آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۴۶ قبل از ظهر
|
|||||
بانو
شماره عضویت :
1977
حالت :
ارسال ها :
473
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
176
اعتبار کاربر :
10712
پسند ها :
241
تشکر شده : 625
|
یاد دارم یک غروب سرد سرد
می گذشت از کوچه ما یک دوره گرد
دوره گردم کهنه قالی می خرم
دسته دوم ،جنس عالی می خرم
گرنداری،کوزه خالی می خرم
کاسه وظرف سفالی می خرم
اشک درچشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید و بغضش شکست
اول ماه است و نان درخانه نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
سوختم ،دیدم که بابا پیربود
خواهر کوچکترم دلگیربود
بوی نان تازه هوشم را برده بود
اتفاقاً مادرم هم روزه بود
خم شد ،آن قامت افراشته
دست خوش رنگش ترک برداشته
مشکل ما درد نان تنها نبود
فکر می کردم
بازآواز درشت دوره گرد
پرده اندیشه ام را پاره کرد
دوره گردم دارقالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت
آقا سفره خالی می خرید؟
...تو کجایی سهراب...
...آب را گل کردند ، چشمها را بستند و چه با دل کردند...
...زخمها بر دل عاشق کردند...
...خون به چشمان شقایق کردند...
...تو کجایی سهراب که همین نزدیکی عشق را دار زدند...
...همه جا سایه دیوار زدند...
...ای سهراب کجایی که حالا دل خوش مثقالی است...
...دل خوش سیری چند...
...صبر کن سهراب...
...گفته بودی قایقی خواهی ساخت ، قایقیت جا دارد...
...منم از همهمه اهل زمین دلگیرم...
آدمک خسته شدي از چه پريشان حالي؟ پاسي از شب که گذشته است چرا بيداري ؟ آن دو چشم پر غم را به کجا دوخته اي ؟ دلت از غصه سياه است چرا سوخته اي ؟ تو که تصوير گر قصه ي فردا بودي تو که آبي تر از آن آبي دريا بودي ، آدمک رنگ خودت را به کجا باخته اي ؟ کاخ اميد خودت را تو کجا ساخته اي ؟ آخرين بار که بر مزرعه من باريدم، روي دستان تو من شاپرکي را ديدم تو چرا خشک شدي، او چرا تنها رفت ؟ من که يک سال نبودم چه کسي از ما رفت ؟ اين سکوتت که مرا کشت صدايي تر کن اين منم آبي باران تو مرا باور کن ، باور از خويش ندارم که چنين مي بارم بگذر از اين تن فرسوده کز آن بيزارم.... دیشب باز دل راشڪستۍ... اما اینبار تمام توان براۍ جمع ڪردن تیڪه های شڪسته دل ڪافۍ نبود... ڪم آوردن... جاڹ ڪَندن... دست وپازدن.... بیچاره دل... ڪه دراین تلاش بیشتر خردشد اما چه ڪردۍ؟؟؟؟ تنهاباگلایه ها نمڪ بززخم زدن نمۍدانم شاید درشهرتان شڪسته هارا بانمڪ بهم می چسبانند.... درشهرماڪه با اشڪ ....... اگرگذرت برشهرما اُفتاد باچتر بیا هواۍ شهرما همیشه بارانۍست!
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||||
|
اطلاعات نویسنده |
یاد دارم یک غروب سرد سرد می گذشت از کوچه ما یک دوره گرد
یکشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۴ ۰۱:۵۷ بعد از ظهر
[1]
|
|||
واقعا لـــــــــــــــذتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بردم وقتی خوندم این شعر رو واقعا زیبا بود پیشنهاد میکنم بخونیدش، ممنون مهتاب خانم گرامی
می پسندم 0
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
یاد ، دارم ، یک ، غروب ، سرد ، سرد ، می ، گذشت ، از ، کوچه ، ما ، یک ، دوره ، گرد ، |
|