عظمت فتواي ميرزاي شيرازي به نام خدا نائب رشيد امام زمان ـ عليه السلام ـ زعيم و مرجع بيدار دل و عالي مقام ميرزاي شيرازي با اطلاع از اين جريان که حکومت ايران بيش از پيش، تعهد و استقلال خواهي خود را از دست داده و مرعوب تهاجم فرهنگي و استعماري غرب گرديده و استعمار پيشگان فرصت طلب، مملکت اسلامي ايران را مورد تاخت و تاز خود قرار داده اند، دست به قلم برد و اين فتوا را صادر کرد: امروز استعمال تنباکو محاربه با امام زمان ـ عليه السلام
uzlj tj,hX lXvchX aXvhcX
به نام خدا
نائب رشيد امام زمان ـ عليه السلام ـ زعيم و مرجع بيدار دل و عالي مقام ميرزاي شيرازي با اطلاع از اين جريان که حکومت ايران بيش از پيش، تعهد و استقلال خواهي خود را از دست داده و مرعوب تهاجم فرهنگي و استعماري غرب گرديده و استعمار پيشگان فرصت طلب، مملکت اسلامي ايران را مورد تاخت و تاز خود قرار داده اند، دست به قلم برد و اين فتوا را صادر کرد: امروز استعمال تنباکو محاربه با امام زمان ـ عليه السلام ـ است.
با صدور اين فتواي حماسه آفرين و حرکت بخش، يکبار ديگر در تاريخ مجاهدات علماي راستين اسلام، اين گفتار با عظمت حضرت رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ که ارزش مرکّبي که علما با آن مطالب ديني مي نويسند و افق اسلامي را در برابر ديدگان ملّت اسلام روشن مي کنند از خون شهيدان راه خدا بالاتر است متجلي گرديد؛ زيرا امتياز ناصر الدين شاه را پوچ و بي اعتنا کرد و کمر استعمار را شکست و راه را براي نهضت هاي ضد استعماري اي که بعداً بوجود آمد نيز باز کرد.
هر که فقها را قبول ندارد ما را قبول ندارد
مردم متعهد و مسلمان، از آغاز زندگي خود اين گفتار حضرت صادق ـ عليه السلام ـ را از اعماق دل پذيرفته اند که:
الرّادُّ عَلَيهِمُ الرّادُّ عَلَينا، وَ الرّادُّ عَلَينا الرّادُّ عَلَي اللهِ.[1]
«هر که، حرف فقهاي اسلام راقبول ندارد ما را قبول ندارد، و کسي که ما را قبول ندارد، خدا را قبول ندارد.»
و نيز به اين نامه حضرت امام زمان ـ عليه السلام ـ ايمان دارند که فرمود:
اًَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ، فَارجِعُوا فِيها إلي رُواةِ حَديثنا؛ فَإِنَّهُم حُجَّتِي عَلَيکُم وَ أَنَا حُجَّةُ اللهِ عَلَيهِم.[2]
«در جريان هاي حوادث و پيش آمدها، به کارشناسان حديث ما مراجعه کنيد و تکليف و وظيفه خود را از گفتار آن ها بدست بياوريد؛ زيرا آن ها حجّت من هستند بر شما و من هم حجّت خداوند هستم بر ايشان.»
و لذا موقعي که فتواي نجات بخش و حماسه آفرين تحريم تنباکو ـ که از زعيم و فقيه بزرگ اسلام ميرزاي شيرازي صادر شده بود ـ به ايران رسيد با موجي از جوش و جنبش مردم مواجه گرديد، مردم ايران قليان ها و هر وسيله اي را که براي استعمال دخانيات بکار برده مي شد شکستند و بهر نقطه اي که اين فتوا مي رسيد جنبشي ايجاد مي کرد و صداي شکستن قليان ها را بدنبال مي آورد.
حتّي بانوان قصر سلطنتي ناصر الدين شاه تمام قليان هائي را که در کاخ وجود داشت بدون اين که به شاه بگويند خرد کردند، و شاه چون عادت به کشيدن قليان داشت، از خادم خود قليان خواست، خادم براي آوردن قليان رفت، ولي دير کرد، شاه دوباره درخواست قليان را تکرار کرد تا در دفعه سوم به خشم آمد و نهيب زد، خادم گفت: تمام کاخ را زير و رو کردم يک عدد قليان وجود ندارد و همه مخدّرات مي گويند: چون مرجع تقليد ما ميرزاي شيرازي، کشيدن قليان را حرام کرده است، ما قليان ها را، همه را، شکستيم. شاه، ناچار سکوت کرد و در دريائي از خشم و خودخوري فرو رفت.
اين جريان، در قهوه خانه ها که قليان هاي متعددي با شکل هاي مختلف در آن جا وجود داشت پر رنگ تر بود و شکستن قليان ها طنين بيشتري ايجاد کرده بود.
در اين ميان که صداي شکستن قليان ها در هر کوي و برزن بگوش مي رسيد، افراد بي تقوا و فسّاق نيز به شکستن قليان هاي خود مبادرت مي کردند، وقتي، از برخي از قليان کش هاي بي مبالات پرسيده شد: شما که از ارتکاب هيچ گناهي پروا نداريد چرا قليان هاي خود را خرد مي کنيد؟
آن ها در پاسخ گفتند: ما در عين اين که مرتکب گناه مي شويم اميد داريم که در روز قيامت پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اهل بيت او ـ سلام الله عليهم ـ درباره ما شفاعت کنند و بوسيله شفاعت آن ها از جهنّم نجات پيدا کنيم، ولي اگر اکنون به فتواي مرجع تقليد که نائب اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است عمل نکنيم ديگر نمي توانيم چشم شفاعت به اهل بيت ـ عليهم السلام ـ داشته باشيم.
و بالاخره، تعداد بيست ميليون نفر در ايران، استعمال دخانيات را ترک کردند.[3]
اين جريان مهم تاريخي، نفوذ و عظمت و محبّت علماي راستين اسلام در دل ها و دور بودن جبّاران و ستمگران از حريم دل ها را بار ديگر ثابت کرد.
صدور فتواي تحريم تنباکو و تبديل نجف اشرف به پايگاهي براي مبارزات سياسي
از اين تاريخ که فتواي زعيم بزرگ جهان تشيع، ميرزاي شيرازي دائر بر تحريم تنباکو که کمر استعمار را شکست از نجف اشرف صادر شد، اين شهر مخصوصاً با توجه به شاگرداني که ميرزاي شيرازي تربيت کرده بود پايگاهي براي مبارزات سياسي و اجتماعي گرديد و به مرکزي براي همه جنبش هاي اصلاح طلبانه تبديل شد بطوري که بعد از آن کساني که بمنظور تأمين استقلال عراق با دولت عثماني مبارزه مي کردند مرکز آن ها نجف اشرف بود.
چنان که بعد از آغاز جنگ جهاني اول و اشغال عراق بوسيله حکومت استعمارگر انگليس، دو مرجع ديني مجاهد و شجاع، رهبري قيام و انقلاب عراق را در سال 1337 به عهده گرفتند و عراق را از چنگال استعمار نجات دادند، اوّلي، عالم بزرگوار، ميرزا محمد تقي شيرازي، و دومي، عالم ربّاني، شريعت اصفهاني بود، اين را نيز مي دانيم که نهضت مشروطه ايران نيز از مراجع بزرگوار نجف مانند آخوند خراساني و ميرزا محمد حسين نائيني الهام مي گرفت و به کمک و هدايت آن ها گام بر مي داشت.
خودداري ميرزاي شيرازي از ملاقات با ناصر الدين شاه
يکي از موضوعاتي که در مکتب اهل بيت عصمت ـ عليهم السلام ـ مورد اهتمام است، مبارزه با ستمگران و جباران است، ستمگراني که جز به حکومت خود، به چيز ديگري نمي انديشند و به جهت رو آوردن به «فرهنگ کاخ نشيني» در تجملات و لذّت گرائي غرق مي شوند و از احوال و اوضاع و دردها و رنج هاي کوخ نشينان بي خبر مي مانند و گاهي براي فريب و دلخوشي ضعفاء و دردمندان در حالي که در برج عاج نشسته اند از آزادي و رفاه و عدالت با الفاظ دهن پرکني سخن مي گويند ولي در عمل گامي در اين راه بر نمي دارند.
احاديث اهل بيت عصمت ـ عليهم السلام ـ از طرفي بر لزوم مبارزه با ستم و ستمگران تاکيد مي نمايد و حکومت ظالمان را منشاء پيدايش فقر و فساد و انحراف از حق و پايمال شدن حقوق و رونق يافتن باطل قلمداد مي کند.[4] و از طرف ديگر احترام و اکرام ظالمان و دوست داشتن آن ها و کمک به آن ها را يکي از گناهان کبيره معرفي مي نمايد که مصدر همه اين ها قرآن مجيد است که مي گويد: وَ لَا تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ[5] «هرگز به طرف ظالمان متمايل نشويد که آتش عذاب الهي شما را فرا مي گيرد.»
و از طرف سوّم اين مطلب نيز روشن است که حکومت امثال ناصر الدين شاه جز حکومت ستمگران تاريخ، چيز ديگري نمي تواند باشد؛ زيرا او هرچند در تکيه دولت تهران مجالس عزاداري حضرت سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ را برپا مي کرد و اشک مي ريخت و احياناً اشعاري هم در مصيبت آن حضرت مي سرود، ولي امير کبير آزادي خواه و اصلاح طلب را بدست جلاّد مي سپرد و به دژخيمان دستور مي داد تا سيد جمال الدين اسد آبادي را به فجيع ترين صورت از داخل بست حضرت عبدالعظيم بيرون بکشند و با تن برهنه و در سرماي سوزان زمستاني، از راه گردنه هاي اسدآباد همدان از ايران خارج کنند و به عراق تبعيد کنند.
و بالاخره، مفاسد حکومت او را در صفحات قبل از مضمون نامه اي که عالم مجاهد سيد جمال الدين اسد آبادي براي زعيم و مرجع بزرگوار شيعه ميرزاي شيرازي نوشته است خوانديم.
و لذا ناصر الدين شاه که در سال 1287 براي زيارت عتبات مقدّسه به عراق آمد، هر چند تعدادي از علما در کربلا و نجف از او استقبال کردند و در نجف هم عدّه اي براي ملاقات او رفتند، ولي زعيم و مرجع شيعيان ميرزاي شيرازي خود را در جبهه مبارزه منفي با او قرارداد و به او اعتنا نکرد، نه به استقبال او رفت، و نه به ملاقات او، شاه براي آن علمائي که به استقبال و ملاقات او رفته بودند پول فرستاد، براي ميرزاي شيرازي نيز فرستاد اما ميرزاي شيرازي قبول نکرد، شاه، وزير خود حسن خان را به محضر ميرزا فرستاد و او با عتاب و خطاب از ميرزاي شيرازي خواست که به ملاقات شاه برود ولي او به صراحت و تاکيد امتناع کرد، وزير گفت: بالاخره ممکن نيست که شاه ايران به نجف بيايد و شما را که مرجع ديني هستيد نبيند، آيا شما ميل داريد که شاه براي زيارت شما بيايد؟، او در جواب گفت: من با پادشاهان کار و ارتباطي ندارم، وزير دوباره اصرار کرد که ممکن نيست، شاه شما را نبيند، و چون وزير خيلي الحاح و اصرار کرد ميرزا فرمود: من به حرم حضرت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ مي آيم شاه هم آن جا بيايد.
موقعي که ميرزاي شيرازي به حرم مشرّف شد ناصر الدين شاه هم به حرم آمد و به طرف ميرزا آمد و با او مصافحه کرد و گفت: شما حضرت امير ـ عليه السلام ـ را زيارت کنيد تا ما هم با شما به زيارت آن حضرت بپردازيم. ميرزاي شيرازي زيارت آن حضرت را خواند، شاه هم پشت سر او زيارت نامه را خواند و از هم جدا شدند.
علاّمه سيد محسن امين مي گويد: از همين جا مردم ميرزاي شيرازي را بهتر شناختند و به عظمت روحي او بهتر پي بردند و اين مورد نخستين موردي بود که کياست و بُعد نظر ميرزاي شيرازي براي مردم معلوم گرديد.[6] [1] . وسائل الشيعه، ج18، ص 99. [2] . اکمال الدين صدوق، ص 226. [3] . اعيان الشيعه، ج4، ص 307. [4] . تحف العقول، ص 245، حديث را از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل کرده است. [5] . هود / 113. [6] . اعيان الشيعه، ج5، ص 305.