روايات مربوط به ورود نيروهاى مغربى به شام روشن است كه در پى برخورد و درگيرى تند و يا جنگ ميان دو گروه مى باشد ، مانند روايتى كه قبلا گذشت : ((وقتى در شام دو گروه نظامى اختلاف كنند ، نشانه اى از نشانه هاى الهى آشكار مى شود ، پرسيدند : اى اميرمو منان آن نشانه چيست ؟ فرمود : زمين لرزه اى در شام رخ مى دهد كه صد هزار نفر در اثر آن هلاك مى گردند و اين را خداوند رحمتى براى مو منان
,v,n s\hi hXvhk , lyvf fi svclXk ahl(s,vdi)
روايات مربوط به ورود نيروهاى مغربى به شام روشن است كه در پى برخورد و درگيرى تند و يا جنگ ميان دو گروه مى باشد ، مانند روايتى كه قبلا گذشت : ((وقتى در شام دو گروه نظامى اختلاف كنند ، نشانه اى از نشانه هاى الهى آشكار مى شود ، پرسيدند : اى اميرمو منان آن نشانه چيست ؟ فرمود : زمين لرزه اى در شام رخ مى دهد كه صد هزار نفر در اثر آن هلاك مى گردند و اين را خداوند رحمتى براى مو منان و عذابى براى كافران قرار مى دهد .وقتى آن هنگام فرا رسد ، نظاره گر سوارانى داراى اسبهايى سفيد و درفشهايى زردرنگ باشيد كه از مغرب روى مى آورند تا وارد شام مى شوند . )) ابن حماد از ابوسحاب روايت كرده است كه وى در زمان هشام (پسر عبدالملك ) گفت : ((سفيانى را نمى بينيد مگر آنكه مغربيها نزد شما بيايند ، پس هرگاه ديديد كه او خروج نمود و بر منبر دمشق قرار گرفت ، اندكى نمى گذرد كه اهل مغرب را مى بينى . )) (106)
و رواياتى اين چنين ، دلالت دارد كه معروف نزد راويان تابعين ، اين است كه ورود نيروهاى مغربى به شام قبل از خروج سفيانى خواهد بود . و مراد از ((اهل مغرب )) و ((مغربى )) در اين روايات ، مغرب دولت اسلامى است كه در برگيرنده ليبى و تونس و الجزاير و مغرب (مراكش ) كنونى مى باشد و منظور ، نيروهاى دولتهاى غربى و يا دولت مغرب كه با آن مراكش گفته مى شود نيست . . . و آنچه كه اين گفته را تأييد مى كند اين است كه نيروهاى مغربى در برخى از روايات ، لشكر بربر و بربر ناميده شده است . و روايت ديگر ، آغاز رسيدن آن نيروها را معين مى كند كه همزمان با زمين لرزه و فرو رفتن زمين خواهد بود . ابن حماد از محمد حنفيه نقل كرده است كه فرود : ((نخستين گروههاى لشكريان مغربى وارد مسجد دمشق مى شوند و در حاليكه مشغول تماشاى ديدنى هاى شگفت انگيز آن هستند ، ناگهان زمين فرو رفته و بخش غربى مسجد دمشق و آبادى اى به نام حرستا فرو مى رود ، در اين هنگام سفيانى خروج مى كند . )) (107)
اما اين نيروها براى چه مى آيند و نقش آنها چيست ؟ احتمال مى رود ، جهت يارى مردم شام بر ضد دشمنان خارجى آنها ، يعنى يهوديان و رومى ها و يا به منظور كمك رساندن به بعضى از طرفهاى درگير در داخل شام حضور پيدا كنند . . اما از برخى روايات بر مى آيد كه آنها براى رويارويى با نيروهاى خراسانى زميه ساز كه داخل شام گرديده اند وارد مى شوند . .
از آنجا كه هدف طرفداران درفشهاى سياه ، طبق همه روايات ، قدس مى باشد ، ناگزير آمدن قواى مغربى مخالف آنها براى بازداشتن آنها از دست يافتن به هدف خود خواهد بود ، بويژه با ملاحظه روايتى كه از نبرد بين آن دو گروه در قنيطره سخن مى گويد ، پيداست كه قنيطره همين شهر اشغال شده كنونى سوريه مى باشد . ابن حماد از زهرى نقل كرده است كه او گفت : ((ياران درفش هاى سياه و دارندگاندرفش هاى زردرنگ (يعنى مغربى ها) در محل قنيطره با يكديگر برخورد نموده و به كارزار مى پردازند تا اينكه وارد فلسطين مى گردنددر اين هنگام سفيانى بر اهل مشرق خروج مى كند وقتى مردم مغرب زمين در اردن فرود مى آيند ، سركرده آنان مى ميرد و آنها به سه گروه تبديل مى شوند : دسته اى به جايگاه خود باز مى گردند و دسته اى حج انجام مى دهند و دسته اى باقى مى مانند . سفيانى با آنها به نبرد پرداخته و آنها را شكست مى دهد و آنان به اطاعت او در مى آيند . )) (108)
از یـكـى از تـابـعـیـن نـقل شده كه دلالت دارد بر اینكه فتنه و درگیریهاى داخلى در سرزمین شام به نیروهاى ایـرانـى اجازه مى دهد كه براى مبارزه با یهودیان ، در منطقه ، دخالت نمایند اما رومیان و یـا غـیـر رومـیـان ، نـیـروهـاى مـغـربـى را جـهـت رویـاروئى بـا آنـهـا تـحـریـك مـى كنند و محل این نبرد را در قنیطره مى داند، تا اینكه ایرانیها در فلسطین حضور پیدا مى نمایند و نـیـروهـاى مغربى را كه اندكى بعد از شكست در اردن مستقر مى شوند، منهدم مى سازنددر هـمـیـن زمـان سركرده آنها در مغرب و یا حاكم اردن كه میزبان نیروهاى مغربى است از دنیا مى رود و در نتیجه كارشان به ضعف مى گراید، آنگاه سفیانى بقیه را تحت اطاعت خود در مـى آورد، و بـطـوریـكـه بـرخـى از روایـات اشـاره مى كند نیروهاى ایرانى پس از خروج سفیانى از شام عقب نشینى مى كنند.
مـا تـوجه خواننده و پژوهشگر در این زمینه را جلب مى كنیم به اینكه روایات مربوط به سـپـاهـیـان مـغـرب و یـاران درفـش هـاى سـیـاه در این مورد و دیگر موارد، با جنبش فاطمیون مـغـربـى و جنبش درفش هاى سیاه عباسیان در هم آمیخته است . همچنانكه روایات مربوط به رومـیـان بـا حـملات صلیبى و بلواى كور و كر اخیر آنان آمیخته شده است و راه شناخت بین حـركـت هـاى قبل از زمان ظهور و جنبش هاى متصل به آن زمان این است كه در روایات ، بطور صـریـح ، پـیـونـد ایـن حـادثـه بـه خـروج سـفیانى و ظهور حضرت مهدى (ع) آمده است ، هـمچنانكه در روایاتى كه ما به آن استشهاد نمودیم و یا نشانه هاى دیگر مربوط به زمان ظهور و حوادث آن و جنبش نیروهاى مؤ ثر در آن نیز آمده است .
از ایـن رو شـمـار زیـادى از روایـات ، بـیـن احـادیـث ظـهـور، نسبت به جنبشهاى فاطمى هاى مـغـربـى یـا عـبـاسـیـان كـه داراى درفش هاى سیاه اند و یا حركت هاى رومى هاى صلیبى و اسـتـعـمارگران وجود دارد و تا روایت و یا قرینه اى بر وجود این گونه حركتها در زمان ظـهـور مـوجود است ، صحیح نیست كه آن حدیث دلیلى بر نفى جنبش هاى آنان در زمان ظهور بحساب آید.