آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۰۹:۰۶ قبل از ظهر
|
|||||||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
6
حالت :
ارسال ها :
1845
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
451
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
12915
پسند ها :
1948
تشکر شده : 2815
|
سلام دوستان . امروز اومدم با ي داستان جديد از پونه خانم و شيرين کارياش امروز ميخوام در مورد ي موضوعي صحبت کنم که زمان شروع امتحانات اتفاق افتاده . راستش من يدختري هستم که وقتي سرم تو درس فقط درس، کار و اينا تعطيل کلا دختر تنبيلم اهل کار خونه و اينا هم نيستم . (اعتراف) ي روز تو شروع امتحانات مامان به من گفت پونه اين لباس مشکي رو بريز تو ماشين من ميرم بيرون، بابا لباساشو واسه شب ميخواد حتما بنداز تا شب خشک بشه ما هم گفتيم چشم . خيلي سرم به درس گرم بود کلا فراموش کردم يساعت بعد سرمو که از کتاب اوردم بالا يادم افتاد بلهههه بايد برم ماشينو روشن کنم کتابمو گرفتم تو دستمو از طبق بالا همچنان سر تو کتاب اومدم اشپزخانه، رفتم سمت ماشين. مامان طفلي مايع ماشين رو گذاشته کنار ماشين لباسشويي منم ديگه معطل نکردم و ريختم توي ماشين لباسشويي حالا سرمم تو کتاب حواسم به هيچي نبود حتي مقدارش . ماشينو روشن کردمو رفتم طبقه بالا ادامه درس دو ساعت بعد درسم تموم شد گفتم برم محبت کنم لباسارو پهن کنم مامان که اومد بگه به به چه خانم با شخصيتي چه بزرگ شده افرين خانم شده . .... خلاصه رفتيم توي آشپزخونه احساس کردم يبويي مياد هر چي فکر کردم بوي چيه تو خاطرم نيومد رفتم در ماشينو باز کردم با ي صحنه وحشتناک مواجهه شدم . مثل يخواب بود وقتي لباسها رو مينداختم تو ماشين مشکي و سورمه اي وقهوه اي بودنا ولي وقتي ماشين کارش تموم شده بود تقريبا رنگها شده بود صورتي و زرد و خلاصه بعضي ها هم کلا مدلشونو عوض شده بود مثلا شده بود لکه هاي زردو صورتي و اينا .... يکم فکر کردم گفتم يعني چي يعني انقدر قدرت ماشين ما بالاست تيره ميندازيم روشن تحويل ميده . ان موقع بود فهميدم چه کردم وامصيبتا احسنت به اين کد بانو به جاي مايع مخصوص لباس مشکلي لطف کردن مايع سفيد کننده داخل ماشين ريختن . اي خدا حالا من چه کنم بابام و داداشم تازه دو دست لباس تيره خريده بودن، هر کدومو برميداشتم نگاه ميکردم ياد خاطرات خريد لباسهاي نو و تازه ميوفتادم حالا چيکار کنم کي ميتونه به من کمک کنه . يادم افتاد که وقتي داداشمم شلوارشو خريده بود اومد پاش کرد گفت: - پونه چطوره . - بابا چه داداش خوش هيکلي پويا اگه الان بري بيرون کلي کشته و مرده داريا مراقب چشمهاي دخترا باش با اين شلوار قشنگت - جدي واي حالا چه کنم شلوار مشکلي تبديل شده به شلوار لک لکي اونم چه رنگهايي وايييييييي چه کنم . واي اين يکي رو نگاه مانتويي جديد مامانم که خداي من چقدر وقت گذاشت اينو خريد کلي مغازه رفتيم گشتيم مامان که وسواس مگه به اين راحتي انتخاب ميکرد با بدبختي پيداش کرديم اونم چقدر پولشو داد اينو کجاي دلم بزارم اخه. اي دادم بيداد اين پيراهن قشنگ قهوه اي بابام بود که براش يکي از موکلاش سوغات از فرنگ اورده بود چقدر پوزشو داد تنش کرد . حالا لباسهاي خودم به درک مهم نيست، اينا را چطوري جم کنم اي خداااااااا کمکککککککککککک . رحم اله ، رحم اله يوخته خلاصه با کلي اضطراب منتظر عزيزانم بودم که بيان. فکر کنم اينجا بود گفتم براي شادي روح پونه صلوات () نفر اول مامان بود داخل شد به مامان -مامان جونم سلاممممممممم خسته نباشي واي چه تحويلي گرفتم مامانو بدو برو براش چاي بيار مامانم در جا فهميد يچيزي هست که من انقدر درو برش ميگردم . - چيه پونه مشکوک ميزني - مامان جونم ياتفاق بد افتاده () -اون مانتو بود که خريدي خيلي هم خوشش اومد ازش . - خب؟ - فکر نکنم ديگه ازش خوت بياد. - چطور؟ و جريان شيرين کاري رو براش گفتم . مامان اولش هنگ بود يعني با دهن باز نگام ميکرد . -مامان دندون اخر لک داره برو درستش کن انوقت بود که يا عليييييييييي . منم مظلوم فقط نگاش کردم . مامان بخير گذشت نوبت بابا و پويا شد - بابا جونم اون پيراهن شيکت بود کلي خوش هيکلت کرده بود . -خب - ديگه باهاش باي باي کن . - چي شده مگه جريان رو براش گفتم و لباسو گرفتم جلوي چشمش . (الهي قربونش برم چه باباي مهربوني ) وقتي لباس رو جلوي چشممش گرفتم بلند زد زير خنده -اين چيه اخه - شيرين کاري پونه جونت . باباها دختر رو خيلي دوست دارن اينجا ديگه به وضوح معلوم شد که خيلي منو دوست داره اخه بهم گفت فداي سرت خب ميمونه اقا داداش . وقتي اقا دادش اومد يکم که استراحت کرد - داداشم ، قشنگم، خوشملم، نانازم، . -چيه پونه چي ميخواي اخرشو بگو . -نه بابا چيزي نميخوام مهم خودتي اخه نميدونم گاهي انقدر دلم برات تنگ ميشه که نگو -جدي؟ خب بقيش؟ -ميگم اون شلوار جديدو رو ديگه نميپوشي؟ -چرا اتفاقا خيلي دوستش دارم . اتفاقا ..... (نميشه اسم گفت مشکل اخلاقي داره) خيلي خوشش اومده گفته چقدر بهت مياد . -خب معلوم داداش من خوش هيکل هر چي بپوشه بهش مياد . -ميگما پويا چقدر منو دوست داري ؟ -دو تا - -ميگم اگه يوقت يکاري کنم که تو خوشت نياد چطوري باهام برخورد ميکني .گزينه 1 : ميزني گزينه 2: ميبخشي گزينه 3 : ماچم ميکني و ميگي دستت درد نکنه منو شاد کردي -فکر کنم گزينه 1 همراه با اعدام . - -خب من راستش ي کاري کردم يکمي شيرين کاريه به نظرت از شيرين کاريم خوشت مياد؟ -تو که مدام داري شيرين کاري ميکني حالا بگو ببينم چي شده -ببين همون شلوار ديزل بود که بهت خيلي ميومد؟ وقتي ميپوشيدي امبولانس بايد پشت سرت ميومد پيرزنا رو جم ميکرد يادته؟ - خب -هيچي ديگه چون من نگران قشر بانوان بودم بخاطر همين گفتم ي کاري کنم که اين تهران کمتر کشته بده ؟ -خب ؟ -هيچي يکم صبر کن بزار شيرين کاريمو بهت نشون بدم اينجوري بهتره ميتوني هضمش کني. خلاصه چشمتون روز بد نبينه وقتي گرفتم شلوار رو جلوي چشمش يعني شوکه بود - اين مال منه -ديگه فکر نکنم مال تو باشه بايد بره تو سطل زباله . انوقت بود که دنبال بازي ما تو خونه شروع شد خدا سايه بزرگترا رو از سر ما کم نکنه بگو امين اگه بابام نبود فکر کنم الان پودر پونه داشتيم نه خود پونه رو خب اينم داستان ما بود . نتيجه اخلاقي :
نکات ايمني رو جدي بگيرين
اگه داستان براتون جالب لايک و بزن تا ادامه بدم
ویرایش موضوع توسط : پونه
در تاریخ : دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۰۶:۵۵ بعد از ظهر
می پسندم 14 0 14 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
پونه از هر انگشتش ي هنر ميباره
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۰:۵۸ قبل از ظهر
[1]
|
|||
پونه ...خدا بهت رحم کرد خیلی دوست داشتم اونجا باشم ببینم واقعا عکس العملشونو ببینم ولی بابا دمت گرم با این شیرین کاریات
ترکیدم از خنده پونه خدا نکشت لا1
ویرایش ارسال توسط : الما
در تاریخ : دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۰۱ قبل از ظهر می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
پونه از هر انگشتش ي هنر ميباره
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۴۳ قبل از ظهر
[2]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
338
حالت :
ارسال ها :
1296
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
599
اعتبار کاربر :
18023
پسند ها :
1309
تشکر شده : 2426
|
پوووووووووونه جونم عاااااالی بووووووووود همشهرررررررررییی بیگگگگگگگگگگگگگگگ لایک گلی خندیدم دختررررررررررررررررر می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
پونه از هر انگشتش ي هنر ميباره
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۲:۴۱ بعد از ظهر
[3]
|
|||
خییییییلی باحالی اجی
کلی خندیدم خخخخخخخخ کاملا درک کردم چون خودمم دقیقا اینجوریم خخخخخخ می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
پونه از هر انگشتش ي هنر ميباره
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۲:۴۲ بعد از ظهر
[4]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
371
حالت :
ارسال ها :
831
محل سکونت : :
اصفهان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
223
دعوت شدگان :
1
هشدارها :
1
اعتبار کاربر :
6586
پسند ها :
1229
تشکر شده : 656
وبسایت من :
وبسایت من
|
خخخ یادت باشه یه وقت حوس نکنی غذا درست کنی چون اون وقت دیگه ..............
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
پونه از هر انگشتش ي هنر ميباره
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۲:۴۲ بعد از ظهر
[5]
|
||
عضو
شماره عضویت :
421
حالت :
ارسال ها :
31
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
68
اعتبار کاربر :
64
پسند ها :
44
تشکر شده : 0
|
کلی خندیدم پونه خانم خیی قشنگ بود .دیگه اشتباها تکرار نشه خخخخخ انشالله تو کاراتون همیشه موفق باشی
می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
||
|
اطلاعات نویسنده |
پونه از هر انگشتش ي هنر ميباره
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۰۲:۴۲ بعد از ظهر
[6]
|
|||
واااااااااي از دست تو دختر
كي ميخواي كار ياد بگيري تو ديگه بزرگ شدي می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
پونه از هر انگشتش ي هنر ميباره
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۰۳:۳۶ بعد از ظهر
[7]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
106
حالت :
ارسال ها :
2493
محل سکونت : :
جهرم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
428
دعوت شدگان :
7
اعتبار کاربر :
8183
پسند ها :
1684
تشکر شده : 2732
|
پشیمون شدم شوهرت بدمممممممممممممممممممم
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
پونه از هر انگشتش ي هنر ميباره
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۰۶:۱۵ بعد از ظهر
[8]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
476
حالت :
ارسال ها :
958
محل سکونت : :
سیمرغ
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
442
اعتبار کاربر :
10905
پسند ها :
1135
تشکر شده : 617
|
خیلی قشنگ بود
کلی خندیدم بابا واقعا نشون دادی که از هر انگشتت هزاران هزار هنر فواره میکنه می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
پونه از هر انگشتش ي هنر ميباره
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۰۶:۳۰ بعد از ظهر
[9]
|
||
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
پونه ، از ، هر ، انگشتش ، هنر ، ميباره ، |
|