آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ ۱۰:۴۱ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
1310
حالت :
ارسال ها :
3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
431
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
74079
پسند ها :
5100
تشکر شده : 6163
|
آه....... آه...... از تنهائی علی(ع)...... همه چیز از آن روز دوشنبه شروع شد؛ یعنی نود و پنج روز قبل از شهادت فاطمه زهرا(س). روزی که پیامبر(ص) رحلت کردند. امام علی(ع) و بنی هاشم در خانه پیامبر(ص) مشغول غسل و کفن پیامبر(ص) بودند.کوچه های مدینه خلوت بود و همه در سقیفه جمع شده بودند. هنوز چند ساعتی از رحلت پیامبر(ص) نگذشته بود که بین مهاجرین و انصار و میان اوس و خزرج بر سر جانشینی پیامبر(ص) نزاع سختی در گرفت؛این کار آن قدر مردم را مشغول کرده بود که از بدن شریف حضرت رسول به کلی غافل شده بودند. خبر بیعت مردم را با خلیفه اول، وقتی به حضرت دادند که با بیل قبر شریف پیامبر(ص) را هموار کرد. علی(ع) پس از شنیدن خبر، ابتدای سوره عنکبوت را تلاوت فرمودند: «الم،اَحَسَبِ الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنو و هم لا یفتنون...» و این تازه اول ماجرا بود: نود و دو روز قبل از شهادت آن بانوی دو جهان؛ وقتی امام(ع) از مسجد خارج شدند قدری در بیابان راه رفتند و به حدود 30 گوسفند برخورد کردند و فرمودند: اگر به اندازه ی تعداد این گروه یار می داشتم!...... بعد از یک سخنرانی، 360 نفر با علی(ع) بیعت کردند که تا پای جان از او حمایت کنند.حضرت فرمود: بروید و فردا با سرهای تراشیده شده در محله «احجار الزیت» نزد من بیایید. حضرت فردای آن روز با سر تراشیده بر سر قرار رفت؛ تنها پنج نفر آمدند؛ اول ابوذر،بعد مقداد و سپس حذیفه ابن یمانی و بعد عمار یاسر و سلمان آمدند. آه....... آه...... از تنهائی علی(ع)...... منبع: رنجها و فریادهای فاطمه(س) – محمّد محمّدی اشتهاردی.
می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
آه....... آه...... از تنهائی علی(ع)......
پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۳ ۱۲:۰۵ قبل از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1310
حالت :
ارسال ها :
3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
431
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
74079
پسند ها :
5100
تشکر شده : 6163
|
فاطمه.... آتش.... تازیانه.....
او از همراهانش آتش خواست و درب خانه ی فاطمه و علی(ع) را آتش زد. فاطمه(س) دست های خود را بر در گرفت تا از ورود آنها جلوگیری کند؛ او با تازیانه دست های فاطمه(س) را از در جدا کرد و در را با لگد باز کرد؛ فاطمه(س) در پشت در بود. هنوز در خانه شعله ور بود. وقتی وارد خانه شد، فاطمه(س) مقابل او ایستاد و فریاد زد: «یا ابتاه یا رسول الله؛ ای پدر جان ای رسول خدا»،او با غلاف شمشیرش بر پهلوی زهرا(س) زد؛ ناله فاطمه(س) بلند شد و فرمود:«یا ابتاه»، او تازیانه اش را بلند کرد و بر بازوی زهرا(س) زد؛ آن حضرت ناله زد: «یا رسول الله بنگر که بعد از تو چقدر با ما بدی کردند». حضرت علی(ع) او را گرفت و به زمین کوفت و فرمود: «...سوگند به خداوندی که پیامبر را مبعوث کرد...اگر عهد و پیمانم با رسول خدا نبود، قطعاً می دانستی که قدرت وارد شدن بر خانه ی مرا نداشتی». یکباره هواداران او وارد خانه شدند و حضرت امیر را محاصره کردند تا برای بیعت به مسجد ببرند. فاطمه(س) به حمایت از حضرت امیر به میان آمد. قنفذ تازیانه اش را بلند کرد و به بازوان فاطمه زد، ضربه تازیانه چنان بود که بر اثر آن، حضرت بیمار شد و به شهادت رسید. جای آن تازیانه در موقع شهادت مانند یک دستبند و بازوبند متورم و کبود بود. حضرت امیر(ع) را به اجبار به مسجد آوردند و دور تا دور حضرت را مردانی با شمشیرهای برهنه محاصره کردند؛ به حضرت گفتند: «...بیعت کن!». حضرت فرمود: «اگر بیعت نکنم چه می شود؟» گفتند: «گردنت را می زنیم». حضرت امیر(ع) سرش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خدایا! من تو را گواهی می گیرم، این قوم آمدند تا مرا به قتل برسانند در حالی که من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم». به حضرت گفتند:«دستت را برای بیعت دراز کن!». حضرت اعتنایی نفرمود. آنها به اجبار دست حضرت امیر(ع) را گرفتند و کشیدند. امیرالمؤمنین(ع) سرانگشتان خود را خم کرد و دست خود را مشت کرد. همه مردان هر چه تلاش کردند تا دست ایشان را باز کنند، نتوانستند؛ سرانجام دست خلیفه شان را پیش کشیدند و به دست مشت شده حضرت امیر(ع) مالیدند. در این حال حضرت امیر(ع) رو به قبر پیامبر(ص) کرده بود و این آیه را تلاوت می فرمود: «ان القوم استضعفونی و کادو یقتلوننی». منبع: رنجها و فریادهای فاطمه(س) – محمّد محمّدی اشتهاردی. می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
آه....... آه...... از تنهائی علی(ع)......
یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۴۶ قبل از ظهر
[2]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1310
حالت :
ارسال ها :
3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
431
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
74079
پسند ها :
5100
تشکر شده : 6163
|
گرچه مرا نبردي و تنها گذاشتي
راحت شدي از آن همه دردي که داشتي امشب که غسل دادم و شستم تن تو را فهميدم از چه ناي نفس هم نداشتي فهميدم عاقبت که چرا موقع نماز هر بار بين سجده گل لاله کاشتي فهميدم عاقبت که چرا پيش محرمت يک لحظه معجر از سر خود بر نداشتي... می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
آه....... آه...... از تنهائی علی(ع)......
یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۱۵ قبل از ظهر
[3]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
1566
حالت :
ارسال ها :
400
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
195
اعتبار کاربر :
6129
پسند ها :
492
تشکر شده : 612
|
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
آه....... آه...... از تنهائی علی(ع)......
یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۴۲ بعد از ظهر
[4]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1101
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
اي كشتي شكسته كه پهلو گرفته اي
بر گو چرا تو دست به پهلو گرفته اي
گل را خدا براي سرور آفريده است
اي گل چرا به غصه و غم خو گرفته اي
گاهي ز درد شانه ز دل آه مي كشي
گاهي ز درد دست به بازو گرفته اي
از ماجراي كوچه نگفتي به من ، بگو
اكنون چرا ز محرم خود رو گرفته اي
ديوار گشته است عصاي تو باز هم
بينم كه دست خويش به پهلو گرفته اي
حضرت فاطمه عليهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش چند ماهي بيشتر زندگي نكرد در همان مدت كوتاه بقدري گريه كرد كه او را يكي از بكائين زياد گريه كنندگان شمردند هيچگاه خندان ديده نشد گريه هاي زهرا علل و عوامل متعددي داشت مهمترين چيزي كه روح حساس و غيور بانوي بزرگ اسلام متعددي داشت مهمترين چيزي كه روح حساس و غيور بانوي بزرگ اسلام را ناراحت مي ساخت اين بود كه مي ديد ملت جوان اسلام از مسير حقيقي و طريق مستقيم ديانت منحرف شده در راهي افتاده كه پراكندگي و بد بختي از نتايج حتمي آنست .
حضرت زهرا چون پيشرفت هاي سريع اسلام را ديده بود انتظار داشت كه به همان منوال پيشرفت كند و در مدت كوتاهي كفر و بت پرستي را از بين ببرد و دستگاه ظلم و بيداد گري را برچيند . ولي با پيش آمد غير مترقب غصب خلافت تمام اميدش يك مرتبه از میان رفت.
روزي ام سلمه بر فاطمه عليها السلام وارد شد عرض كرد : اي دختر رسول خدا شب را چگونه صبح كردي ؟ فرمود با غم و اندوه گذراندم پدرم را از دست داده ام خلافت شوهرم غصب شده و بر خلافت دستور خدا و رسول امامت را از او گرفتند زيرا از علي عليه السلام كينه داشتند چون پدرانشان را درجنگ بدرو احد کشته بود .
حضرت فاطمه عليهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش چند ماهي بيشتر زندگي نكرد در همان مدت كوتاه بقدري گريه كرد كه او را يكي از بكائين زياد گريه كنندگان شمردند هيچگاه خندان ديده نشد گريه هاي زهرا علل و عوامل متعددي داشت مهمترين چيزي كه روح حساس و غيور بانوي بزرگ اسلام متعددي داشت مهمترين چيزي كه روح حساس و غيور بانوي بزرگ اسلام را ناراحت مي ساخت اين بود كه مي ديد ملت جوان اسلام از مسير حقيقي و طريق مستقيم ديانت منحرف شده در راهي افتاده كه پراكندگي و بد بختي از نتايج حتمي آنست .
حضرت زهرا چون پيشرفت هاي سريع اسلام را ديده بود انتظار داشت كه به همان منوال پيشرفت كند و در مدت كوتاهي كفر و بت پرستي را از بين ببرد و دستگاه ظلم و بيداد گري را برچيند . ولي با پيش آمد غير مترقب غصب خلافت كاخ اميدش يك مرتبه درهم فروريخت .
روزي ام سلمه بر فاطمه عليها السلام وارد شد عرض كرد : اي دختر رسول خدا شب را چگونه صبح كردي ؟ فرمود با غم و اندوه گذراندم پدرم را از دست داده ام خلافت شوهرم غصب شده و بر خلافت دستور خدا و رسول امامت را از او گرفتند زيرا از علي عليه السلام كينه داشتند چون پدرانشان را درجنگ بدرو احد کشته بود .
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
آه....... آه...... از تنهائی علی(ع)......
یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۲:۲۱ بعد از ظهر
[5]
|
||
عضو
شماره عضویت :
1703
حالت :
ارسال ها :
1106
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
197
اعتبار کاربر :
5114
پسند ها :
444
تشکر شده : 0
|
ز فراغت آتش غم، كشد از دلم زبانه می پسندم 0 |
||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
آه....... ، آه...... ، از ، تنهائی ، علی(ع)...... ، |
|