ماجراي واقعي يك عشق اينترنتي ساعت 20 و 45 دقيقه شامگاه چهارشنبه دوم بهمن. افسر نگهبان پليس 110 تهران با بي سيم از نزديكترين گشت پليس به خيابان 29 كردستان مي خواهد تا سريعا خود را به يك ساختمان 5 طبقه در اين خيابان برسانند. افسر نگهبان پشت بي سيم اعلام كرد : يك گروگانگيري رخ داده است. بقيه اطلاعات را لحظاتي بعد در اختيار شما قرار خواهيم داد. خود را به آنجا برسانيد. گشت كلانتري 125 يوسف آباد بلافاصله اعلام آمادگي كرد كه خود را به محل برساند. از طرفي گزارش بعدي
nhsjhk Hva , lhl;...uar hXkjvkjX Hva ,lhlك lk[v fi rjg lhlك an+u;s lhl;
ساعت 20 و 45 دقيقه شامگاه چهارشنبه دوم بهمن.
افسر نگهبان پليس 110 تهران با بي سيم از نزديكترين گشت پليس به خيابان 29 كردستان مي خواهد تا سريعا خود را به يك ساختمان 5 طبقه در اين خيابان برسانند.
افسر نگهبان پشت بي سيم اعلام كرد :
يك گروگانگيري رخ داده است. بقيه اطلاعات را لحظاتي بعد در اختيار شما قرار خواهيم داد. خود را به آنجا برسانيد.
گشت كلانتري 125 يوسف آباد بلافاصله اعلام آمادگي كرد كه خود را به محل برساند. از طرفي گزارش بعدي افسرنگهبان نشان مي داد كه گروگانگير جواني است كه دختر خانواده را به گروگان گرفته است. گشت پليس به دليل اهميت موضوع، چهار دقيقه بعد در برابر ساختمان پنج طبقه كه ساكنانش بيرون ريخته بودند، توقف كرد.
دوست اينترنتي
يكي از روزهاي تابستان سال 78 دختر و پسر جواني از طريق اينترنت با هم آشنا ميشوند.
پسر جوان قبل از آشنايي با (مامك) زندگي مشتركي را تجربه كرده كه پس از به دنيا آمدن يك دختر با شكست مواجه شده است. او دو سال قبل از آشنايي اينترنتي با مامك از همسرش جدا شده بود.
ارتباط بين مامك و آرش آنقدر صميمانه ميشود كه مامك گذشته او را ميپذيرد. آن دو با هم تصميم به شروع يك زندگي مشترك ميگيرند، ولي اين نقطه تاريك در زندگي آرش باعث ميشود تا اين مساله با خانواده ها در ميان گذاشته نشود.
مخالفت با ازدواج
اما راز شكست گذشته آرش براي خانواده مامك روشن ميشود و مخالفت با ازدواج آن دو بالا ميگيرد. آرش پس از چند بار تقاضاي ازدواج با مامك شروع به تهديد خانواده مامك ميكند..
سه روز زندان
در نخستين روزهاي پاييزي در حالي كه مزاحمت هاي آرش روز به روز بيشتر شده، پدر و مادر مامك دور از چشم دخترشان تصميم ميگيرند تا براي رهايي از مزاحمتهاي آرش از وي شكايت كنند. شامگاه بيستم مهرماه، آرش تصميم به خواستگاري توام با تهديد مامك ميگيرد.
او خود را پشت در آپارتمان طبقه سوم ميرساند و در حالي كه فرياد ميزند: مي خواهم با مامك ازدواج كنم يا اينكه اجازه دهيد با مامك 5 دقيقه صحبت كن، تهديدات خود را بيشتر ميكند. مادر مامك صبح روز بعد با شكايت در شعبه 217 مجتمع قضايي شهيد بهشتي حكم جلب آرش را دريافت ميكند. ماموران كلانتري 125 يوسف آباد آرش را دستگير ميكنند.
آرش 3 روز را در بازداشت ميگذراند و با رضايت مادر مامك و سپردن تعهد اينكه ديگر براي خانواده مامك مزاحمت ايجاد نكند، آزاد ميشود.
سفر به ارمنستان
خانواده مامك تصميم ميگرند براي دور كردن دختر 26 ساله شان از اين فضا او را كه تازه دوران كارشناسي اش را در رشته كامپيوتر به پايان رسانده راهي ارمنستان كنند تا در آنجا دوران كارشناسي ارشد را طي كند. با اين تصميم اوايل تابستان مامك به ارمنستان سفر ميكند و در يكي از دانشگاههاي اين كشور مشغول به تحصيل ميشود.
6 ماه بعد
هفته گذشته مامك پس از 6 ماه دوري از خانواده وارد تهران ميشود تا ديداري تازه كند و پس از پايان تعطيلات براي شروع ترم جديد به ارمنستان بازگردد. خانواده مامك كه رابطه بين مامك و آرش را پايان يافته تلقي ميكردند شامگاه چهارشنبه گذشته با تعجب آرش را با قمه اي در دست برابر در آپارتمان خود ميبينند.
گشت كلانتري در محل
آژير خودرو گشت كلانتري در خيابان 29 بزرگراه كردستان خبر از حادثه اي ميدهد. سرهنگ داود رشيدي رئيس كلانتري يوسف آباد پس از حضور در محل بلافاصله خود را به آپارتمان طبقه سوم ميرساند. چند زن در ساختمان با ديدن پليس اتاقي را كه در آن دختر خانواده به گروگان گرفته شده، نشان ميدهند، هيچ صدايي از پشت در اتاق شنيده نميشود. ماموران پليس براي اينكه بتوانند راهي براي آرام كردن گروگانگير بيابند، در وهله اول از مادر خانواده ميپرسند: گروگانگير را ميشناسيد؟ زن كه شوكه شده، مي گويد: او آرش است. از سه سال پيش به دخترم مامك علاقمند شده ولي به خاطر شكست در زندگي قبلي اش با ازدواجشان مخالف بوديم و حالا اين حادثه رخ داده است.
او چگونه وارد خانه شد؟
به همراه دو دختر و مادر شوهرم در خانه نشسته بوديم كه زنگ خانه به صدا درآمد و مادرشوهرم پس از پاسخ دادن به آيفون گفت: پستچي آمده و از خارج برايمان بسته آورده است، همين را گفت و به سوي در رفت. چند لحظه بعد صداي فريادهاي مادرشوهرم را شنيدم. دختر كوچكم (مگي) 23 ساله براي كمك به مادربزرگش به سمت در دويد، همان لحظه صداي ناله دخترم مگي را شنيدم. مامك تا اين لحظه ساكت بود و به سرعت از پله ها پايين رفت. چند لحظه بعد آرش در حالي كه زير بغل مامك را گرفته بود، به آرامي وارد آپارتمان شدند. مامك دست روي شكمش گذاشته بود، از ميان انگشتانش خون سرازير شده بود. وحشتزده به سوي آرش دويدم و با فرياد از آرش خواستم تا دخترم را رها كند، اما او با يك حركت دست ضربه محكمي به سرم زد و مرا به گوشه اي پرت كرد، در حالي كه مامك را با خود ميكشيد به درون يكي از اتاقها برد و در را از پشت قفل كرد.
پشت در بسته
در حالي كه رئيس كلانتري از مادر مامك بازجويي ميكند، ستوان پرويزي پشت در اتاق كه دقايقي قبل قفل شده، از گروگانگير ميخواهد تا در را باز كند. وقتي هيچ صدايي از داخل اتاق شنيده نميشود، رئيس كلانتري به ماموران دستور شكستن در اتاق را ميدهد.
دستان خوني
ماموران پليس با وارد شدن به اتاق با صحنه يك جنايت روبرو ميشوند. مامك در حالي كه دستان خوني اش را روي سينه گذاشته در گوشه اتاق افتاده و هيچ حركتي ندارد. گوشه ديگر اتاق آرش در حالي كه چاقو بر سينه اش فرو كرده، چشم به در اتاق دوخته و با ديدن ماموران چشمانش را ميبندد. مامك در همان لحظه اول جان سپرده است و آرش كه هنوز نفس ميكشد به بيمارستان انتقال داده ميشود.
اعتراف روي تخت بيمارستان
قاضي محمد سلطان همتيار قاضي كشيك جنايي پس از اطلاع از ماجراي جنايت بلافاصله به محل حادثه اعزام شده و تحقيقات قضايي خود را آغاز ميكند. ماموران در گزارش خود به كشيك جنايي با اشاره به اينكه اقدام اين جوان و حضور پليس تنها چند دقيقه طول كشيده اعلام ميكنند كه وي با قصد قبلي براي اين جنايت وارد ساختمان شده است.
يكي از همسايگان در بازجويي ميگويد: وقتي سر و صدا را شنيدم به راهرو رفتم و مامك را ديدم كه سراسيمه از پله ها به طرف پايين مي رود و مدام آرش را صدا ميزند. چون مرد جوان را با چاقويي در دست ديدم سعي كردم دست مامك را بگيرم و به داخل آپارتمان خودم بكشم ولي مرد مهاجم سر رسيد و با تهديد چاقو از من خواست مامك را رها كنم. خيلي ترسيده بودم ضربه چاقوي مرد مهاجم به شكم مامك باعث شد تا دست او را رها كنم. قاضي همتيار بلافاصله پس از تحقيقات محلي جهت بازجويي به بيمارستان ميرود و پس از مداواي آرش توسط پزشكان بازجويي از او را آغاز ميكند.
آرش در آغاز بازجويي ميگويد: كاش من هم مرده بودم و سپس ميگويد: مهندس كامپيوتر هستم و 30 سال دارم. با مامك توسط اينترنت آشنا شدم. ما به هم خيلي علاقه مند بوديم. خانواده اش هم در جريان بودند اما از زماني كه آنان متوجه شدند من قبلا ازدواج ناموفقي داشته ام مخالفت خودشان را اعلام كرده بودند. ولي علاقه ما نسبت به هم روز به روز بيشتر ميشد. چند ماه گذشته بود. وقتي براي صحبت كردن به در خانه شان رفتم به زندان افتادم تا اينكه …
سه شنبه بود به مامك ايميل زندم و به او خبر دادم كه فردا به خانه تان مي آيم تا تو را ببينم. چاقويي برداشتم و زير كاپشن ام پنهان كردم. پشت آيفن خودم را پستچي معرفي كردم. مادربزرگ مامك در را باز كرد او را به عقب هل دادم خواهر مامك را ديدم كه مي خواست مانع عبور من شود. با چاقو ضربه اي به شكمش زدم و او را به زمين انداختم. مامك در راه پله ها به من رسيد. مرد همسايه ميخواست به مامك كمك كند. اما او را تهديد كردم او ترسيد و كنار رفت. مامك فرياد ميزد: (آرام باش! قرارمان اين نبود) او از پشت پنجره مرا و برخوردم را با مادربزرگ و خواهرش ديده بود. براي اين كه او را ساكت كنم يك ضربه با چاقو به شكمش زدم. او را به طرف آپارتمانشان كشيدم. مادر مامك جلوي در آپارتمان ايستاده بود. وقتي ما را ديد شروع به فرياد زدن كرد با دسته چاقو ضربه اي به او زدم و مامك را به اتاق كشاندم و در را از پشت قفل كردم. تختخواب را به در تكيه دادم تا مانع باز شدن آن شود. وي در ادعاهاي خود ادامه داد: مامك از من خواست تا كار را تمام كنم! او چاقو را از من گرفت و ضربه اي به خود زد! بعد چاقو را به من داد و من چند ضربه به او زدم با ناله اي ضعيف روي زمين افتاد. چاقو را در دست گرفتم و اين بار به خودم زدم و در انتظار مرگ روي زمين دراز كشيدم كه ماموران سر رسيدند.
مصاحبه با مادر مامک
- آرش چگونه فهمیده بود که مامک به ایران آمده است.
او همیشه برای ما مزاحمت ایجاد می کرد و مدام در تعقیب افراد خانواده بود، ازطرفی به مامک گفته بود که دلش میخواهد زمانی که درارمنستان است با او رابطه داشته باشد و مامک و آرش از طریق اینترنت با هم در تماس بودند.
- چه مدتی از آشنایی آنها میگذشت.
تقریبا 3 سال. دخترم یکسال قبل از مرگش به ارمنستان رفت و از طریق اینترنت با ارش هم ارتباط داشت. البته مامک میخواست کم کم رابطهاش را با او قطع کند که وی ضربه روحی نخورد و به همین خاطر دراین مدت به این رابطه ادامه میداد.
- چرا حکم اعدام به تعویق افتاد.
قرار بود این مراسم انجام شود، اما شب قبل از اعدام مادر آرش از کانادا به ایران آمد و از دادگاه خواست تابرای اجرای حکم یک هفته دیگر تحمل کند، او گفته میخواهم این یک هفته را در کنار پسرم باشم. اما قرار است یک هفته دیگر این حکم اجرا شود.
-قصد ندارید، رضایت دهید.
نه هرگز قاتل دخترم رانمیبخشم، او 8ضربه چاقو به مامک زده بود، هرگز آرش را نمیبخشم.
بنابراین گزارش، آرش پیش از این در جلسات محاکمهاش گفته بود « میدانستم مامک نیز مرا دوست دارد. او قول داده بود در صورتی که از ارمنستان برگردد با من ازدواج میکند، خانواده مامک به زور وی را به ارمنستان فرستاده بودند تا مرا فراموش کند اما او خودش مرتب به من ایمیل میزد باهم و چت میکردیم. مامک گفته بود تعطیلات ژانویه را به تهران میآید به همین خاطر به خواستگاری اش رفتم و از پدرش خواستم تااینبار مخالفت نکند، اما آنها رفتار تندی با من کردند و من تصمیم گرفتم، از خانواده مامک انتقام بگیرم، برای همین دست به این جنایت زدم.»
ویرایش موضوع توسط : بلاغ مبین
در تاریخ : پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۳ ۰۷:۲۱ بعد از ظهر