آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴ ۰۱:۱۶ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
338
حالت :
ارسال ها :
1296
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
599
اعتبار کاربر :
18023
پسند ها :
1309
تشکر شده : 2426
|
میدانی خداجان؟
هربار که به داستان حضرت موسی و خضر نبی میرسم پایم سست میشود...
موسی بارها وبارها به خضر گفت:چرا چنین و چنان کردی
و خضر هربار او را به صبر دعوت کرد...
تا این که دیگر طاقت خضر به سر آمد و گفت:
( هذا فراق بینی و بینک
اینک جدایی من وتو فرا رسیده است ٧٨/کهف )
و بعد یکی یکی برای موسی شرح داد دلیل تمام اتفاقاتی را که به نظر او عجیب بود و تلخ....
و من این روزها چقدر به حال حضرت موسی در آن لحظات فکر میکنم....
چقدر این داستان شبیه قصه ی هر روزه ی زندگی ماست...
چه اتفاقاتی که تو با علم و حکمت خود برایمان در نظر گرفتی و ما خوشایندمان نیست....
و دائم برای تو "چرا" می آوریم
چرا چنین شد؟
چرا چنان شد؟
و تو بارها و بارها در کلام نورانی ات ما را به صبر فراخوانده
صبر برای رسیدن به روزی که یا در همین دنیا حکمت کارهای تورا بفهمیم یا در روز حساب...
راستی خدایا! اگر که دلیل تمام اتفاقات را میدانستیم و بعد راضی به رضای تو میشدیم ،باز هم ارزشی داشت؟؟؟؟
حال وروز موسی را نمیفهمم اما خدایا این را میدانم که اگر روزی تو به من بگویی:
هذا فراق بینی و بینک...
دیوانه میشوم...
من بدون تو مي ميرم...
خدایا مرا صبور کن...
ویرایش موضوع توسط : sadaf
در تاریخ : یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴ ۰۱:۲۱ بعد از ظهر
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|