سلام خدا جونم
خوبی عزیزم ؟
خیلی دلم واست تنگ شده بود ، گفتم بیام اینجا واست بنویسم ! نمی دونم چی قراره بنویسم ولی می خوام درد دل کنم باهات دیگه ! جالبه ها ! من نمی دونم چی می نویسم ولی تو کلمات ننوشته ی من رو هم می دونی ! پس چرا بنویسم ؟ می نویسم واسه دل خودم خدا ، نه ؟
خدا جون ، می گن خودت گفتی پیش دل های شکسته ای ، یعنی الآن تو دل من هم هستی ؟ یه ماهی میشه که حس می کنم خیلی بهت نزدیک شدم ، چه می دونم ؟ شاید هم تو بهم نزدیک شدی ! یه ماهیه که حس می کنم دلم شکسته !!! خدا جونم ، چرا بنده هات این جوری شدن ؟ اینقدر ساده دل می شکنن ؟
شاید هم من آدم دل نازکیم که با حرف ها و حرکات کوچیک بعضی هاشون می شکنم ! آخه چرا من اینقدر حساسم به بعضی چیزا ؟؟؟
چند نفری از درد هام خبر دارن ، خیلی هم کمکم کردن ! بنده های خوبی داری خدا ! اما کاش همه ی بنده هات اینقدر خوب بودن ! خدا جون ، ممنونتم ؛ بهم کمک کردی ( شاید بهتره بگم بهمون ! ) که یه مسیر اشتباه رو تشخیص بدم و دیگه ادامه ندم ! می دونم که راه رفته دیگه امکان برگشت نداره ، این رو با تموم وجودم درک می کنم ! حس می کنم ! تنهایی و غمی که توی این مسیر واسه م باقی مونده داره منو می کشه ! اونقدر که انگار تموم غم و غصه ی عالمو بهم دادی ! نه ، چی می گم ؟ مگه تو به این خوبی درد هم می دی ؟ همش تقصیر خودمونه که اینجوری میشه !
خدایا ، چرا اینقدر ما بنده هات رو امتحان می کنی ؟ گاهی حس می کنم طاقت این همه امتحان سخت رو ندارم ! اما باز هم کمکم می کنی و دستمو می گیری ! می دونم که تو خیلی هاشون نمره بدی گرفتم ؛ روز به روز هم امتحانات سخت تر می شن ! کوچیک تر که بودم شاید با یه چیز کوچیک تر امتحان می شدم ، اما الان ..... وای خدایا ! توی همین مدت کم یه ساله چقدر امتحان شدم ! خدایا ، نمره ام چنده ؟ به نظرت قبول شدم ؟ من که فکر می کنم خیلی خراب کردم ! خیلی !
خدا جون ، می گم حالا باید چی کار کنم ؟ با بنده هات ؟ با اونایی که دلمو شکستن ؟ خودت خوب می دونی که اصلا نمی تونم از کسی چیزی به دل بگیرم و نبخشمش ! همه رو می بخشم اما یه غمی تو دلم جا می مونه که همیشه اذیتم می کنه ! یه ردپایی جا می مونه که داغمو تازه می کنه ! شاید نباید اینجور راحت ببخشم ! اما من دوست دارم همه رو ببخشم تا بخشیده شم ، مگه نه خدا ؟
خدا جون ، چند وقتیه حس می کنم این دنیات خیلی پوچه ، ارزش هیچی رو نداره ! ازش خسته شدم ! خسته !
ولی باز هم توی همین دنیای پوچ یه چیزایی هست که میشه بهش امید داشت ! خدا جون ؟ چرا عشق رو آفریدی ؟ یا دل رو ؟ چرا ؟؟؟؟
خدا جون ؟ تو عاشق بنده هاتی ؟ تازه دارم درک می کنم عشق رو ! شاید خیلی ها بهم خرده بگیرن اما من این دل بستن رو دوست دارم ! دارم کم کم عاشقت میشم خدا .....
خدا جون ، بقیه حرفامو بهت می گم ! سر سجاده ام که یه چفیه ساده س ! وای خدا ! چقدر دلم واسه روزگار شهادت تنگه ! چقدر واسه شلمچه و اروند تنگه ! چقدر دلم واسه ی چشمای قشنگ همت تنگه ! چقدر دلم واسه .....خدا پس کی ؟ دلم هوای کربلا رو داره !
هوای گنبد طلای ارباب رو داره ! هوای بین الحرمین رو ! ضریح عباس رو !
دعام کنین بچه ها .... به دعاتون محتاجم ....