آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۵۶ قبل از ظهر
|
|||||
بانو
شماره عضویت :
1977
حالت :
ارسال ها :
473
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
176
اعتبار کاربر :
10712
پسند ها :
241
تشکر شده : 625
|
روز اول با خود گفتم دیگرش هرگز نخواهم دید روز دوم باز می گفتم لیک ب اندوه و با تردید روز سوه هم گذشت اما بر سر پیمان خود بودم ظلمت زندان مرا می کشت باز زندان بان خود بودم ان منه دیوانه ی عاصی در درونم های و هوی می کرد مشت بر دیوارها میکوفت روزنی را جستجو میکرد می شنیدم نیمه شب در خواب های های گریه هایش را در صدایم گوش میکردم درد سیال صدایش را شرمگین میخواندمش بر خویش از چه بیهوده گریانی؟ در میان گریه می نالید: دوستش دارم نمی دانی؟! روزها رفتند و من دیگر خود نمی دانم کدامینم آن منه سرسخت مغرورم یا من مغلوب دیرینم؟! بگذرم از سر پیمان می کشد این غم دگر بارم مینشیم شاید او اید عاقبت روی به دیدارم برگزیده اشعار فروغ فرخزاد
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|