آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۲:۱۱ قبل از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
1143
حالت :
ارسال ها :
125
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
113
اعتبار کاربر :
1102
پسند ها :
174
تشکر شده : 147
|
خداحافظ
خداحافظ سلام ِ بي سرانجام خداحافظ كلام ِ رو به اِتمام خداحافظ ، خدا پُشت و پناهِت بمونم يا نمونم چشم به راهِت؟ خداحافظ دليل ِ بودن ِ من بكُن رخت ِ عَزات و بر تن ِ من دلم خوش بود تُو رو دارم ، ولي نه دلم خوش بود شدي يارم ، ولي نه چرا قِسمت نشد با من بموني من و از اين تَلاطُم ها بِروني؟ براي رفتنت زود بود و رفتي دل ِ من بي تُو مي فَرسود و رفتي خدايا غِيرتم كو؟ مُرده انگار! چقد سخته فراموش شَم به اجبار خدايا حَقَّم و از كي بگيرم؟ خدايا راحتم كُن ، كاش بميرم دلم بي طاقت و من ، مات و مَبهوت غرورم خُفته انگاري تو تابوت چه تلخه بي صدا هي گريه كردن به رويا و به سايه تكيه كردن شكست خوردم ديگه بازي تمومه يه دنيا بغض ِ حسرت تو گَلومه خداحافظ نَبَرد ِ خانمان سوز خداحافظ ، شدي پيروز ِ پيروز حريف ِ فاصله ديگه نميشم بخند غصّه بخند غصّه به ريشَم صداي ِ خورد شدن هام و شنيدي؟ زَوال ِ پِيكر ِ سَردم رو ديدي؟ خداحافظ ، گذشته ، حال و فردا مَحاله گمشده روزي شِه پيدا چقد سخته ببيني غرق ِ آهي شدي مَحبوس ، اگرچه بي گُناهي چقد سخته تو اوج ِ بي قراري نتوني از غم ِ دوريش بباري چقد سخته نفهمي چِت شده باز نفهمي كِي نهايت ميشه آغاز نفهمي دلخوري يا بي خيالِش چه حالي داشته تو روز ِ وِصالِش دارم از دست ميرم ، خوش به حالم تُو رفتي تا بميرم ، خوش به حالم درختم ، بي ثَمَر ، بي ريشه و برگ خدا صبرم بِده حتي پس از مرگ خداحافظ براي بار ِ چَندُم خداحافظ ولي از جات نخور جُم شب و روزم شده تاريك ِ تاريك شدن ابرا بِهِم نزديك ِ نزديك دارم مي پاشَم از هم ، نيمه جونم خداحافظ بهار ، ديگه خزونم خدايا سرنوشتم بَد رقم خورد دل از اين سرنوشت حالِش به هم خورد چه فرقي داره بودن يا نبودن؟ از اون چشمي كه سَهمَم نيست سُرودن؟ خدا از سرنوشت و سرگذشتم دلم مي خواد بگم ديگه گذشتم دلم پُشت ِ سَرِش حرف و حديثه داره رَنجنامه هاش و مي نِويسه ديگه تنها شدم تنها و بي كس خداحافظ خداحافظ از اين پَس زبونم ناي ِ چرخيدن نداره شايد حرفي واسه گفتن نداره همون بهتر كه لال موني بگيره بگيره تا نَگه بي تُو مي ميره حواسَم پَرته از بَس توي فكرم خداحافظ ديگه فكراي ِ بِكْرَم ديگه فکری واسه من نیست میدونم خداحافظ دل ِ غرق ِ جُنونم تُو رو تا بي نهايت خواسته بودم نديدي از غرورم كاسته بودم؟ نديدي يا نمي خواستي ببيني؟ دلم خوش بود به پاي ِ من مي شيني دارم جون مي كَنم ، تا جون بگيري دُو روز ِ عمرت و ، آسون بگيري نمي خوام مثل ِ من از هم بپاشي واسم فرق داره باشي يا نباشي مي سوزم تا به ساختن خو بگيري واسَت حرف در نيارَن توي ِ پيري خداحافظ ، خدامون و چه ديدي ؟ شايد مَأيوس بشم از نااميدي! دلم شور ِ تُو رو مي زد هميشه تُو خوب بودي ولي من بَد هميشه نشد قَدر ِ تُو رو جونم بدونم خداحافظ نمي تونم بمونم دارم با سايه هام ، همراه ميشم دارم وابسته ي ، اين آه ميشم بايد كاري كُنم ، امّا چه كاري؟ هنوز توش موندم اي ذهن ِ فراري آهاي اي شَنبه ي از ياد رفته شبيه ِ جُمعه هاست روزهاي ِ هفته نه خورشيدي نه ماهي نه ستاره بجُزء ابر ، آسِمون چيزي نداره مُصَمَّم بودم و اصرار ، بي جاست ته ِ خط اي خدا ، انگار اينجاست نمي دونم كه سَنگَم يا كه شيشه نمي دونم چرا حاليم نميشه به چي دل خوش كُنم وقتي خوشي نيست؟ ديگه راهي بِه غيرازخودكُشي نيست خداحافظ نفس هاي ضعيفم خداحافظ نشو ديگه حريفم برام تكراريه ، بودن ، سرودن نتونستن غم و از خود زُدودن نمي خوام باشم و هر دم ببينم هنوزم غايبي تو سرزمينم اگه گُل بود كه خارِش سهم من بود سزاوار ِ خَراش ، اين جسم من بود گل ِ بي خار وجود داره؟ نداره خداحافظ وجود ِ پاره پاره هنوزم تا هنوز شعر مي نويسم هنوزم زير ِ چَتر ، همواره خيسَم! رهام كردي ، شدم زندوني ِ خود شدم واي شاهد ِ ويروني ِ خود تمومم كُن غروب ِ ناتمومم تمومم كُن حرومم كُن حرومم بجزء مُردن ندارم آرزويي خداحافظ دُو رنگي ُّ و دُو رويي داره جون مي كَنه قلبم تو سينه آخه تنهاترين تفريحْش همينه فقط اونه كه مي دونه چي ميگم اگه حتي بهش هيچّي نميگم نميشم رو به راه ، حتي يه لحظه هدر رفتن واسه من ديگه فَرضه هدر ميرم بدون ِ مَكث و تَأخير مي جوشم تا بشم هر لحظه تَبخير اگه شيشَم تُو سنگ باش ، مشكلي نيست ديگه مِيلي براي همدلي نيست خداحافظ ، تموم ِ حرفم اينه خداحافظ بدون ِ بغض و كينه شايد دركم كُني يا شايَدَم نه از عشقت كم كُني يا شايَدَم نه مهم نيست خواب ِ كي رو ديده باشم مهم اينه نتونم ديگه پاشَم خدا رو خوش ميومد خون ببارم؟ همون روزي كه رفتي از كنارم خداحافظ به جُرم ِ رفتن از ياد خداحافظ اسير ِ ديگه آزاد به من چه طَفره ميري از سوالم به من چه قلب ِ تُو ، شد بي خيالم به خوشبختي رسيدي خوش به حالت ازم آسون بُريدي خوش به حالت دارم با غصه هام پُر ميشم انگار خيالي نيست ، خداحافظ به ناچار خيانت نيست ، اين رسم ِ زَمونَست نشد ما شيم ، اينا حرفه ، بَهونَست الهي كه به پاي ِ غم نشم پير نَشم بازيچه ي تغيير و تقدير سَر و سامون گرفتي خوش به حالت دوباره جون گرفتي خوش به حالت چرا سَر روي زانوهام بذارم؟ بايد دركت كُنم راهي ندارم نبايد هي بگم اين مُنصِفانَست؟ آخه اين طعنه هاي كودَكانَست حقيقت رو نبايد مُنكِرِش بود آخه انكار نداره ديگه هيچ سود تُو رفتي تا حقيقت رو ببينم تا هي بي خود به پاي تُو نَشينم برم هر جا دلم خواست ، بي تُو اين بار برم تا هي نَشَم درگير ِ تكرار خدا حِفظِت نكرد باد ِ موافق خداحافظ ، زمان ِ بي دقايق بايِستي ياد بگيرم بي وفا شَم از عشق و از دلم گاهي رَها شَم به ريشَم كم نخنديدي زمونه مهم نيست و ولي يادت بمونه كه ظالم بودي ، با مظلوم نمايي هميشه بُرده بودي راه به جايي تقاص ِ كارِت و پس دادم هر بار زبونم لال ، خدايا خوابي انگار نديدي يا نمي خواستي ببيني؟ چي آوُرده به روزَم اين زميني خدايا روت حساب باز كرده بودم با اسمت عشق و آغاز كرده بودم هَوام و داشته بودي؟ نه نداشتي تُو هم رفتي من و تنها گذاشتي تُو هم باور نكردي هر چي گفتم نمي خواستي بفهمي چي شِنُفتم ببخش كه انتقاد كردم دوباره گُناهام و زياد كردم دوباره جوونيم و گذاشتم پاي حرف و سَرَم رو كرده بودم زير ِ برف و نمي ديدم ، نمي خواستم ببينم كه حرف ، باد ِ هوا بود نازنينم تموم شد عشق و عشق پايان ِ من شد حواسم كاتب ِ دوران ِ من شد جووني كردم و اُف بر جووني خداحافظ پري ِّ آسموني
دوستان خداحافظ برای همیشه ...
این شعر رو فقط خیلی دوس دارم ، همین ... خیلیییییییییییی دعام کنید ...
ویرایش موضوع توسط : شبگرد عاشق
در تاریخ : دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳ ۱۲:۲۸ قبل از ظهر
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|