آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۸:۱۷ قبل از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
1957
حالت :
ارسال ها :
863
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
124
اعتبار کاربر :
12898
پسند ها :
948
تشکر شده : 1235
|
امام حسین علیه السلام در سوم ماه شعبان سال شصتم هجری به مکه وارد شده بودند و در بقیه آن ماه و ماه رمضان
از تقدیر الهى گریزى نیست؛ خشنودى خدا، خرسندى ما خاندان پیامبر است ؛ بر بلاى او شکیباییم
کسى که جانش را در راه ما بذل کرده و آماده دیدار خداوند متعال است
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
تازه میخواست دلم سرخوش مبعث گردد///خبر آمد...
سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۸:۲۹ قبل از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1957
حالت :
ارسال ها :
863
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
124
اعتبار کاربر :
12898
پسند ها :
948
تشکر شده : 1235
|
از حضرت امام صادق(ع) نیز چنین روایت شده: در شبی از حضرت سیدالشهداء علیه السلام عازم بود که صباح آن از مکه بیرون رود محمد بن حنفیه به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد : ای برادر همانا اهل کوفه کسانی هستند که دانسته چگونه با پدر و برادر تو مکر نمودند من میترسم که با شما نیز چنین کنند، پس اگر رأی شریفت قرار گیرد که در مکه بمانی که حرم خدا است عزیز و مکرم خواهی بود و کسی معترض جناب تو نخواهد شد حضرت فرمود ای برادر من میترسم که یزید مرا در مکه ناگهان شهید گرداند و به این سبب حرمت این خانه محترم ضایع گردد محمد گفت: اگر چنین است پس به جانب یمن برو یا متوجه بادیه شو که کسی بر تو دست نیابد حضرت فرمود: که در این باب فکری کنم چون هنگام سحر شد حضرت از مکه حرکت فرمود، چون خبر به محمد رسید بیتابانه آمد و مهار ناقة آن حضرت را گرفت عرض کرد : ای برادر به من وعده نکردی در آن عرضی که دیشب کردم تأمل کنی ؟ فرمود :بلی عرض کرد : پس چه باعث شد شما را که به این شتاب از مکه بیرون روی ؟ امام فرمود: که چون از نزدم رفتی پیغمبر صلی الله علیه و آله نزد من آمد و فرمود که ای حسین بیرون رو همانا خدا خواسته که ترا کشته راه خود ببیند محمد گفت:اِنّآ للهِ وَ اِنّا اِلّیهِ راجِعُونَ به عزم شهادت میروی پس چرا این زنها را با خود میبری ؟ امام فرمود: خدا خواسته آنها را اسیر ببیند پس محمد با دل بریان و دیده گریان آن حضرت را وداع کرده برگشت
بسیاری حضرت را سفارش کردند نرود، اما ایشان وظیفهی الهی خویش را قیام می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
تازه میخواست دلم سرخوش مبعث گردد///خبر آمد...
سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۸:۴۰ قبل از ظهر
[2]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1957
حالت :
ارسال ها :
863
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
124
اعتبار کاربر :
12898
پسند ها :
948
تشکر شده : 1235
|
امام حسین وقتی به منطقه اى به نام صفاح رسید و فرزدق را دید و درباره مردم کوفه سؤال کرد و فرزدق گفت:
دل هایشان با شما و شمشیرهایشان با بنى امیه است و سپس در محل حاجر جواب نامه مسلم بن عقیل را نوشته
سبب نوشتن این نامه آن بود که مسلم(ع) بیست و هفت روز پیش از شهادت خود نامهای به آن حضرت
سپس حضرت مسیر را ادامه داد و به منطقه اى به نام زرود رسید، درین جا بود که زهیر بن قین به امام حسین
و ضمن طلب رحمت براى آندو، گریه فرمود و اهل کاروان، مخصوصا زنان شیون و زارى نمودند. می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
تازه میخواست دلم سرخوش مبعث گردد///خبر آمد...
سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۸:۴۶ قبل از ظهر
[3]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1957
حالت :
ارسال ها :
863
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
124
اعتبار کاربر :
12898
پسند ها :
948
تشکر شده : 1235
|
و کربلا کربلا کربلا... می پسندم 0
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
تازه ، میخواست ، دلم ، سرخوش ، مبعث ، گردد///خبر ، آمد... ، |
|