شفاعت مايه كمال يا مجوز گناه به نام خدا اميد به شفاعت شفيعان، سبب ميشود كه افراد عصيانگر به تعدي و گناه خود ادامه دهند، و روز به روز بر حجم جرايم خويش بيافزايند، زيرا با خود چنين ميانديشند كه در روز سزا، شفيعاني دارند كه در حق آنان شفاعت مينمايند، و در نتيجه خداوند گناه آنان را ميبخشد. پاسخ: دقت در اين اشكال حاكي است كه برداشت انتقاد كننده از شفاعت، همان است كه در ذهن يك فرد عامي دور از بحثهاي ديني، نقش ميبندد، او تصور كرده است كه
athuj lhXi كlhg Xh l[,c 'khi
به نام خدا
اميد به شفاعت شفيعان، سبب ميشود كه افراد عصيانگر به تعدي و گناه خود ادامه دهند، و روز به روز بر حجم جرايم خويش بيافزايند، زيرا با خود چنين ميانديشند كه در روز سزا، شفيعاني دارند كه در حق آنان شفاعت مينمايند، و در نتيجه خداوند گناه آنان را ميبخشد.
پاسخ: دقت در اين اشكال حاكي است كه برداشت انتقاد كننده از شفاعت، همان است كه در ذهن يك فرد عامي دور از بحثهاي ديني، نقش ميبندد، او تصور كرده است كه نتيجه عقيده به شفاعت اين است كه گروهي به اتكاء شفاعت اولياء خدا، خود را آلوده سازند، از اين جهت نتيجه گرفته است كه اعتقاد به آن مايه تجري و تصميم بر ادامه گناه ميگردد، در صورتي كه حقيقت غير اين است.
اين پرسش و يا انتقاد را ميتوان به چند بيان پاسخ گفت:
1 ـ هرگاه اميد به مغفرت و آمرزش كه نتيجه اعتقاد به شفاعت است، مايه جرأت افراد ميگردد، پس چرا خداوند بندگان خود را از گسترش رحمت خود خبر داده و ميگويد:
خداوند همه گناهان، جز شرك را ميبخشد چنانكه ميفرمايد:
«انُّ اللَّهُ لا يُغْفِرْ اَنً يْشْركُ بِهِ وُ يُغْفِرْ ما دْونُ ذلِكُ لمن يُشاءُ...».[1]
«خداوند بجز شرك باقي گناهان را ميبخشد».
اين كه ميفرمايد: خداوند همة گناهان را ميبخشد، مقصود بخشيدن بدون توبه است زيرا اگر مقصود آمرزش همراه با توبه باشد، استثناء شرك صحيح نخواهد بود، زيرا شرك در پرتو توبه كه همان بازگشت به توحيد است نيز بخشيده ميگردد.
2 ـ هرگاه اميد به مغفرت مايه جرأت است چرا خداوند نويد ميدهد كه اگر از گناهان بزرگ اجتناب كنيد ما گناهان كوچك شما را ميبخشيم.[2] آيا ما حق داريم به خدا بگوئيم كه او با چنين وعده نويد، سبب تجري افراد را به ارتكاب گناهان كوچك فراهم ساخته است؟ يا اين كه بايد چنين نويدي را، مايه بازگشت بسياري از افراد ادامه گناه تلقي كنيم.
3 ـ هرگاه اعتقاد به شفاعت، مايه جرأت گردد، پس اعتقاد به پذيرفته شدن «توبه» افراد گنهكار، و نويد به آن كه خداوند توبه گنهكاران را ميپذيرد، بايد مايه جرأت گناهكاران گردد، در حالي كه همگي ميدانيم در ميان تمام ملل جهان، مسئلهاي بنام توبه و پشيماني گروه عاصي وجود دارد، كه در شرايط خاصي ندامت آنان پذيرفته ميشود، و از مجازات و كيفرهائي كه براي آنها تعيين شده است، بخشوده ميشوند، اكنون بايد گفت كه تمام ملل جهان با تصويب اين قانون بر تمرد عصيان دامن زده و آنها را بر ادامه طغيان تشويق مينمايند.
مسئله توبه و اينكه ندامت و پشيماني گنهكاران از كردههاي خود، در شرايط خاصي مؤثر ميافتد، يكي از معارف درخشان اسلام است، كه قرآن در آيات متعددي، مردم را به آن دعوت كرده است، آنجا كه همه جامعة با ايمان را كه گاهي بر اثر طغيان غرائز، دچار گناه ميشوند، با آيه زير، به توبه دعوت ميكند و ميفرمايد:
«يا ايًّهُا الَّذينُ آمُنُوا تُوبْوا الَيُ اللَّه تَوبُه نَصُوحاً».[3]
«اي گروه با ايمان بسوي خدا باز گرديد و راه توبهاي كه در آن، بازگشتي بسوي گنا ه نباشد پيش گيريد».
آيا وجدان شما اجازه ميدهد كه نظر خردمندان جهان و قرآن مجيد را كه مسئله توبه را در لابلاي قوانين كيفري و جزائي خود قرار دادهاند، تخطئه كرده و تصور كنيم كه چنين نويدهايي مايه جرأت گنهكاران ميگردد؟!
البته شفاعت به آن معناي غلط، كه در ذهن گروهي از دور افتادگان از حقايق اسلامي نقش بسته و معتقدند كه تحت پوشش شفاعت ميتوان هر نوع كار زشت و ناروا را انجام داد، مايه جرأت و بد بختي افراد گنهكار ميباشد، ولي شفاعت به معني صحيح و اين كه گروهي از گنهكاران كه از نظر گناه و كيفر در شرايط خاصي قرار دارند به خاطر پيوندهاي معنوي كه با خدا و به خاطر ارتباط ايماني كه با اولياء او دارند، مورد شفاعت شفيعان روز رستاخيز قرار ميگيرند، هرگز موجب تشويق گناه و دعوت به تجري نميشود. بلكه وسيلة تربيت و مايه بازگشت افراد گنهكار، از نيمه راه بشمار ميرود. هرگز نبايد از نتايج درخشان و سودمند مسأله رجاء و اميد، غفلت ورزيد، زيرا هرگاه كسي تصور كند كه هيچ روزنه اميدي به روي او باز نيست، هرگز از آن راهي كه در پيش گرفته باز نميگردد، امام اگر بداند كه هنوز عواملي در كار است كه در شرايط خاصي ميتوانند به داد او برسند، و او را نجات دهند، در اين صورت برنامة تجري و گناه را متوقف ساخته و به فكر بازگشت بسوي خدا ميافتد. يكي از آن عوامل كه نور اميد را دل پديد ميآورد اعتقاد به شفاعت اولياء خدا است آن هم در شرايط خاصي يعني در صورتي كه رشته ارتباط خود را با خدا قطع نكند، و ارتباط معنوي خويش را با اولياء او از ميان نبرد، و در اين موقع فرد گنهكار در همه زندگي به فكر حفظ پيوندهاي خود با خدا و اولياء گرامي ميباشد، و از روز نخست ميكوشد كه پلهاي پشت سر خود را ويران نكند.
يكي از روانكاوان دربارة اهميت اميد و ضررهاي سنگين بار نوميدي چنين مينويسد: بسياري از مردم ناآگاه به محتواي انساني و مهرآميز مذهب توجه نميكنند، تعصب را به جائي ميرسانند كه از مذهب تنها به جنبههاي آمرانه آن، و وعدههاي مجازاتي كه داده شده است توجه ميكنند، اينان در واقع فراموش ميكنند كه خداوند اگر دوزخي دارد، بهشتي هم دارد، اينان عدالت خداوند و عفو و بخشايش الهي را عمداً يا ناآگاهانه، فراموش ميسازند، و در حقيقت چهرههاي نادرست از پروردگار تصوير ميكنند، چهرهاي كه گويا تنها كارش مجازات آدميان بخاطر هر گناه و خطاي كوچك است، چنين تصور نادرستي از خداوند بزرگ و فرامين مذهبي او، باعث ميشود كه آدمي هر لحظه خود را به دست خويش به دوزخي تبديل سازد، و دچار عقدههاي آزار دهنده شود، از اين جهت در آموزش فرزندمان بايد نخست بكوشيم كه جنبه بهشتي مذهب را در ذهن آنان تزريق كنيم، و آنان را بيهوده از مذهب و خداوند نترسانيم.
حقيقت مطلب اين است كه همه بندگان خداوند به بهشت ميروند مگر كساني كه مرتكب گناهان بزرگي بشوند و فرصت توبه و پشيماني و جبران مافات را نيز گرامي نشمارند. اگر مجازات هست عفو و بخشش نيز هست، اگر به فرزندمان، به جوانان و نوجوانان چنين تلقين كنيم كه با هر خطا و گناه كوچكي، در بهشت بروي آنان بسته مي شود، در اين صورت هيچ بعيد نيست كه فرزند ما بدين نتيجه نادرست برسد كه در اثر خطائي كه از او سرزده، ديگر به درد هيچ كاري نميخورد و هر كاري هم بكند در داوري نهائي خداوند تأثيري نخواهد داشت، يك چنين فرد مأيوس هر گونه احساس مسؤليتي را از دست ميدهد و هيچ بعيد نيست كه از روي نوميدي به هر جنايتي دست بزند، كساني كه با دگرگون ساختن چهرة واقعي مذهب، در توبه و پشيماني و اصلاح خويشتن را به روي جوانان ميبندند در حقيقت به بارگاه الهي توهين ميكنند، چرا كه در مذهب راستين درهاي بهشت هميشه به روي توبه كاران باز است.
پاسخي به گونة ديگر
وعده شفاعت و تبليغ آن در صورتي موجب جرأت بر معصيت ميگردد كه به صورت منّجز و بدون هيچ نوع ابهام و ترديدي نويد داده شود در صورتي كه قرآن شفاعت را به صورت مشروط همراه با يك رشته ابهامهايي القاء نموده است. اينك بيان شروط و ابهامهايي كه به شكل هالهاي دور شفاعت را فراگرفته است.
الف) اگر وعده شفاعت به صورت منّجز و بدون قيد و شرطي انجام گيرد، در اين موقع جا دارد كه چنين انديشهاي به آن راه يابد اما اگر انجام آن نويد، مشروط به شرطي گردد كه وجود دارد مبهم و مشكوك باشد در اين صورت نويد به آن، چنين جرأتي را به دنبال نخواهد داشت. زيرا همانطور كه در آيات شفاعت بيان گرديد انجام شفاعت مشروط به اذن خدا است و شفاعت شونده بايد مورد رضايت خدا باشد چنانكه ميفرمايد:
«مُنً ذَا الَّذي يُشْفَعْ عِنْدُهْ اِلاّ بِإِذنهِ...».[4]
«كيست كه شفاعت كند جز به اذن او».
و باز ميفرمايد:
«وُ لا يُشْفَعْونُ اِلاّ لِمُنِ ارًتَضي».[5]
« دربارة افرادي شفاعت ميكنند كه مورد رضايت و پسند خدا باشد».
چرا كه به طور مسلم هيچ گنهكاري نميتواند مطمئن باشد كه خدا به عزيزان درگاه خود اجازه خواهد داد كه در حق او شفاعت كنند تا در پرتو اين اطمينان، وسيله جرأت و تمرد او فراهم گردد.
خلاصه مشروط كردن شفاعت به اذن و رضايت خدا، به تحقق شفاعت درباره افراد، ابهام خاصي بخشيده است به طوري كه هيچ فردي نميتواند به اعتقاد شفاعت دست به گناه بزند.
ب) شفاعت نه تنها از نظر شرط ( اذن و رضايت ) ابهام دارد، بلكه از جهات ديگري نيز مبهم است و همين ابهام سبب ميگردد كه انساني به اميد شفاعت نتواند خود را آلوده به گناه سازد و ابهامهاي ديگر شفاعت به قرار زير است:
1ـ ابهام از نظر مجرم و جرم
هرگاه انگشت روي مجرم بگذارند بگويند: همه مردم و يا گروهي خاص و معين مشمول شفاعت الهي خواهند شد و يا انگشت روي جرم گذارده شود و بگويند: فلان گناه مطلقاً و دربارة تمام افراد عقوبتي نخواهد داشت، در اين صورت چنين نويدي مايه جرأت و وسيله تمرد افراد خواهد بود، و او امر و نواهي الهي را بي اثر خواهد ساخت، ولي اگر اين دو قسمت مبهم گذارده شود، و روشن نگردد كه شفاعت درباره چه اشخاصي و يا درباره چه گناهاني موثر واقع خواهد شد ديگر كسي جرأت بر انجام گناه و ارتكاب معصيت پيدا نخواهد كرد.
2ـ ابهام از نظر وقت و انجام عقوبت
اگر فرض شود كه مجرم و يا نوع جرم تعيين شود. اما نسبت به وقت پذيرفته شدن شفاعت و يا انواع عذاب و عقوبتها، ابهامي باقي بماند ديگر چنين وعدهاي مايه جرأت و تمرد نميگردد.
اتفاقاً نه تنها مجرم و جرم، در قرآن به طور مبهم بيان شده است و توضيحاتي در اين باره داده نشده است بلكه انواع كيفر، و اين كه چه نوع كيفري مشمول شفاعت خواهد شد نيز به طور مجمل وارد گرديده است و نيز وقت شفاعت و اين كه آغاز پذيرفته شدن شفاعت چه لحظهاي است، به طور مبهم آمده است.
روز محشر، روز بس دراز و يك روز آن معادل هزار سال دنيا و يا پنجاه هزار سال آن است.[6] و براي انسان در چنين روزي مواقف مختلفي است كه هول و هراس برخي كمتر از درهاي عذاب نيست، هيچ گنهكاري نميداند كه اگر مشمول شفاعت گرديد از چه لحظهاي مشمول چنين فيضي خواهد بود، آيا از نخستين لحظات حشر، مورد شفاعت قرار خواهد گرفت يا پس از گذشتن پاسي از آن، و يا پس از چشيدن قسمتي از دردها و عذاب هاي الهي.
اين ابهامهاي چهارگانه، شفاعت را به صورت يك روزنة رجاء و اميد در آورده و انديشه تمرد و عصيان را به اعتماد شفاعت شافعان از اذهان بيرون رانده است. [1] . سوره نساء آيهي 48 و 116. [2] . اِن تَجًتَنِبْوا كَبائِرُ ما تُنهونُ عُنهْ نُكَفِر عُنْكُمً سُيئاتِكُمً... (نساء/31). [3] . سورة تحريم، آية 8. [4] . سورة بقره، آية 255. [5] . سورة انبياء، آيه 28. [6] . «وُ اِنُّ يُومُا عِنْدُ رُبُّكُ كَألْفِ سُنَه مِما تَعْدْونُ». (حج/47).
فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ
يك روز نزد پروردگار تو، معادل با هزار سال شما است.»