَ كَمَنْ غَابَ عَنْهُ وَمَنْ غَابَ عَنْ أَمْر فَرَضِيَهُ كَانَ كَمَنْ شَهِدَهُ; كسى كه در صحنه انجام كارى حضور داشته باشد اما در دل از آن ناخشنود باشد مانند آن است كه حضور نداشته و اما كسى كه غايب بوده و به آن رضايت داده گويى حاضر بوده (و در آن كار شركت داشته است)». در اينجا ممكن است سؤالى مطرح شود كه ما روايات فراوانى داريم كه نيت معصيت، معصيت نيست در حالى كه انسانى كه نيت معصيت مى كند در آن لحظه قطعاً راضى به معصيت است. جايى كه رضايت به معصيت خود گناهى نداشته باشد رضايت به معصيت ديگرى چگونه ممكن است موجب گناه شود؟ پاسخ اين سؤال روشن است; شخصى كه نيت معصيت مى كند رضايت به معصيتى داده كه انجام نشده و اين شخص با كسى كه به معصيت و گناهى كه انجام گرفته است رضايت مى دهد تفاوت بسيار دارد.







  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد


برچسب ها
حکمت ، تا ،

« حکمت 141 تا 147 | حکمت 155 تا 161 »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 08:10 پیش از ظهر