آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
شنبه ۶ مهر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۴ بعد از ظهر
|
|||||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
6
حالت :
ارسال ها :
1845
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
451
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
12915
پسند ها :
1948
تشکر شده : 2815
|
یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش … مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت .. مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا … مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه … مرده گفت : حدداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر … مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره. توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت … مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت . مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست ... و منتظر شد تا مرگ بیدار شه … مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت… بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم … می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||
|
اطلاعات نویسنده |
مرد و مرگ
شنبه ۶ مهر ۱۳۹۲ ۰۱:۰۸ بعد از ظهر
[1]
|
|||
اومد زرنگی کنه چی شد مگه ادم می تونه از مرگ دربره
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
موضوعات مشابه | ||||
عنوان موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین پاسخ |
داستان زیبای مرد و مرگ |
mosafer |
0 | 115 | mosafer |
برچسب ها
|
مرد ، مرگ ، |
|