انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » رهبری و مراجع تقلید » بزرگان دینی » خاطرات بسیار زیبا و خواندنی حاج آقا قرائتی / از سیلی امام(ره)+30 خاطره ی زیبا



خاطرات بسیار زیبا و خواندنی حاج آقا قرائتی / از سیلی امام(ره)+30 خاطره ی زیبا

خاطرات خواندنی قرائتی از سیلی امام(ره) به نام خدا به گزارش فرهنگ نیوز، کیهان بخشی از خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی را منتشر کرده است  که  در ادامه  از نظر  خوانندگان  عزیز  می‌گذرد. *شهید بهشتی و نماز اول وقت مقابل مهمانان خارجی ‏ سال 58 در خدمت شهید بهشتى بودیم، عدّه‌‏اى از مهمانان خارجى هم حضور داشتند و با وی گرم صحبت بودند. تا صداى اذان بلند شد، شهید بهشتى از حضّار معذرت‌خواهى کرد و گوشه‌‏اى سجّاده‌‏اش را انداخت و مشغول نماز شد. *اُسراء و شکنجه آنان به خاطر خواندن نماز یکى از آزاده‏‌ها مى‏گفت: روزى
ohxvhj fsdhv cdfh , o,hknkd ph[ Hrh rvhmjd / hc sdgd hlhl(vi)+30 ohxvi d cdfh


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۳:۱۰ بعد از ظهر
بانو
rating
شماره عضویت : 47
حالت :
ارسال ها : 6235
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1187
دعوت شدگان : 16
اعتبار کاربر : 92888
پسند ها : 4935
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (13).jpg
تشکر شده : 14912
وبسایت من : وبسایت من


مدال ها:6
بهترین ارسال کننده
بهترین ارسال کننده
مدال 2 سالگی عضویت
مدال 2 سالگی عضویت
نفر اول مسابقه
نفر اول مسابقه
کاربر با ارزش
کاربر با ارزش
ستارهء انجمن
ستارهء انجمن
کاربران برتر
کاربران برتر

|



خاطرات خواندنی قرائتی از سیلی امام(ره)
به نام خدا
به گزارش فرهنگ نیوز،
 کیهان بخشی از خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی را منتشر کرده است  که  در ادامه  از نظر  خوانندگان  عزیز  می‌گذرد.

*شهید بهشتی و نماز اول وقت مقابل مهمانان خارجی ‏

سال 58 در خدمت شهید بهشتى بودیم، عدّه‌‏اى از مهمانان خارجى هم حضور داشتند و با وی گرم صحبت بودند. تا صداى اذان بلند شد، شهید بهشتى از حضّار معذرت‌خواهى کرد و گوشه‌‏اى سجّاده‌‏اش را انداخت و مشغول نماز شد.

*اُسراء و شکنجه آنان به خاطر خواندن نماز

یکى از آزاده‏‌ها مى‏گفت: روزى پس از اذان ظهر، افسر اردوگاه همه را به محوطۀ باز اردوگاه فراخواند و تا نزدیک غروب همه را نگه‌داشت. چون وقت نماز ‏ گذشت یکى از برادرها گفت: اللَّه‌اکبر. او را بردند و کتک زدند. برادرى دیگر گفت: اللَّه‌اکبر. او را هم زدند؛ همین طور تعدادى از برادرها به خاطر نماز شکنجه شدند.

بالاخره دوستان تصمیم گرفتند به صورت نشسته و آهسته و به طورى که افسران عراقى متوجّه نشوند، نماز ظهر و عصر را بخوانند.

*شیوه ای که طلبۀ نجفی را به درجۀ اجتهاد رساند!‏

از یکى از مجتهدین نجف که هزاران طلبه نزد او درس خوانده‌‏اند، پرسیدم: شما چگونه مجتهد شدید؟. گفت: در محلۀ ما آقایى بود که شب‌ها براى دو سه نفر طلبه، درس شبانه داشت. من هم روزها کار مى‌کردم و شب ها نزد وی مى‌‏رفتم. این عالم بزرگوار ابتدا براى ما یک قصه مى‏‌گفت و سپس درس را شروع مى‌کرد. این گونه ما عاشق حوزه و دروس دینى شدیم.

*شما ده میلیون دادى تا صد میلیون بگیرى!

یکى ‏از ثروتمندان براى عالمى پولى آورده بود تا در راه فقرا خرج کند، ولى هنگام خداحافظى گفت: قطعه زمینى دارم در فلان جا که سندش مشکلى پیدا کرده و اگر شما ...!!. عالم گفت: شما ده میلیون دادى تا صد میلیون بگیرى، پولت را بگیر و برو.

*مرگ در کنار‏ میلیون‌ها تومان پول

مناسبتى بود و چند روز تعطیلى. یکى از سرمایه‌داران تهران به دور از چشم دوستان و بدون اطلاع خانواده، به حجره‌اش آمده بود تا سرمایه‌اش را حساب کند. پس از آنکه در قسمت عقبى حجره اسناد را بررسى کرد، خواست بیرون بیاید که دید کلید را داخل حجره جا گذاشته و در را به روى خود بسته است. هر چه فریاد زد چون بازار تعطیل بود، صدایش به جایى نرسید، آنقدر فریاد زد که از حال رفت. چون کسى از محل او خبر نداشت پس از چند روز او را در حالى پیدا کردند در کنار میلیون‌‏ها تومان پول، جان سپرده بود.

*علامه امینی و اثبات خواندن هزار رکعت نماز در شب

یکى از فضائل امیرالمؤمنین(ع) این است که شبى هزار رکعت نماز مى‌خواند. افراد زیادى مى‏‌گویند: مگر مى‌شود در یک شب هزار رکعت نماز خواند؟!.

علامّه امینى (ره) صاحب کتاب شریف «الغدیر»، ماه رمضانى به مشهد مشرّف شد و هر شب هزار رکعت نماز در حرم مطهر خواند تا امکان این امر را اثبات کند.

*سیلی امام (ره) بر صورت مأمور فحاش در مدرسۀ فیضیه

به مرحوم آیت‌‏اللَّه بهاء الدینى(ره) گفتم: ما هر‌چه شنیده‏‌ایم، از میانسالى امام شنیده ‏ایم، شما که در جوانى با امام دوست بوده‌‏اید آیا خاطره‌‏اى از جوانىِ امام به یاد دارید؟. ایشان گفتند: خاطرات بسیارى به یاد دارم از جمله اینکه در زمان رضاشاه، در مدرسه فیضیه نشسته بودیم که یکى از ماموران شاه وارد مدرسه شد و شروع به فحّاشى و قُلدرى کرد. من شاهد بودم حضرت امام که بیست و چند سال بیشتر نداشت، جلو آمد و چنان سیلى بر صورت او نواخت که برق از گوشش پرید.

*شیراز ، شهر ملا صدرا

شهید مطهرى(ره) مى‌گفتند: من دوست دارم هواى شیراز را تنفّس کنم. گفتند: چرا؟. جواب داد: چون ملاصدرا در این شهر نفس کشیده است.

*مساحت سرم که زیاد نشده!

شیخ انصارى(ره) در زمان گمنامى که به سلمانى مى‌رفت و یک قِران مى‌داد. بعد هم که مشهور شد به همان سلمانى مى‌رفت و یک قِران مى‌‏داد. پیرایشگر گفت: زمانى که ناشناخته بودید یک قِران مى‏‌دادید، حالا هم یک قران؟!. شیخ گفت: نامم مشهور شده، مساحت سرم که زیاد نشده است!.

* نگاه معرفتی یک جانباز هنگام قطع شدن دستش

به ملاقات یکى از مجروحین و جانبازان جنگ رفتم که ترکشى به دستش اصابت کرده بود و مى‏خواستند دستش را قطع کنند. از من پرسید: وقتى دست‏ راستم قطع شد، باز به خاطر گناهانى که با دست چپم انجام داده‌‏ام، کیفر خواهم شد و دست چپم علیه من در قیامت، شهادت خواهد داد و یا اینکه خداوند مرا خواهد بخشید؟با خود گفتم: به راستى خداوند چه اولیائى دارد!

*خدمت به انقلاب حتی در بستر بیماری‏

در دوران هشت سال دفاع مقدّس روزى به منزل مرحوم کوثرى، از منبرى‏‌هاى قدیمى و مرثیه‌خوان حضرت اباعبداللَّه ‌الحسین(ع)، رفتم تا از پدرش عیادت کنم. پیرمرد به صورت مشتى استخوان در گوشه‌‏اى قرار داشت، ولى مى‌گفت: من فکر کردم که باید کارى براى انقلاب بکنم و سهمى در جنگ داشته باشم. لذا شب‏‌ها که خوابم نمى‌‏برد، شبى چند ساعت رادیو عراق را خوب گوش مى‏‌دهم و وقتى مصاحبه اسراى ایرانى را پخش مى‌کنند، مشخّصات آنها را یادداشت مى‌کنم و روز بعد به خانواده‌‏شان در هر شهرى که باشند تلفن مى‌کنم و آنها را از نگرانى درمى‏‌آورم. مدت‏‌هاست که چنین کارى را انجام مى‌دهم.

*مغز من ارز است نه این طلا!

یکى از دانشمندان ایرانى از رفتار بعضى مسئولین رنجیده بود و تصمیم گرفت به خارج از کشور برود. اموالش را به طلا تبدیل کرد و عازم سفر شد. در فرودگاه از رفتن او ممانعت کرده و گفتند: طلا مثل ارز است و خروج ارز از کشور ممنوع است. او اشاره به مغزش کرد و گفت: آقا! واللَّه این ارز است!. البته پس از مدتى وسایل برگشتِ او به کشور فراهم شد و مشغول فعالیّت گردید.

*آیا امام حسین(ع) این نوع حجاب و پوشش را دوست دارد؟

خانمى با حجابِ نامناسب وارد ماشین شد و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. راننده دید با آن قیافه زیارت عاشورا مى‏خواند. پرسید: زیارت عاشورا مى‌خوانید؟. خانم گفت: بله، راننده گفت: آیا امام حسین(ع) این نوع حجاب و پوشش را دوست دارد؟ خانم یکّه خورد و گفت: مرا به خانه برگردانید؛ به منزل رفت و لباس مناسبى پوشید و از راننده تشکّر کرد. راستى علاقه به امام حسین(ع) چه مى‌کند.

*عشق به خمینى‏ یک سودانی در حج

در مراسم حج دیدم یک سودانى، پیرمردى ایرانى را که خسته و ناتوان شده بود به دوش گرفته تا به مقصد برساند. به او گفتم: به چه انگیزه‌‏اى یک ایرانى را به دوش گرفته‌اى؟ گفت: به عشق خمینى!

*همان سیدی که برای شما بلند نشد!

پس از قیام پانزده خرداد، شاه به اسداللَّه عَلَم، وزیر دربار گفت: این خمینى کیست که آشوب به راه انداخته است؟ عَلَم گفت: یادتان هست وقتى شما به منزل آیت‌‏اللَّه العظمى بروجردى(ره) در قم وارد شدید همه علما بلند شدند، امّا یک سیدى بلند نشد؟. شاه گفت: بله، عَلَم گفت: این همان است!

*امر به معروف با چاشنی سوهان و شیرینی

در زمان طاغوت دوستى در قم داشتم که مى‌گفت: وقتى مى‌خواهم به مسافرت بروم، مقدارى سوهان و شیرینى مى‌خرم و همین که وارد اتوبوس شدم به راننده و شاگرد راننده تعارف مى‏‌کنم. در بین راه یا موسیقى روشن نمى‌کند و یا اگر روشن کرد با تذکّر من خاموش مى‌کند.

*قطع سخنرانی مدیرکل در موقع اذان

یکى از مدیران کل آموزش و پرورش مشغول سخنرانى بود که صداى اذان بلند شد؛ گفت: آقایان! اگر رسول‌اللَّه(ص) الآن زنده بود چه مى‏‌کرد؟ نماز مى‌‏خواند یا سخنرانى مى‌کرد؟ لذا سخنرانى را قطع کرد و شروع به اذان گفتن کرد و پس از اقامه نماز، سخنرانى را ادامه داد.

*نماز در بیابان و مسلمان شدن پروفسور فرانسوی

آیت‌اللَّه مصباح یزدى مى‌گفتند: در فرانسه از پروفسور مسلمانى پرسیدم: شما چطور مسلمان شدید؟ گفت: در یکى از جاده‌هاى الجزایر در حال سفر بودم، کنار جاده، مردى را دیدم که خم و راست مى‌شود. ماشین را نگه داشتم و از او پرسیدم چه‏ مى‏‌کنى؟ گفت: من مسلمانم و این مراسم دینى من است. گفتم: آخر در بیابان آن هم تنها. گفت: خدا همه جا هست. همین ماجرا جرقّه‌‏اى شد تا من دربارۀ اسلام تحقیق کنم و خداوند لطف کرد و مسلمان شدم.

*نظم دقیق شهید بهشتی

در زمان طاغوت قرار ملاقاتى با شهید بهشتى داشتم، براى اینکه بیشتر با ایشان صحبت کنم، ده دقیقه زودتر رفتم. وقتى در زدم؛ خودش در را باز کرد و گفت: قرار ما با شما ساعت 4 بود، الآن ده دقیقه به چهار است؛ شما تشریف داشته باشید من دَه ‏دقیقه دیگر مى‌‏آیم.

* چرا از همسایه‏‌ات خبر نداشتی!

سید بحرالعلوم(ره) یکى از مراجع نجف، شبى خادم خود را به منزل آیت‌اللَّه سید جواد عاملى فرستاد که زود تشریف بیاورید. بلافاصله سید جواد عاملی خودش را به خانه سید رساند. سیّد بحرالعلوم فرمود: هیچ مى‌دانید که همسایه شما هفت روز است، چیزى ندارد بخورد و از کاسب محل نسیه مى‌گیرد. امشب بقّال به او خرماى نسیه نداده و او با دست خالى و روى شرمسار به خانه برگشته است؟. آیت‌اللَّه عاملی گفت: خبر نداشتم! سید فرمود: اگر خبر داشتى و بى‌‏اعتنا بودى که مىگفتم کافر شده‌اى، من ناراحتم که چرا خبر نداشتى؛ بعد فرمود: این غذا را خادم من مى‌‏آورد تا پشت درب منزل آن فقیر، آنگاه شما غذا را به خانه او ببر و بگو مى‏‌خواهیم امشب با هم شام بخوریم.

مرد فقیر پس از دریافت غذا گفت: احدى از ماجراى من خبر نداشت شما چطور خبردار شدید که ما چیزى براى خوردن نداریم.

* هشت بار زایمان در یک سال

مرجع تقلید آیت‌اللَّه سید ابوالحسن اصفهانى، نسبت به خانواده‌هاى بى‌‏بضاعت خیلى حسّاس بود و هر یک از آنان که صاحب فرزند مى‌‏شد یکصد تومان براى خرج زایمان همسرش به او مى‌‏داد.

مردى نزد خود گفت: آقا سنّش زیاد شده و هوش و حواس درستى ندارد و می‌توانم پول بیشتری از او بگیرم. اعیاد مذهبى که مى‌‏رسید در شلوغى خدمت آقا مى‌رسید و مى‌گفت: دیشب خداوند بچه‌‏اى به ما داده است، آقا هم صد تومان به او مى‌داد. آن مرد به دوستانش گفت: نگفتم آقا توجّه ندارد. دوستانش گفتند: آقا توجّه دارد، ولى براى حفظ آبروى تو تغافل مى‌کند.

بالاخره وقتى براى گرفتن صد تومان هشتم خدمت آقا رسید، آقا پول را به او داد و آهسته کنار گوشش فرمود: قدر خانمت را داشته باش که در یک سال هشت بار برایت زایمان کرده است!!

* حفظ آبرو

مرجع تقلید شیعه حضرت آیت‌اللَّه سید ابوالحسن اصفهانى(ره) نماینده‌‏اى را به یکى از شهرها اعزام کرد. پس از مدّتى مرتّب شکایاتى از او مى‌‏رسید. عدّه‌‏اى از مردم خدمت آقا رسیده و از عملکرد بد نماینده سخن گفتند. آقا فرمود: مىدانم. گفتند: اگر مى‌دانید پس چرا او را عوض نمى‌کنید؟. فرمود: این آقا قبل از اینکه نماینده من بشود یک کیلو آبرو داشت، پس از حکم من آبرویش ده کیلو شد، حالا باید من بگونه‌‏اى او را عوض کنم که آبروى خودش حفظ شود.

* منظور از واجبات

در یکى از کوچه‌هاى کاشان دو تا خانم به هم رسیدند؛ یکى از آنها به دیگرى گفت: من تمام واجبات دخترم را درست کرده‌‏ام. عالِمى از آنجا مى‌گذشت پیش خود گفت: من که این همه درس دین خوانده‌‏ام نتواسته‌‏ام تاکنون واجباتم را درست کنم، این خانم چگونه موفّق شده است؟. در این هنگام شنید آن زن به دیگرى مى‏‌گوید: برای دخترم لحاف دوخته‌‏ام، سرویس چینى خریده‌‏ام و... مرد عالم گفت: حالا فهمیدم منظور از واجبات چیست.

* کمک همسر به شوهر در مسائل فقهی

علامه مجلسى(ره) دخترى به نام آمنه داشت؛ همچنین شاگرد خوش استعداد فقیرى به نام ملاصالح مازندرانى داشت. ملاصالح به‌قدرى فقیر بود که در پرتو نور چراغ مستراح مدرسه درس مى‌‏خواند.
روزى علامه به دخترش گفت: آیا مایل هستى با طلبه فقیرى ازدواج کنى؟ دختر که خود دانشمندى فرزانه بود، گفت: فقر عیب نیست. سرانجام ازدواج صورت گرفت. ملاصالح مى‌گوید: گاهى در مسائل فقهى در مى‌‏ماندم، از همسرم آمنه کمک مى‏‌گرفتم و او حل مى‌کرد.

* این گونه پیام تسلیت بنویسید!

مادرِ یکى از مسئولین فوت کرده بود. دفتر یکى از علما تسلیت‌نامه‌‏اى تنظیم کرده و نوشتند: بسیار متأسّفیم. وقتى جهت امضا خدمت آن عالم بردند، فرمود: کلمه بسیار را حذف کنید، دروغ است. بعد فرمود: کلمه متأسّفم را نیز حذف کنید. همین اندازه طلب مغفرت کنید، کافى است. ما نباید دروغ بنویسیم.

* دعا نویسی علامه امینی و کمک امام علی(ع)

مرحوم علامه امینى مى‏‌گوید: وارد جلسه‌‏اى در شهر بغداد شدم که دانشمندان بزرگ اهل سنت‏ شرکت داشتند. وقتى وارد شدم هیچ کس به من اعتنا نکرد و من نزدیک در و کنار کفش‌کن نشستم. پسرى وارد شد تا به من رسید گفت: «هذا هو» این همان است. نگران شدم نکند توطئه‌‏اى باشد. پرسیدم قصه چیست؟. گفتند: نگران نباشید!. مادر این بچه مبتلا به بیمارى حمله و غش بوده، عالمى برایش دعا نوشته و خوب شده است؛ حالا دعا گم شده و مادر دوباره به حال بیمارى برگشته است، پسربچه تا شما را دید فکر کرد شما همان عالم دعانویس هستید؛ چون عمّامه شما شکل عمّامه اوست. حالا ممکن است شما دعایى بنویسید. علامه مى‌فرماید: من در تفسیر و تاریخ و ... وارد بودم، امّا در عمرم دعا ننوشته بودم. کاغذ خواستم و آیه‌اى از قرآن را در آن نوشتم، همین که دعا را بردند، عبایم را جلوى چشمانم انداختم و از همان مجلس بغداد، به نجف سلامى دادم: «السلام علیک یا اباالحسن یا امیرالمؤمنین» و بعد گفتم: آقا! یک حواله دادم آبروى ما را حفظ کن. لحظاتى بعد پسربچه به وسط سالن پرید و گفت: مادرم خوب شد! مادرم خوب شد! قصه که به اینجا رسید مرا با سلام و احترام در بالاى مجلس نشاندند.

*اذان با صدای بلند در‏ وقت نماز

یکى از ویژگی‌های شهید بزرگوار سید مجتبى نواب صفوى این بود که به هنگام نماز هر کجا بود اذان مى‌گفت و به یاران و طرفدارانش هم سفارش کرده بود وقت نماز هر کجا بودید با صداى بلند اذان بگویید.

* گویا مردم این شهر هیچ دینى ندارند!

شخصى وارد شهرى شد، روز شنبه بود و بازارها باز. گفت: الحمدللّه در این شهر یهودى نیست. فرداى آن روز، یعنى یکشنبه به بازار آمد، دید بازار باز است. گفت: الحمدللّه، در این شهر مسیحى هم نیست. روز جمعه شد، دید مغازه‏‌ها باز است! گفت: گویا مردم این شهر هیچ دینى ندارند!

* راز نیامدن عمدی استاد در درس!

استادم آیت‌‏اللّه رضوانى مى‌‏فرمود: نزد آیت‌‏اللّه فکور درس مى‌خواندم. چند روزى که از درس گذشت استاد نیامد. به خانه‌‏اش رفتیم و علّت غیبت وی را جویا شدیم. گفت: راستش را بخواهید ترسیدم درسم را نپسندید و براى شما قابل استفاده نباشد؛ لذا دو سه روز غیبت کردم تا اگر علاقه‌مند نیستید راحت به درس نیایید.

*‏ منتظر صد تومانِ شما هستم!

یکى از طلبه‌هاى ایرانى که در نجف درس مى‌خواند، وضع معیشتى سختى پیدا کرده بود. به حرم امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام مشرّف شد و گفت: یاعلى! دستم به دامانت، شما آن امام مهربانى هستى که به فقرا سر مى‌زدى، من هم در آتش فقر مى‌سوزم؛ آقایى بفرما، لطفى کن تا همین لحظاتى که در حرم هستم یک نفر صدتومانى به من بدهد!

دقایقى نگذشته بود که تازه واردى از ایران او را دید و سلام و علیک کردند. پرسید از ایران چه خبر؟ زائر گفت: روز آخرى که مى‌آمدم پدرت مرا دید و صد تومان برایت فرستاده است. طلبه ایرانى صدتومان را گرفت و به کنار ضریح آمد و عرض کرد: یاعلى! این صد تومان از پدرم مى‌باشد، منتظر صد تومانِ شما هستم. وقتى به منزل رسید متوجّه شد صد تومانى نیست، به سمت حرم دوید دید حرم بسته است. فرداى آن‏ روز به کفشدارى‏ها و مغازه‏‌ها اعلام کرد، ولى خبرى از صدتومان نشد. ماجرا را براى استادش تعریف کرد. استاد گفت: تو به مولایت توهین کرده‌‏اى. گرچه صدتومان را پدرت فرستاده بود، ولى هزار شرط لازم داشت تا او در همان ساعت تو را پیدا کند و به دستت بسپارد. وضو بگیر و براى عذرخواهى به حرم برو.

طلبه به حرم آمد و عذرخواهى کرد. در همان حال زن عربى جلو آمد و گفت: من چند شب پیش به حرم مى‌آمدم که مبلغى پول پیدا کرده‌‏ام. طلبه نشانى پول خود را که داد، زن پول را به او داد. پس‌از دریافت پول در حالى که از مولا تشکّر مى‌کرد، از حرم خارج شد.

*شکست دانشمند در دو رشته شغلی

پدر داروین پزشک بود و به داروین گفت: دوست دارم تو نیز پزشک شوى. او هم دنبال پزشکى رفت، ولى شکست خورد و از طرف خانواده‌‏اش مورد سرزنش قرار گرفت. این دفعه به پیشنهاد خانواده‌‏اش تصمیم گرفت، روحانى کلیسا شود، باز هم شکست خورد و دوباره سرزنش شد. بعد از دو مرتبه شکست به سراغ رشته علوم طبیعى‏ رفت و صاحب نظریه‌‏اى مشهور شد.آرى بسیارند کسانى که در رشته‌‏اى شکست مى‏‌خورند، ولى اگر تغییر شغل، حرفه و رشته علمى بدهند، موفّق مى‌شوند.



ویرایش موضوع توسط : قمرخانم
در تاریخ : چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۱۷ قبل از ظهر
















2 تشکر شده از کاربر قمرخانم برای ارسال مفید :
عقیق , نمازتو خوندی؟ ,



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید

















امضای کاربر : قمرخانم

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
خاطرات بسیار زیبا و خواندنی حاج آقا قرائتی / از سیلی امام(ره)+30 خاطره ی زیبا
سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۳:۴۰ بعد از ظهر نمایش پست [1]
بانو
rating
شماره عضویت : 1042
حالت :
ارسال ها : 2763
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 395
اعتبار کاربر : 19494
پسند ها : 2065
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (30).jpg
تشکر شده : 1034




خدا ایشون را حفظ کند ان شاءالله . نوع بیانشون در عین سادگی گیراست و به دل می نشیند خاطره ای از ایشان :

عمامه ای که به يادگارى رفت!

در جبهه شخصى به من رسيد و گفت: حاج آقا! يه چيزى به من يادگارى بده! فكرى كردم و گفتم: چيزى ندارم. گفت: عمامه ‏ات را بده! من نگاهى‏ كردم و چيزى نگفتم. او عمّامه ‏ام را برداشت و بُرد!

شوخی با علامه جعفرى
در مشهد مقدس به مرحوم علامه محمد تقى جعفرى (ره) برخورد كردم. به ايشان گفتم: كجا تشريف مى ‏بريد. گفتند: به جلسه سخنرانى. عرض كردم: من نيز به جلسه سخنرانى مى ‏روم، ولى مى ‏دانى فرق من با شما چيست؟. پرسید: چيست؟. گفتم: شما مظهر آيه: «سَنُلقى عليك قولاً ثقيلاً» مى ‏باشى و من مصداق آيه: «هذا بيانٌ للناس». ايشان بسيار خنديد.


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : عقیق


«اللهُمَ صل علی فاطمةَ وَأَبیِها وَبَعلِها وَبَنیها وَالسِّرِّ المُستَودَعِ فیها بعدد ما احاط به علمک»


 
گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد


برچسب ها
زیبا ، خاطره ، امام(ره)+30 ، سیلی ، از ، قرائتی ، آقا ، حاج ، خواندنی ، زیبای ، بسیار ، خاطرات ،

« ملا محمد مهدی نراقی | ایت الله مومن »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 06:02 پیش از ظهر