در كافی شريف از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود:«الاسلام يحقن به الدم و تودی به الامانة و تستحل به الفروج و الثواب علی الايمان» يعنی اينكه به وسيله مسلمان شدن جان محفوظ است و ادای امانت می شود و فروج بدان حلا می گردد ولی ثواب آخرت بر ايمان است. در كافي شريف روايت ديگري است از جميل بن دراج كه ميگويد از امام صادق(ع) دربارۀ آيۀ 14 سورۀ حجرات سئوال كردند. امام فرمودند:« الاتري ان الايمان غير الاسلام: آيانميبيني كه ايمان غير از مسلمان بودن است.»
در روايت ديگري، امام در پاسخ مردي كه از ايشان راجع به ايمان و مسلماني و فرق ميان آن دو سئوال كرده بود، ميفرمايد: اسلام همان ظاهر وضعي است كه مردم مسلمان برآنند، يعني گواهي بر اين كه جز خدا چيزي شايستۀ پرستش بيست و او يگانه است و شريك ندارد و اين كه محمد(ص) بنده و رسول اوست و برپاداشتن نماز و دادن زكاة و حج كردن خانه خدا و روزه گرفتن ماه رمضان اين است اسلام و سپس فرمود ايمان،«معرفت» اين امر است با اين وضع و اگر بدانها اقرار كند و اين امر (يعني امامت) را نشناسد، در آن صورت،مسلمان گمراهي است. مرحوم «مجلسي» در شرح اين روايت ميگويد:«از اين خبر معلوم ميشود كه ميان ايمان و اسلام (مسلماني) دو فرق است. اول اين كه اسلام همان انقياد و پيروي ظاهري است و تصديق و اذعان قلبي و بلكه قطعي دارد. دوم اينكه ايمان، اعتقاد به ولايت، معتبر است و در اسلام، چنين نيست و ذكر اعمال (نماز و روزه و حج و زكوة) براي اين است كه اين اعمال در ايمان، شرط هستند و يا اين كه اعتقاد به آنها شرط ايمان است.»
از اينجاست كه معلوم ميشود ايمان به باطن و قلب و ضمير آدمي تعلق دارد و مقر و جايگاه آن، دل انسان است و مسلماني، به ظاهر و حركات و رفتار تعلق دارد. صاحب تفسير كشف الاسرار در ذيل تفسير آيۀ سابق الذكر مينويسد (مصطفي(ص) فرمود:«الاسلام علائيه و الايمان سريره) اسلام، آشكار است و ايمان، نهان اسلام آن است كه خلق از تو بينند. ايمان آن است كه خالق از تو شناسد. اسلام با خلق است و ايمان با خالق اسلام، شريعت است و ايمان، حقيقت اسلام پوست است و ايمان، مغز اسلام سود است و ايمان، سرمايۀ اسلام صدف است و ايمان در وي «در» اسلام لوح است و ايمان نبشته.
اسلام، قدح است و ايمان، شراب. اسلام زبان است و ايمان، كلمه. چون از خود حكايت كني چنين گوي: مسلمانم بحكم، مؤمنم به اميد.) نكتهاي كه تذكر آن در اينجا لازم ميباشد، اين است كه ايمان و اسلام (مسلمان بودن)، فرق هست اما تضاد نيست. ايمان و اسلام، دو معني متفاوتند لكن ضد يكديگر نيستند كه نتوان آن دو را با هم جمع كرد. «ابوالفتوح رازي» در تفسير «روح الجنان» در ذيل آيۀ مذكور ميگويد: «ما نگفتيم كه ايمان، ضد اسلام است تا جمعشان به يك جاي درست نباشد، بلكه گفتيم كه ايمان، جزو است و معنی اين ديگر است و معنی آن ديگر.»
مراد از اينكه گفته است ايمان، جزء اسلام است اين است كه نسبت ميان اين دو اعم و اخص است و ايمان و مسلمان بودن را بايد به صورت دو دايرۀ محيط و محاط تصور كرد كه مسلمان بودن، محيط است و ايمان، محاط به عبارت ديگر، هر مؤمنی مسلمان است لكن هر مسلمانی مؤمن نيست، چرا كه منافقان به طور كلی حكمشان در ظاهر، مسلمان بودن است اما مؤمن نيستند. بنابراين، از لحاظ ظاهری، تعداد و كميت مسلمانان به عدد نفوس آنهاست اما تعداد مؤمنان را خدا می داند. به همين مناسبت در كافی شريف جلد سوم ، صفحۀ 47 حديثی است كه: «حمران بن اعين گويد شنيدم امام باقر(ع) می فرمود: ايمان، چيزی است كه در دل جا كند و بنده را به خدای عزو جل بكشاند و طاعت و تسليم به امر خدا هم مصدق او باشد و اسلام، گفتار و كردار ظاهری است كه جمع مردم برآنند از همه دستجات و مسلمين، و به وسيلۀ همين اسلام ظاهری است كه جانها محفوظ است و ميراث اجرا می شود و اتفاق دارند بر نماز و زكاة و روزه و حج و به همين جهت، از كفر بيرون می روند و به اسلام، نسبت دارند.
اسلام، شريك و ملازم ايمان نيست ولی ايمان، شريك و ملازم اسلام است و اين هر دو در گفتار و كردار با هم جمع می شوند. چنان كه خانۀ كعبه در مسجدالحرام است ولی همۀ مسجدالحرام در خانۀ كعبه نيست و همچنين ايمان، شريك و ملازم اسلام و در حريم اسلام است ولی اسلام شريك و ملازم ايمان نيست و خدای عزوجل هم فرمود(14/حجرات) «اعراب گفتند ما ايمان آورديم، بگو ايمان نياوريد، بگوئيد مسلمان شديم و هنوز ايمان در دلتان در نيامده است.» فرموده خدای عزوجل، راست ترين گفتارهاست. گفتم آيا برای مؤمن، فضلی است بر مسلم. در چيزی از فضائل و احكام و حدود و غير آنها؟ فرمود نه، آنها در اين باره يكسانند ولی مؤمن بر مسلم برتری دارد در كردارش و تقربی كه به خدای عزوجل فرمايد(آيه60/ سوره انعام) هركه حسنه آورده، ده برابر دارد و شما معتقديد كه همگی اتفاق دارند بر نماز و زكوة و روزه و حج با مؤمن؟ فرمود: مگر نه آنست كه خدای عزوجل فرمود: (آيه 245/سورۀ بقره): «بيفزايد برايش برابرهای بسيار» پس مؤمنان باشند كه خدای عزوجل برايشان حسنات را چند برابر كند، برای هر حسنه هفتاد برابر، اين است فضل مؤمن، و بيفزايد خدا به حسنات او به اندازه درجه ايمانش برابرهای بسيار، و خداوند با مؤمن هرچه خوبی خواهد، كند. گفتم بفرمائيد هر كه در اسلام درآيد، در ايمان وارد نيست؟ فرمود نه، ولی نسبت به ايمان دارد و از كفر رسته است و من برای تو مثلی بياورم كه فضل ايمان را بر اسلام بفهمی. بگو اگر تو ديدی مردی در مسجدالحرام است، گواهی می دهی كه او را در خانه كعبه ديدی؟ گفتم اين برای من جايز نيست، فرمود اگر مردی را در خانه كعبه ديدی گواهی می دهی كه او وارد مسجدالحرام شده؟ گفتم آری، فرمود اين چگونه است؟ گفتم او نتواند وارد كعبه شود تا در مسجد در آيد، فرمود درست فهميدی و خوب گفتی. سپس فرمود ايمان و اسلام نيز چنين است. قرآن كريم به دنبال همان آيه مورد بحث در سوره حجرات صفت مومنان را بيان كرده و حد و حدود ايمان را به طرزي رسا تعريف می نمايد.
آيه 15 سوره حجرات چنين است: «به درستی كه مؤمنين كسانی اند كه ايمان آوردند بخدا و رسول او و سپس شك نكردند و جهاد كردند با جان و مالشان در راه خدا و آنهايند كه راستگويانند.» شيخ عارف «محی الدين بن عربی» در تفسير اين آيه می گويد: «پس از آنكه خداوند در آيۀ قبل ميان ايمان و اسلام فرق گذاشت و بيان داشت كه ايمان، لطيفه ای باطنی و قلبی است و اسلام، رفتاری ظاهری و بدنی، پس از آن اشاره فرمود به ايمان معتبر حقيقی كه عبارت است از يقين ثابت و مستحكم در قلب يقينی كه هيچ شك و شبهه ای آن را نيالوده و مرور ايام و حوادث روزگار، آنرا متزلزل نمی كند و لذا مؤمنان، كسانی هستند كه اهل يقين اند و باورهايشان يقينی است و ملكه يقين بر دل و جان آنها مسلط است و روح آنها به نور يقين، روشن است و اين صفت قلبی در آنها ريشه ای عميق و محكم دارد آن چنان كه از شدت اعتقاد و اطمينان به خدای خود، آثار آن در اعضاء و جوارحشان پيدا می شود و آنان جز به حكم اين اعتقاد يقينی، كاری نمی كنند و رفتارشان مسخر تصديقات قلبی شان است و از اينجاست كه جان و مال خويش را برای پروردگارشان و جلب رضايت او درمی بازند و به جهاد با دشمنان خدا و رسول برمی خيزند چرا كه در دل خويش، نسبت به حقانيت هر آنچه كه رسول اكرم(ص) آورده، شك و ترديد ندارند و گذشت از جان و مال در راه خدا، نشان يقين راسخ آنهاست و آنهايند كه در ايمانشان صادق و راستگويند و برای آن كه اثر صدق و راستی آنان در اعضاء و جوارحشان (عبادات و طاعات) ظاهر شده و رفتار و كردارشان دليل بر صدق گفتارشان است.»