آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
سه شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۶ ۰۵:۱۳ قبل از ظهر
|
|||||
عضو
شماره عضویت :
3449
حالت :
ارسال ها :
166
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
53
اعتبار کاربر :
619
پسند ها :
56
تشکر شده : 43
|
ذهنت می رود طرف کسانی که در مملکت مانده اند و در این شرایط رهاشان کرده ای؛ تنها و بی پناه رها شده ها٬ خانه ها و ویلاهای مجلل تصرف شده٬ کازینوها٬ مشروب فروشی ها و کاباره های آتش گرفته٬ ساختمان مرکزی ساواک٬ زندان ها و از همه مهم تر پادگان ها...٬ کسانی را می بینی که عکس های مشترک خود و افراد خاندان جلیله ی سلطنت یا مقامات بلند پایه را٬ سراسیمه پاره پاره می کنند و می سوزانند. هر نوع سند و مدرک همکاری با تو و ارتباط با خاندان و دربار پادشاهی را از میان می برند. بسیاری چهره عوض می کنند و انقلابی می شوند. نماینده های بزدل مجلس شورای ملی و سنا٬ خود را٬ عصا زنان٬ به پیاده روها می رسانند تا در جشن و شادی مردم شرکت کرده باشند. تیمسار ها و سرلشکر ها و سهپبد ها و ارتشبد ها درجه ها و نشان ها و حمایل ها و لباس های قیطان دوزی شده ی خود را پارافین می زنند و برای روز مبادا٬ در جایی پنهان می کنند. بازجوهای ساواک را به عینه می بینی که صبح تا شب در پناهگاه خود ودکا بالا می اندازند و تو و هفت جد و آباد خودشان را به باد نفرین و ناسزا می گیرند:« تف به این روزگار! لعنت و نفرین بر قابله ای که ننه مان را روی خشت نشاند و ما را زایاند! لعنت بر آن مردتیکه ی جعلق که از زن هم کمتر بود و همه ی ما را رها کرد و زد به چاک جاده.»
صفحه ۳۰۳
می پسندم 0 |
|||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|