آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۲ ۰۴:۰۸ بعد از ظهر
|
|||||
بانو
شماره عضویت :
12
حالت :
ارسال ها :
3166
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
356
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
13846
پسند ها :
3168
تشکر شده : 2569
|
سلام بر مادرمون حضرت زهرا البته اگه یکی مثل من رو به فرزندی قبول داشته باشه.
دلم باز گرفته با این وضع جامعه پسرها و دخترها وخودم حالا شما فکرش رو بکنید یکی مثل من که با این همه گناه که دارم جای تعارف نیست معصوم که نیستم و توی گناه کردن هم که کم نمیارم و حرمت خون شهیدان رو هم که خوب گیر نمیدم حالا من با این وضع این بی حرمتی به دین رو میبینم ناراحت میشم ولی یه لحظه تصور کنید الـــــــــــــلـــــــــه اکـــــــــــــبر مادرمون حضرت زهرا با اون پاکیش این وضعیت رو میبینه. و داره میبینه بعضی از خانم ها چطور از این هدیه اش استقبال میکنن به نظر شما چه حالتی بهش دست میده به نظر شما(طرفم اونجور خانم هاست)با این کارهاتون حالافکر میکنید دارید مرحم روی پهلوی شکسته مادر میذارید یا دارید جلوی سیلی خوردن مادر رو میگیرید؟؟؟به نظر من که دارید باز در خونه حضرت زهرا رو آتیش میزنید وبا این کارهاتون خواسته یا ناخواسته دارید باز دل مادر رو خون میکنید و بهش جسارت میکنید اون زمان اون نامردها جلوی حیدر کرار این کار رو کردن (حالا بماند که حیدر کرار چیکار کرد و چرا)و این بارشما جلوی چشم پسرش حضرت مهدی دارید این کار رو میکنید!!!به نظر خودتون دیگه جای نفس راحت کشیدن برای حضرت زهرا گذاشتید به نظر خودتون اشک مادر رو به خون تبدیل نکردید؟؟؟حالا چه جوابی دارید واقعا؟؟؟حالامیتونید جواب خون شهدا رو بدید که موقع پرکشیدن سفارششون حجاب و عفاف بود. شهید حاج محمد ابراهیم همت:
خواهرم،سرخی خونم را به سیاهی چادرت بخشیدم.
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||
|
اطلاعات نویسنده |
یادت میاد مادرمون تو کوچه سیلی خورد ولی چادر از سرش نیفتاد
دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۲ ۰۴:۱۹ بعد از ظهر
[1]
|
|||
حجاب همان چادري است كه پشت در خانه فاطمه سوخت ولي از سرش نيفتاد
می پسندم 6 0 6 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
یادت میاد مادرمون تو کوچه سیلی خورد ولی چادر از سرش نیفتاد
دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۲ ۰۴:۲۹ بعد از ظهر
[2]
|
|||
مادرِ من پهلویش شکست:
اما هیچ کس ندید که چادرش روی کمرش بیفتد ... مادرِ من، با ضرب سیلی به خاک افتاد: اما چــــادرش از سرش نیفتاد... آی خواهرم . . . چادرت بود پرچم قیام . . . و ظهرو منتقم نزدیک است إن شاءالله . . . می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
یادت ، میاد ، مادرمون ، تو ، کوچه ، سیلی ، خورد ، ولی ، چادر ، از ، سرش ، نیفتاد ، |
|