آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴ ۱۱:۲۰ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
146
حالت :
ارسال ها :
650
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
465
دعوت شدگان :
19
اعتبار کاربر :
5448
پسند ها :
399
تشکر شده : 1546
|
من الان دلم کیک شکلاتی میخواد. همین الان. ندارم ولی... لواشک دارم اما کیک شکلاتی نه. باید تا فردا که قنادی ها باز میکنن صبر کنم. معلوم هم نیست دیگه فردا دلم کیک بخواد. من فقط میدونم که الان میخوام و ندارم. پس قبولش میکنم. ندارم دیگه... اما... ولی خب...
یه روز مامانم اومد خونه گفت زود باش. پرسیدم چی رو؟ گفت سوپرایزه نمیتونم بگم. مبل ها و فرش و میز ناهارخوری و کلا دکور خونه رو زود تغییر داد. زنگ درو زدن. هول شد از خوشحالی. گفت چشماتو ببند. چشمامو بستم. دستمو گرفت برد دم در. درو باز کرد. گفت حالا چشماتو باز کن. چشمامو باز کردم و دیدم یه پیانو یاماها مشکی، همونی که من ده سال قبل واسه داشتنش پر پر زده بودم. حالا نمیدونم همون بود یا نه. اما همونی بود که من ده سال قبل هزار بار رفته بودم از پشت ویترین دیده بودمش. خیلی جا خوردم. گفت چی میگی؟! گفتم چی میگم؟ الان؟ واقعا حالا؟؟ بیشتر ادامه ندادم. اوردن گذاشتنش یه جای خالی. هزار بار از خودم پرسیدم آخه حالا پیانو به چه درد من میخوره. منکه خیلی سال از داشتنش دل کندم. چند سالی توی خونمون خاک خورد و آخرشم مامانم بخشیدش به یکی از بچه های فامیل. یه دوستی داشتم کاسه ی صبرش خیلی بزرگ بود. عاشق یه پسری شده بود که فقط یک ماه باهاش دوست بود. اون یک ماه که تموم شده بود، پژمان رفته بود پی زندگیش و سایه مونده بود با حوضش. بعد چند سال یه روز بهش گفتم دل بکن. خودت میدونی که پژمان برنمیگرده. گفت ولی من صبر میکنم. یک سال بعد رفت پیش یه دعانویس. شش ماه بعدش با پژمان ازدواج کرد. اون روزا دوست بیچارم خیلی خوشحال بود. به خودم گفتم حتما استثنا هم وجود داره. دو سال بعدش شنیدم که از هم جدا شدن. پیداش کردم. خیلی عصبانی بود. پرسیدم چی شده؟ گفت پژمان اونی نبود که من فکر میکردم. گفتم پژمان همونی بود که تو فکر میکردی ولی اونی نبود که الان میخواستی. پژمان اونی بود که تو اون روزا همون چند سال قبل تر میخواستی که باشه و وقتی نبود باید دل میکندی. گاهی دلم یه گردش یه روزه میخواد. ولی خانوادم میگن هفته آینده میریم. ولی شاید هفته دیگه انقدر که الان اگه بری بهت خوش میگذره، بهت خوش نمیگذره... من الان نیاز به مسافرت دارم. سال آینده شاید بهترین جای دنیا هم برم دیگه بهم خوش نگذره... وابستگی ها و دلبستگی های آدما هم تاریخ انقضا داره.هیچ تضمینی وجود نداره چیزی رو که الان بی صبرانه برای به دست آوردنش تلاش میکنی چند سال دیگه هم برات همینقدر جذابیت داشته باشه. وقتی الان عطش و ولع چیزی رو داری اگه الان به دستش بیاری لذت واقعی داشتنش رو لمس میکنی و وقتی زمان بگذره و عطشت بخوابه دیگه خیلی لذتش رو نمیبری. من الان دلم کیک شکلاتی میخواد.الان میخواد ولی...
نوشته ای از رخساره ابراهیم نژاد با کمی تغییر
می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
من الان دلم کیک شکلاتی میخواد...
جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۴۰ بعد از ظهر
[1]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
472
حالت :
ارسال ها :
129
محل سکونت : :
ایران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
188
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
764
پسند ها :
17
تشکر شده : 76
|
عالی بود.دستتون دردنکنه
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
من الان دلم کیک شکلاتی میخواد...
شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ ۰۵:۳۴ قبل از ظهر
[2]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14272
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1280
|
پست فوق العاده زیبایی بود واقعا ممنون
ممنون ممنون می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
میخواد... ، شکلاتی ، کیک ، دلم ، الان ، من ، |
|