درباره لزوم خوف و فضیلت آن جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ خدا از ایشان خشنود شد و آنان از او .این برای کسی است که از پروردگارش بترسد (سوره بینه آیه8) وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ از میان بندگان خداوند ، دانشمندان از او می ترسند ( سوره فاطر آیه28) لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ
gc,l o,t , jvs hc onh , tqdgj Hk nv rvHk
روایت شده :
مومن در میان دو هراس است
گناهی که گذشته و نمیداند خداوند درباره آن چه کرده است
و روزگاری که مانده و نمیداند که در آن چه دام هایی برایش گسترده است
پس او صبح نمی کند مگر بیمناک و چیزی جز هراس هم شایسته او نیست
در مناجات امام سجاد علیه السلام :
خداوندا اگر برایت گریستم تا صدایم خاموش شود
و برایت به نماز برخاستم تا پاهایم ورم کرد
و برایت رکوع کردم تا ستون فقراتماز جا در بیاید
و برایت سجده کردم تا چشمانم از کاسه بیرون بیاید
و طول روزگارم را خاک زمین خوردم و تا پایان عمر گند آب نوشیدم
و در این میان تا زبانم خسته شود ذکر تو گفتم
سپس از شرم تو چشم اشکبارم را به سوی افق های آسمان نینداختم
باز هم سزاوار محو یک گناه از گناهانم نمی شدم
(صحیفه سجادیه دعای شانزدهم)
ویرایش موضوع توسط : ye adam
در تاریخ : چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵ ۰۳:۳۱ بعد از ظهر
از میان برادشتن مانع : در اینجا دو مطلب وجود دارد :
1. غفلت دل از چیزهایی که به آن ایمان دارد مثل بهشت و دوزخ
2. غلبه دنیا دوستی بر دل به گونه ای که دل به بیماری عشق دچار می شود
علاج اولی : اندرز و یادآوری است و خواندن آیه های مختلف و آیه های عذاب و تکرار کردن آنها
علاج دومی : تقویت انگیزه دین و تضعیف انگیزه هوا و هوس و دنیادوستی است و دل همواره میدان جنگ این دو لشکر است تا یکی چیره شود و بر دل مالک شود .
قطع سبب ها و کار های تهییج کننده است که شهوت با نگاه کردن ، تهییج می شود زیرا نگاه، دل را تهیییج می کند و دل شهوت را به حرکت در می اورد و این با کناره گیری از نگاه کردن می توان از آن گناه دوری جست.
آرام ساختن نفس با مباحی از آن جنس که هوس کرده است و آن نکاح است .
و تقویت عفت و پاکدامنی با یادآوری فوائد دنیوی و پاداش های اخروی درباره عفت و دوم عادت دادن خویش بر عفت
از میان این کلمات فقط کلمات خوف، رهب، فزع و روع به معنای ترس و مراتب آن آمده است، اما کلمات حذر، خشیت، وجل و شفق به معنای ترس نیستند، بلکه به نوعی با ترس در ارتباط اند.
1. «خَوف»: زمانی که انسان با یک ضرری که مشکوک بوده و به جهت نشانه هایی گمان به واقع شدن آن در آینده وجود دارد، روبرو شود، اضطراب پیدا کرده و آرامش خود را از دست می دهد که به این حالت خوف می گویند
2. «حَذَر»: یعنی پرهیز و دورى کردن از چیز ترسناک و هراس آور.[2] با مراجعه به موارد استعمال این واژه خواهیم دید که به معناى ترس نیست، بلکه به معناى پرهیز و احتیاط از خطر آینده است؛[3] مانند آیۀ «یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُم»؛[4] هر فریاد را بر علیه خود گمان می کنند آنها دشمن اند پس از آنها بپرهیز. پس، با توجّه به آنچه در معنای خوف گفته شد، ارتباط حذر با ترس در پرهیز و دوری از چیزی است که شخص از آن می ترسد.
3. «رَهب»: اگر همان ترسی که در خوف گفته شد، ادامه پیدا کرد و استمرار داشت، به آن رهب گفته می شود. از این رو، به کسی که این حالت خوف را در خود تداوم می بخشد، «راهب» گویند.
4. «فَزَع»: اگر ترس و آثار آن در انسان به طور ناگهانی ایجاد شده و فرد نتواند آن را تحمّل کند، این حالت را فَزَع می نامند[6] که نوعی بی تابی است
5. «خَشیَت»: مراقبت و نگهداری نفس به همراه خوف و ترس را خشیت نامند خشیت ترسی است که با تعظیم و بزرگداشت چیزى همراه است و بیشتر این حالت از راه علم و آگاهى نسبت به چیزى که از آن خشیت و بیم هست، حاصل مى شود
6. «وَجَل»؛ یعنى شعور و درک ترس و خوف وجل، حالت و احساسی است در انسان بر خلاف طُمأنینه و آرامش نفس که قلب انسان به غَلَیان می افتد و آرامش خود را از دست می دهد
7. «رَوع»: ترس سبک و خفیفی است که بر قلب چیره می شود، روع می گویند؛ خواه این که این حالت در اثر فزع و بی تابی باشد و یا این که به جهت شگفتی در جمال و کمال باشد
8. «شَفق»: معنای این واژه، روشنائى آخر روز است که به هنگام غروب خورشید با تاریکى شب مخلوط مى شود
چرا که شخص مشفق آن چیزى را که از آن مى ترسد در بیشتر مواقع، او را دوست هم دارد. نکته دیگر این که: هر گاه کلمه «مشفق» به وسیله «مِن» به متعدى شود معناى خوف در آن ظاهرتر است، امّا هر گاه به وسیله «فى» متعدّى گردد، معناى علاقه و عنایت در آن بیشتر خواهد بود.