آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۰۱ بعد از ظهر
|
|||||
بانو
شماره عضویت :
1957
حالت :
ارسال ها :
863
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
124
اعتبار کاربر :
12898
پسند ها :
948
تشکر شده : 1235
|
حکیمه خاتون می گوید:
« شب تولد مهدی علیه السلام نزد نرجس بودم. نرجس مشغول نماز شب بود که ناگهان نمازش را شکست و مضطرب شد. او را در آغوش گرفتم، به سینه چسباندم وآیه « بسم الله الرحمن الرحیم» را برایش خواندم.
امام حسن علیه السلام از بیروناتاق صدا زد:« سوره قدر را بخوان !»
سوره قدر را تلاوت کردم و از نرجس حالش را پرسیدم.
نرجس گفت :« آثار آنچه مولایم فرموده بود، آشکار شده!»
بار دیگر سوره قدر را تلاوت کردم. همانگونه که قرآن میخواندم، مهدی علیه السلام نیز در شکم مادر با من همراهیمیکرد؛ پس از پایان سوره نیز به من سلام فرمود.
با شنیدن صدای مهدی از شکم مادرش، به هراس افتادم
ولی امام حسن علیه السلام فرمود: « از کار خدا تعجّب نکن! خداوند تبارک و تعالی ما را در کودکی به حکمت، گویا میکندو در بزرگی در زمین، حجّت قرار میدهد.»
سخن امام علیه السلام به پایان نرسیده بود که نرجس از چشم من پنهان شد و دیگر او راندیدم؛ گویا میان من و او پرده ای زده شده بود.
منابع:
بحارالانوار،ج 51 / 2 و 3 و 17 و 18 و 12 و 13 می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|