چرا صد دله و میق میقی عاشق می شیم ؟؟!! دیروز توی خونه بحثش بود که دختر یکی از فامیلا عاشق شده . چه جور هم. صد دله عاشق پسری شده و هر کی هر چی میگه تو کتش نمی ره. دختره که درسش هم عالیه و آی کی یو جوری زده به سیم آخر که میخاد قید همه چی رو بزنه . بحث داغ شده بود و همه معتقد بودند که دختره بی حیا خجالت نمی کشه و از این حرفا. اتفاقا پسره رو که آدم مزخرف هوس بازی هم بود
]vh wn ngi , ldr ldrd uhar ld adl ??!!
چرا صد دله و میق میقی عاشق می شیم ؟؟!!
دیروز توی خونه بحثش بود که دختر یکی از فامیلا عاشق شده . چه جور هم. صد دله عاشق پسری شده و هر کی هر چی میگه تو کتش نمی ره.
دختره که درسش هم عالیه و آی کی یو جوری زده به سیم آخر که میخاد
قید همه چی رو بزنه . بحث داغ شده بود و همه معتقد بودند که دختره بی حیا خجالت نمی کشه و از این حرفا.
اتفاقا پسره رو که آدم مزخرف هوس بازی هم بود میشناختم . و میدونستم آخرش دختره رو ول میکنه و داره با احساسات پاکش بازی میکنه.
فقط تبسم میکردم ودلم می سوخت.نه برا اون دختره بلکه برا اینایی که فک میکنن عاشقی فقط هوس و مسایل جنسی هست.
حالا کاری ندارم که اغلب عشقای اینجوری آخرش انحرافات و حداقلش افسردگی و این جور چیزا است .
باجناقم گفت احسان تو نظرت چیه؟
گفتم آپ بلوغ رو نخوندی بخونش. اتفاقا امروز میخام بقیه شو بزنم. و توضیح دادم که :
توی پست قبلی مختصرا گفتیم که زیبا دوستی یک حسی هست و یه حالتی هست که ریشه فطری و درونی داره. و چون انسان به تعبیری
جدا افتاده از معشوق حقیقی(یعنی رب و پرورش دهنده خودش) هست – نا خود آگاه دنبال اون می گرده تا بهشبچسبه و جذب اون بشه و
به لذت واقعی برسه. یعنی انسان شدیدا دچار دردهجران و دوری و فراق هست و دنبال اینه که این درد رو از خودش رفع بکنه و به آرامش وصال برسه .
از طرف دیگه به جهاتی انسان در فضای غبارآلود این عالم خاکی و با اومدن لایهغفلت به روی فطرت اولیه اش به راحتی نمی تونه این مسئله رو
تشخیص بده . ولیهمین قدر میدونه که وقتی جلوه ای از جلوه های خدا رو
مشاهده می کنه (مثلاطراوت یک گل رو یا لطافت دختری زیبا رو می بینه یا زیبایی پسری خوشگل رو و …)
- چون اون زیبایی بویی از خدا می ده – انسان بدون اینکه بشینه حساب کتاب کنه وبرداشت فلسفی بکنه از درون یک حالت خوشی و
یک شادابی بهش دست می ده .
چرا؟ چون کمی از اون درد جدایی و فراق کم می شه و یک جزیی شبیه لذت وصال محبوب واقعی رو
می چشه ( هر چند لذت واقعی رسیدن به محبوب حقیقی ومطلق زیبایی ها غیر قابل وصف هست یعنی چشیدنی است نه شنیدنی ).
بازم با یه مثال دیگه می ریم جلو :
شما فرض کنید یه آهن ربای قوی رو یک طرف دفتر یا چند صفحه کاغذ بگیری. و یک
قطعه کوچک آهن ربا رو این ور صفحات قرار بدی . چی میشه؟
معلومه میدان مغناطیسی باعث میشه قطعه کوچک آهن ربا به دفتر بچسبد. یعنی ظاهرا جذب دفتر بشود.
در ظاهر قطعه آهن ربا با جون و دل به کاغذ چسبیده ، ولی در واقع چی؟
در واقع قطعه آهن ربا تحت تأثیر آهن ربای بزرگتر به طرف اون کشیده میشه و می خاد جذب اون بشه ولی صفحات مانع میشوند.
قطعه خودش فکر می کنه به کاغذ چسبیده و حالت کشش و علاقه رو نسبت به کاغذ داره ولی در واقع اون دنبال آهن ربای بزرگتره.
حالا یک صفحه رو که از جلوی آهن ربای کوچیک تر رد میکنی می چسبه به صفحه بعدی.
و قدرت جذب شدیدتر میشه. چون فاصله یبن دو آهن ربا کم شده ولی بازبالاخره بین دو قطعه آهن ربای جدای ازهم افتاده، مانع و حجاب هست.
جالبه وقتی میخای صفحات رو رد کنی آهن ربای کوچک مقاومت میکنه و نمی خاد از صفحه کنده
بشه. چون فکر میکنه بدون اون صفحه دلتنگ میشه !!
در نهایت وقتی یکی یکی تمام صفحات رو کنار زدی جذب بیشتر وبیشتر میشه و وقتی هیچ مانعی نموند،
دو قطعه آهن ربا چنان به هم می چسبن که گویی دو تاشون یه قطعه هستند.و در هم محو میشوند و یکی میشوند.
حالا شما فرض کنین آهن ربای جدا افتاده از آهن ربای اصلی انسان باشه و آه ربای قوی خدا. و حالت کشش و جاذبه همون حبّ و عشق باشه
یعنی حالتی که انسان به زیبایی ها داره و همون حسّیه که به هر چی دل میبنده ‘ پیدا میکنه. و صفحات هم معشوق های مجازی هستند .
با این فرض مثال رو یه بار دیگه بخونین و حتما نظرتون رو بگین.
کجا میری بابا گفتم یه بار دیگه بخون ……… ای بابا !!!!!!!!!! http://blugh.ir/?p=207