جان شیعه اهل سنت همیشه سعی می کردم از عاشقانه های و رمان هایی که بر محور عشق می گردند فرار کنم٬ شاید به این دلیل که بعضی عاشقانه های که خواندم فقط اسم عاشقانه داشتند و عاشقانه نویس٬ مسیر عشق و عاشقی را اشتباه پیموده بود.اما نه راه فراری از عشق هست و نه گریزی از بعضی عاشقانه ها که انگار پی تو می گردند تا تو را پیدا کنند و متوجهت سازند که عاشقانه داریم تا عاشقانه! شیعه اهل سنت» به حق که عاشقانه ای برای تمام
[hk adui٬ hig skj
جان شیعه اهل سنت
همیشه سعی می کردم از عاشقانه های و رمان هایی که بر محور عشق می گردند فرار کنم٬ شاید به این دلیل که بعضی عاشقانه های که خواندم فقط اسم عاشقانه داشتند و عاشقانه نویس٬ مسیر عشق و عاشقی را اشتباه پیموده بود.اما نه راه فراری از عشق هست و نه گریزی از بعضی عاشقانه ها که انگار پی تو می گردند تا تو را پیدا کنند و متوجهت سازند که عاشقانه داریم تا عاشقانه!
شیعه اهل سنت» به حق که عاشقانه ای برای تمام مسلمانان است - هرچند حول محور دو مذهب بزرگ مسلمانان می چرخد- و اسم با مسمایی دارد این عاشقانه.
نویسنده اسم رمان خود را از فتوای مرجعی بزرگ و عالمی وارسته به عاریت گرفته که امر کرده بود که «اهل سنت را برادر خود ندانید که جان خویش شمارید»٬ و چه زیبا از این عنوان عاریتی استفاده کرده بود و تصویر آن را بر بوم کتاب خود با نقشی زیبا نگار گری کرده.
رمان «جان شیعه٬اهل سنت» روایت گر داستان دختری سنی از اهالی بندر عباس است به نام «الهه» که پسری تهرانی به نام «مجید» به خانه ی آن ها به عنوان مستاجر قدم می گذارد و با حجب و حیا دل از مادر دختر٬ که خانمی به شدت مهمان نواز می رباید و خود دل به دختر نجیب آن زن می دهد.
«مجید» شب اربعین شکایت دوری و بی تابی از عشق را به امام حسین علیه السلام می کند و با او درددل می کند که به حرمت «محرم و صفر» منتظر می ماند تا بعد از آن پا پیش بگذارد و از سید الشهدا علیه السلام می خواهد به دلیل این حفظ حرمت دختر را برای او نگه دارد٬ و از مولای کریم چه انتظاری می رود غیر از آنکه اجابت کند درخواست پیرو خود را.
ستون های خانه ی دو عاشق از دو مذهب متفاوت برپا می شود و زندگی پر از احساس این دو آغاز می شود٬که مجید با عشق الهه شروع می کند زندگی مشترک را و الهه به عشق مجید و به هوای سنی شدنش.
در ادامه داستان مادر الهه دچار بیماری سرطان می شود و دکترها قطع می کنند و با پیشنهاد مجید الهه به مراسمات شب قدر شیعیان و دعاهای آن ها رو می آورد و چراغ امید را در دل خود روشن نگه می دارد٬ اما خاموشی حکم این چراغ است.
با مردن مادر الهه٬ تا مدتی الهه از شیعیان و مراسماتشان کینه به دل می گیرد و از مجید که باعث فریبش شد متنفر می شود٬ اما بعد از مدتی بین این برزخ کینه و آن عشق کم نظیر خود گیر می کند و آخر سر تن به عشق می دهد٬ هرچند کینه ها در دل او همچنان باقی است.
بعد از سه ماه از مرگ مادر الهه٬ پدرش «عبدالرحمان» تصمیم می گیر با دختری جوان به نام «نوریه» که اصالتا عربستانی است و چند سالی است که خانواده اش مقیم ایران بوده اند ازدواج کند٬ اما التهاب داستان از اینجا شروع می شود که «نوریه» و خانواده اش وهابی هستند٬ و این وهابی ها باعث می شوند که الهه٬ تنها دختر خانواده در حالی که باردار است از خانواده ی خود طرد شود و آوارگی را به جان بخرد٬ چرا که دختر سنی حاضر نیست دست از حمایت شوهر شیعه ی خود بردارد.
بعد از این ماجرا٬ مجید و الهه خانه ای کوچک اجاره می کنند که بعد از یک ماه و بیست روز صاحبخانه از آن ها می خواهد خانه را تخلیه کنند و در روز ولادت امام جواد علیه السلام مادر و دختر صاحبخانه از الهه ی سنی می خواهد به حرمت امام جواد علیه السلام خانه را ترک کنند تا دختر او بتواند ازدواج کند و به این خانه بیاید٬ و الهه به حرمت این درخواست مادر و دختر را ناامید برنمی گرداند و قول تخلیه می دهد.
اما این قول شروع حادثه ای دیگر است و آن چاقو خوردن مجید بود توسط دزدانی که می خواستند پول پیش خانه را بدزدند -که البته دزدیدند- و سقط کردن بچه توسط الهه پس از خبر چاقو خوردن شوهر خود.
بعد از این ماجرا راهی مسافرخانه می شوند٬ و مجید که هیچ وقت روز شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام را فراموش نمی کرد٬ به دلیل آن همه بلا و مصیب آن شب را فراموش کرد و برای نماز به مسجد که رفته بود٬ متوجه شد چه شبی را فراموش کرده بود و در آن لحظه تمام درددل ها و حرف هایش را با امام خود نجواد و آشکار کرد که کار به استخوانش رسیده است و کاسه ی صبرش لبریز.
و جواب این همه بی طاقتی چه می تواند باشد جز آنکه حاجت دل برآورده شود٬ و امام جماعت مسجد که حس و حال مجید را دیده بود٬ خانه ای در اختیار او قرار می دهد بدون پیش پرداخت و حتی اجاره.
و پس از اتفاق بود که زندگی روی دیگر خود را به آن ها نشان می دهد و از پس سختی و مرارت ها٬ شیرینی و حلاوت به کام جانشان می نشاند و بعد از ماجراها و اتفاق ها٬ الهه پا در جاده ی عاشقی می گذارد و خود را در معرض نسیم روح افزای سید الشهدا علیه السلام قرار می دهد و همراه خیل عاشقان شیعه پیاده روی اربعین را شروع می کند و در انتها متوجه می شود که این همه عزاداری و سیاه پوشیدن هرچقدر هم که فلسفه داشته باشد٬ دلیل نمی خواهد که دل شیدا کافی است٬ چه شیعه باشی مثل مجید و چه سنی باشی و سنی بمانی مثل الهه.
و بعد از این همه پرگویی؛
۱ - این رمان هیچ از عشق و عاشقی کم ندارد٬ چرا که
آن را وجودی سراسر احساس و عشق یعنی یک زن آفریده است٬ و حتی گاهی نگاهی غیر واقعی و کاملا آرمانی از عاشقی به تصویر می کشد٬ آن جایی که از حالات مختلف مجید صحبت می کند و در آن و لحظه ای از ناراحتی و پریشانی این کاراکتر را به یک عاشق سراسر احساس تبدیل می کند.
۲ - این داستان واقعا رمان است و داستان گفتگو محور نیست٬ که اغلب داستان هایی که در این موضوع خلق شده اند٬ به گفتگوی دو طرف می نشینند.
۳ - از نقاط ضعف این رمان تکرار چندین و چند باره ی اتفاقات محوری داستان می باشد٬ که هرچند می توان در جواب این انتقاد گفت که: نویسنده در مقام شرح و بیان دغدغه ی فکری و روحی الهه بود که این دغدغه ها با زیارت اربعین به پایان می رسد.
۴ - این رمان بر وبگاه شخصی نویسنده « خانم فاطمه ولی نژادfatemehvalinejad.blog.ir» قرار داده شده و می توان آن را دانلود کرد.
2 تشکر شده از کاربر کاربر حذف شده 2750 برای ارسال مفید :