انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » چهارده معصوم » حضرت فاطمه علیها السلام » حضرت زهرا سلام الله علیها در استانه شهادت



حضرت زهرا سلام الله علیها در استانه شهادت

  پرستاران و عيادت‏ كنندگان حضرت زهرا(س) حضرت فاطمه عليهاالسلام در خانه خود در بستر بيمارى قرار گرفت و غم و اندوه ديگرى بر آن خانه سايه افكند. فرزندان صغير و خردسال او در اطراف بستر مادر مانند پرندگان بال و پر شكسته سر به زير انداخته، در فكر فرورفته و چهره زرد و نحيف و سيلى خورده او را نظاره مى‏كردند. پرستاران او ام‏سلمه زن ابورافع و اسماء بنت عميس بودند. خبر بيمارى و بسترى شدن فاطمه عليهاالسلام در ميان مردم مدينه و مهاجر و انصار طنين‏انداز شد. زنان
pqvj civh sghl hggi ugdih nv hsjhki aihnj


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۱۸ بعد از ظهر
آقا
rating
شماره عضویت : 13
حالت :
ارسال ها : 143
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 199
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 1115
پسند ها : 158
تشکر شده : 166


مدال ها:1
مدال 3 سالگی عضویت
مدال 3 سالگی عضویت

|

 

پرستاران و عيادت‏ كنندگان حضرت زهرا(س)

حضرت فاطمه عليهاالسلام در خانه خود در بستر بيمارى قرار گرفت و غم و اندوه ديگرى بر آن خانه سايه افكند. فرزندان صغير و خردسال او در اطراف بستر مادر مانند پرندگان بال و پر شكسته سر به زير انداخته، در فكر فرورفته و چهره زرد و نحيف و سيلى خورده او را نظاره مى‏كردند. پرستاران او ام‏سلمه زن ابورافع و اسماء بنت عميس بودند. خبر بيمارى و بسترى شدن فاطمه عليهاالسلام در ميان مردم مدينه و مهاجر و انصار طنين‏انداز شد. زنان مهاجر و انصار تصميم گرفتند به عيادت حضرت فاطمه عليهاالسلام بروند، گروهى گرد هم آمده و به حضور او رسيدند. 
«فقلن كيف اصبحت من علتك يا بنة رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم فحمد اللَّه و صلت على ابيها، و به او خطاب كرده گفتند شب را چگونه به صبح كرديد از بيمارى خود اى دخرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم، (فاطمه عليهاالسلام) حمد و ثناى الهى را بجا آورد و به پدر خود درود فرستاد.» 
«ثم قالت اصبحت والله عائفة لدنيا كن قالية لرجالكن، سپس فرمود: به خدا سوگند صبح كردم در حالى كه از دنياى شما بيزارم و بغض مردان (ابوبكر و عمر و...) در دلم جاى گرفته است.» «لفظتهم بعد ان عجمتهم و شنأتهم بعد ان سبرتهم، از دهان به دورشان انداختم بعد از آنكه گاز گرفتمشان و از آنها بدم آمد بعد از آنكه امتحانشان كردم.» 
اين كلمات كنايه و استعاره است. و به معنى آنست كه مردان شما را امتحان و ازمون نمودم اما آنها بد از امتحان درآمدند و لذا از آنها بيزار مى‏باشم. 
«فقبحا لفلول الحد، چه زشت است كندى، آنچه تندى از آن مطلوب مى‏باشد.» 
اين جمله نيز كنايه است. و به معنى آن است كه همانگونه كه از شمشير تيزى و تندى انتظار مى‏رود، حال اگر كند باشد زشت و نارواست. از مردان شما هم وفا و معاونت و همكارى انتظار مى‏رفت اما برعكس بى‏وفايى و بى‏اعتنايى ديده شد. 
«واللعب بعد الحد، و چه زشت است بازى بعد از جديت و كوشش.» 
يعنى زشت و نارواست براى مردمى كه كار را با اراده و جديت شروع كردند حال برگردند و بازيگر شوند. 
«و قرع الصفاة و صدع القناء و خيل الاراء و زلل الاهواء، و چه زشت است كوبيدن بر سنگ خارا و چه قبيح است شكاف برداشتن سرنيزه‏ها و حيله و نيرنگ در آراء و انديشه‏ها و لغزش در خواسته‏ها.» 
يعنى كار اينها مانند مشت بر سنگ كوفتن و بالاخره نيزه به سنگ زدن كه عاقبت سرنيزه شكاف برمى‏دارد و مى‏شكند و فايده نمى‏برد و زشت و قبيح است كه انسان مزورانه فكر كند و در خواسته‏هاى خود راه لغزش و سقوط را دنبال كند. 
«و بئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون، و مردان شما بد چيزى براى خود پيش فرستادند و آن اينكه خشم خدا را براى خود فراهم آوردند و در عذاب جهنم جاودان خواهند بود.» 
«لا جرم لقد قلدتهم ربقتها و انما الناس مع الملوك والدنيا الا من عصم الله، به ناچار ريسمان فدك و خلافت را به گردن (ابوبكر و عمر) آنها انداختم و همانا مردم با شاهان و صاحبان قدرت و دنيا مى‏باشند، مگر آن كس را كه خدا حافظ و مراقب او باشد.» 
دو جمله و نكته قابل ملاحظه در بيان اخير است، يكى اينكه حضرت فاطمه عليهاالسلام با دل‏آزردگى تمام و يأس از مهاجر و انصار فرمود: من آمدم از مردان شما استمداد كنم. اما وقتى ياريش نكردند و غاصبين اصرار در غصب داشتند آنها را رها كرد، ديگر آنكه هنگامى كه غاصبينى زمام امور را به دست گرفتند، مردم به بطلان آنها فكر نكردند و بلكه به دنبال آنها رفتند كه گوئيا اين رسم مردم است كه پيرو قدرت و همراه آن مى‏باشند!. 
«و حملتهم اوقتها و سننت عليهم غاراتها فجدعا و عقرا و بعدا للقوم الظالمين، و سنگين بار آن را بر آنها تحميل نموده و تمام مظالم و مفاسد تغيير مسير حكومت را متوجه آنها نمودم، پس هلاكت و نابودى و جراحت و ناسالمى و دورى، از آن قوم ستمگر باد.» 
«ويحهم انى زعزعوها عن رواسى الرسالة، واى بر آنها، به كجا حركت و تغيير جهت دادند خلافت را از آن پايگاههاى محكم رسالت.» 
«و قواعد النبوة والدلالة و مهبط الروح الامين والطيبين بامور الدنيا والدين، و از پايه‏هاى نبوت و رهبرى و از محل نزول جبرئيل امين و از كسى كه حاذق و آگاه به امور دين و دنيا مى‏باشد، خلافت را منحرف كردند.» 
«الا ذلك هو الخسران المبين، آگاه باشيد كه اين بزرگترين زيانى آشكار است كه آنها مرتكب شدند.» 
«و ما الذى نقموا من ابى‏الحسن، و چه عاملى باعث شد كه اينها انتقامجويانه با ابوالحسن «على عليه‏السلام» برخورد نمايند.» 
«نقموا واليد منه نكير سيفه و قلة مبالاته لحتفه، به خدا سوگند از او به خاطر شمشير باطل برانداز او انتقام گرفتند و به خاطر بى‏باكى و نترسيدن او از مرگ خود بود.» 
«و شدة و طأته و نكال وقعته و تنمره فى ذات امه و صلى الله على محمد و آل محمد، و به علت محكمى قدمهاى او بر روى باطل و له كردن آن و به خاطر اينكه گناهكار و جنايتكار را به شدت عقوبت مى‏كرد و به خاطر پلتك صفتى و شجاعت و تسليم‏ناپذيرى او در راه خدا.» 
زنان مهاجر و انصار با شنيدن آن بيانات و حقايق، سرافكنده و شرمنده از حضور فاطمه عليهاالسلام خارج شدند و به خانه‏هاى خود برگشتند و گفتار فاطمه عليهاالسلام را براى مردان خود بيان نمودند. عده‏اى از مهاجرين و انصار تصميم گرفتند از فاطمه عليهاالسلام عيادت كنند و عذر تقصير بخواهند، لذا آمدند و وارد شدند و پس از حضور گفتند اى دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم اگر قبل از آنكه ما با ابوبكر بيعت كنيم على عليه‏السلام از ما خواسته بود كه با او بعيت كنيم دست از او نمى‏كشيديم. فاطمه عليهاالسلام كه گفتار آنها را مزورانه تلقى نمود با ناراحتى از آنها خواست كه منزل را ترك كنند و فرمود شما هيچ عذرى نداريد و مقصر مى‏باشيد. (1) 
پس از آن موضع مزاجى حضرت فاطمه عليهاالسلام روز به روز بدتر مى‏شد. عباس عموى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم شنيد كه فاطمه زمين‏گير شده و ديگر كسى به حضور نمى‏پذيرد پيغام براى حضرت على عليه‏السلام فرستاد و گفت: عمويت عباس اسلام مى‏رساند و مى‏گويد من وقتى شدت كسالت فاطمه عليهاالسلام را شنيدم غم‏زده و افسرده شدم، چنين مى‏نمايد كه او اولين كسى است كه به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم ملحق مى‏شود، پس اگر قضيه رحلت او حتمى است من مهاجرين و انصار را جمع كنم تا نماز بر او بخوانند و به ثوابى برسند و خود براى دين هم عظمت و زينتى خواهد بود. 
عمار ياسر مى‏گويد: من حضور داشتم كه على عليه‏السلام فرمود: سلام مرا به عمويم برسان و به او بگو خداوند محبت و لطف تو را از ما نگيرد، مشورت و نظر تو را فهميدم، اما حضرت فاطمه عليهاالسلام پيوسته مورد ستم بوده و او را از حق وى منع نموده و ارث او را به وى ندادند، توصيه و سفارش رسول خدا صلى اللَّه عليه آله و سلم را در حق او رعايت نكردند و از تو مى‏خواهم كه اجازه بدهى كه مطابق وصيت او عمل كنم كه سفارش كرده است مخفيانه دفن شود. 
فرستاده عباس جواب على عليه‏السلام را براى او آورد، عباس گفت: خدا پسر برادرم را رحمت كند كه او آمرزيده است، رأى و نظر او مطاع خواهد بود، از ميان فرزندان عبدالمطلب بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرزندى پربركت‏تر از على عليه‏السلام متولد نشده است، على عليه‏السلام در هر كرامتى با سابقه‏تر و در هر فضيلتى داناتر از همه و در سختيها و ناملايمات شجاع‏تر از همه و در يارى دين حنيف از همه با دشمن مبارزتر و اولين كسى است كه به خدا و رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم ايمان آورد. (2)

1ـ بحارالانوار، ج 43، ص 161.

2ـ بحارالانوار، ج 43، ص 210.  

 

 

حالات جانسوز حضرت زهرا(س) به روايت فضه خادمه

روى ورقة بن عبداللَّه الأزدى، قال: خرجت حاجا الى بيت‏اللَّه الحرام، راجيا لثواب اللَّه رب العالمين، فبينما انا اطوف و اذا انا بجارية سمرا، و مليحه الوجه، عذبه الكلام، و هى تنادى بفصاحه منطقها، و هى تقول: 
ورقة بن عبداللَّه ازدى روايت نموده است: به اميد ثواب خداوند و پروردگار عالميان به حج بيت‏اللَّه الحرام مشرف شدم. ناگهان هنگام طواف ديدم كه دوشيزه‏ى گندم‏گون، نمكين و شيرن‏سخنى با كلام فصيح دعا مى‏نمود و مى‏گفت: 
اللهم، رب الكعبه الحرام، والحفظه الكرام، و زمزم والمقام، والشماعر العظام،و رب محمد خير الانام، صلى اللَّه عليه و آله البرره الكرام، (اسالك) ان تحشرنى مع ساداتى الطاهرين، و ابنائهم الغر المحجلين الميامين. 
اى خدا، و اى پروردگار خانه‏ى محترم كعبه، و پروردگار فرشتگان بزرگوار نگاهبان اعمال، و پروردگار زمزم و مقام ابراهيم عليه‏السلام، و جايگاه‏هاى بزرگ و ارجمند مناسك حج، و پروردگار برترين مخلوقات، حضرت محمد- كه درود خداوند بر او و خاندان نيكوكار و گرامى او باد!- (از تو درخواست مى‏نمايم) كه مرا با سروران پاكيزه‏ام و پسران برجسته و درخشان و خجسته‏ى آنان محشور گردانى. 
ألا، فاشهدوا يا جماعه الحجاج والمعتمرين، ان موالى خيره الاخيار، و صفوه الابرار، والذين علا قدرهم على الاقدار، و ارتفع ذكرهم فى سائر الامصار، المرتدين بالفخار. 
هان! اى گروه حاجيان و عمره بجا آورندگان، شاهد باشيد كه سروران من، برگزيده‏ى برگزيدگان، و منتخب نيكان، و از همگان ارجمند مى‏باشند، و يادشان در تمام بلاد بلند و به نيكى ياد مى‏شوند و به لباس فخر آراسته‏اند. 
قال ورقة بن عبداللَّه: فقلت: يا جاريه، انى لاظنك من موالى اهل البيت عليهم‏السلام. فقالت: اجل، قلت لها: و من انت من مواليهم؟ قالت: انا فضه امه فاطمه الزهراء، ابنه محمد المصطفى، صلى اللَّه عليها و على ابيها و بعلها و بنيها. 
ورقة بن عبداللَّه مى‏گويد: به او گفتم: اى دختر، من يقين دارم كه تو از دوستداران اهل‏بيت عليهم‏السلام هستى، وى گفت: بله، گفتم: نامت چيست؟ گفت: من فصه، كنيز فاطمه‏ى زهرا، دختر حضرت محمد مصطفى مى‏باشم، كه درود خداوند بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد! 
فقلت لها: مرحبا بك و اهلا و سهلا، فلقد كنت مشتاقا الى كلامك و منطقك، فاريد منك الساعه ان تجيبنى من مساله اسالك، فاذا انت فرغت من الطواف، قفى لى عند سوق الطعام حتى آتيك و انت مثابه ماجوره. فافترقنا. 
گفتم: خيلى خوش آمدى و خيلى خوشوقتم، من بسيار مشتاق كلام و سخن تو بودم، مى‏خواهم يك سؤالى از تو بكنم و تو به من پاسخ دهى. وقتى طواف را به پايان بردى، كنار بازار غله بايست تا من بيايم، خداوند به تو اجر و پاداش دهد. و به اين ترتيب از هم جدا شديم. 
فلما فرغت من الطواف و اردت الرجوع الى منزلى، جعلت طريقى عل سوق الطعام، و اذا انا بها جالسه فى معزل من الناس، فاقبلت عليها، و اعتزلت بها، و اهديت اليها هديه و لم اعتقد انها صدقه، ثم قلت لها: يا فضه، اخبرينى عن مولاتك فاطمه الزهراء عليهماالسلام، و ما الذى رايت منها عند و فاتها بعد موت ابيها محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم. 
وقتى طواف را به پايان بردم، هنگام بازگشت به منزل، راهى را كه از بازار غله مى‏گذشت انتخاب نمودم، ناگهان ديدم كه وى در گوشه‏اى به دور از مردم نشسته است. نزد او رفتم و او را كنار كشيدم و بدون اينكه قصد صدقه بكنم هديه‏اى به او دادم، سپس به او گفتم، اى فضه، از سرورت فاطمه‏ى زهرا عليهم‏السلام و وقايعى كه بعد از مرگ پدرش حضرت صلى اللَّه عليه و آله و سلم و هنگام وفات وى، از او ديدى به من خبر ده. 
قال ورقة: فلما سمعت كلامى، تغر غرت عيناها بالدموع ثم انتحبت نادبه، و قالت: يا ورقة بن عبداللَّه، هيجت على حزنا ساكنا، و اشجانا فى فوادى كانت كامنه، فاسمع الان ما شاهدت منها عليهاالسلام: 
ورقة (راوى حديث) مى‏گويد: به محض اينكه سخن من تمام شد، چشمان فضه پر از اشك گرديد و بلند بلند گريست و گفت: اى ورقة بن عبداللَّه، اندوه فرو نشسته و غمهاى نهفته‏ى دلم را بر انگيختى، اينك وقايعى را كه من از آن حضرت عليهاالسلام ديده‏ام بشنو. 
اعلم انه لما قبض رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، افتجع له الصغير والكبير، و كثر عليه البكاء، و قل العزاء، و عظم رزوه على الاقرباء والاصحاب والاولياء والاحباب، والغرباء والانساب، ولم تلق الا كل باك و باكيه، و نادب و نادبه، و لم يكن فى اهل الارض والاصحاب والاقرباء والاحباب اشد حزنا و اعظم بكاء و انتحابا من مولاتى فاطمه الزهراء عليهاالسلام، و كان حزنها يتجدد و يزيد، و بكاوها يشتد. 
بدان، رحلت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم دل كوچك و بزرگ را به درد آورد، و بسيار بر او گريستند و صبر همه را به سر آورد، و مصيبت فقدان او بر نزديكان و ياران و دوستان و احباب و بيگانگان و خويشان سخت بود، و همه‏ى مردان و زنان براى او گريه و ندبه نمودند، ولى در روى زمين و در ميان ياران و نزديكان و دوستان كسى غمگين‏تر از سرورم فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام نبود و وى بيشتر و شديدتر از همه گريه مى‏كرد. و اندوه او پيوسته تازه و افزون، و گريه‏اش شديدتر مى‏شد. 
فجلست سبعه ايام لا يهدا لها انين، و لا يسكن منها الحنين، كل يوم جاء كان بكاوها اكثر من اليوم الاول. فلما كان فى اليوم الثامن ابدت ما كتمت من الحزن فلم تطق صبرا اذ خرجت و صرخت، فكانها من فم رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم تنطق. 
پس هفت روز ناله‏ى او آرام، و صداى او خاموش نمى‏شد، و هر روز بيش از روز گذشته گريه مى‏نمود، تا اينكه روز هشتم اندوه نهفته‏ى خود را آشكار نمود و نتوانست شكيبايى كند، لذا از خانه بيرون آمد و ناله سر داد، به گونه‏اى كه گويى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم سخن مى‏گويد. 
فتبادرت النسوان، و خرجت الولائد والولدان، و ضج الناس بالبكاء والنحيب، و جاء الناس من كل مكان، و اطفئت المصابيح لكيلا تتبين صفحات النساء، و خيل الى النسوان ان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قد قام من قبره، و صارت الناس من دهشه و حيره لما قدرهقهم. 
پس زنان شتافتند، و دختران و پسران از خانه بيرون آمدند، و مردم همراه با اشك ريختن و گريه‏ى بلند، ناله سر دادند و از همه سو گرد آمدند، و براى اينكه صورت زنان نمايان نشود چراغها را خاموش كردند، و زنان تصور كردند كه گويى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم از قبر بيرون آمده است، و مردم به خاطر مصيبت آن حضرت مدهوش و متحير گرديدند. 
و هى عليهاالسلام تنادى و تندب اباه: وا أبتاه، واصفياه، وامحمدا، وا ابا القاسماه، و اربيع الارامل واليتامى، من للقبله والمصلى؟ و من لابنتك الوالهه الثكلى؟ 
و فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام ندا برمى‏آورد و بر پدر بزرگوارش اينگونه نوحه‏سرايى مى‏كرد: 
واى پدرم، واى بر برگزيده‏ى خدا، وا محمداه، وا اباالقاسم، واى بر كسى كه بهار و مايه‏ى شادمانى نيازمندان (يا: بيوگان) و يتيمان بود، ديگر چه كسى (مدافع اهل) قبله و جايگاه نمازگزاردن نمازگزاران خواهد بود؟ و ديگر دختر سرگشته‏ى مصيبت‏زده‏ات چه كسى را دارد؟ ثم اقبلت تعثر فى اذيالها و هى لا تبصر شيئا من عبرتها، و من تواتر دمعتها، حتى دنت من قبر أبيها محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم، فلما نظرت الى الحجرة وقع طرفها على الماذنه، فقصرت خطاها، و دام نحيبها و بكاها، الى ان اغمى عليها، فتبادرت النسوان اليها، فنضحن الماء عليها و على صدرها و جبينها حتى افاقت. 
سپس در حالى كه لباسش بر زمين كشيده مى‏شد و از بسيارى گريه و جارى شدن اشك چيزى را نمى‏ديد، آمد و نزديك قبر پدر بزرگوارش حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم ايستاد. به محض اينكه به حجره نگاه كرد و چشمش بر ماذنه افتاد، آهسته گام برداشت و پيوسته ناله و گريه نمود تا اينكه بيهوش گرديد. زنان به سوى او شتافتند و آب بر صورت و سينه و پيشانى‏اش پاشيدند تا اينكه به هوش آمد. 
فلما افاقت من غشيتها، قامت و هى تقول: رفعت قوتى، و خاننى جلدى، و شمت بى عدوى، والكمد قاتلى. يا أبتاه بقيت والهه وحيده، و حيرانه فريده، فقد انخمد صوتى، و انقطع ظهرى، و تنغض عيشى، و تكدر دهرى، فما اجد يا ابتاه بعدك انيسا لوحشتى، و لا رادا لدمعتى، و لا معينا لضعفى، فقد فنى بعدك محكم التنزيل، و مهبط جبرئيل، و محل ميكائيل. انقلبت بعدك يا ابتاه الاسباب، و تغلقت دونى الابواب، فانا للدنيا بعدك قاليه، و عليك ما ترددت انفاسى باكيه،لا ينفد شوقى اليك، و لا حزنى عليك. 
وقتى به هوش آمد برخاست و فرمود: توانم از بين رفته، و شكيبايى و استقامتم با من يارى نمى‏كند، و دشمنم به من شماتت مى‏كند، و اندوه شديد و درد دلم از افسردگى مرا خواهد كشت. پدر جانم، سرگشته و بى كس و متحير و تنها شده‏ام، و صدايم خاموش گرديده و نيروى پشتم از بين رفته، و زندگى برايم تلخ، و روزگارم تيره و تار شده است. پدر جانم، بعد از تو كسى را نمى‏يابم كه مونس احساس تنهايى من گردد، و اشك چشمم را فرونشاند، و در ضعف و ناتوانى ياورم باشد. بعد از تو آيات محكم قرآن و نزول جبرئيل و آمدن ميكائيل همگى برچيده شد. 
پدر جانم، بعد از تو اسباب (نيل به مقامات معنوى و اخروى) واژگون، و درها به روى من بسته شد، لذا بعد از تو ديگر، از دنيا خوشم نمى‏آيد، و تا زمانى كه نفسهايم مى‏رود و مى‏آيد خواهم گريست، و شوق من به تو و اندوهم بر تو پايان نمى‏پذيرد. 
ثم نادت: يا ابتاه، والباه، ثم قالت: 
شعران حزنى عليك جديد -و فوادى واللَّه صب عنيد 
كل يوم يزيد فيه شجونى-و اكتيابى عليك ليس يبيد 
جل خطبى، فبان عنى عزائى -فبكائى كل وقت جديد 
ان قلبا عليك يالف صبرا -او عزاء، فانه لجليد 
سپس ندا برآورد: اى پدر جانم، واى بر عقل من، پس فرمود: 
به راستى كه اندوه من بر تو تازه، و به خدا سوگند دلم عاشق و مشتاق توست و به هيچ وجه از تو روى برنمى‏گرداند. 
هر روز اندوه‏هايم افزون مى‏گردد، و افسردگى و شكستگى من از غم تو هرگز از من جدا نمى‏شود. 
گرفتارى و مصيبت من بزرگ و سخت است، لذا شكيبايى از من كناره گرفته، و هر زمان گريه‏ام تازه مى‏گردد. 
به راستى هركس كه با وجود انس به تو، صبر و شكيبايى كند و يا تسلى بيابد، واقعاً سخت‏دل و قسى‏القلب است. 
ثم نادت: يا ابتاه، انقطعت بك الدنيا بانوارها، و زوت زهرتها و كانت ببهجتك زاهره، فقدا سود نهارها، فصار يحكى حنادسها رطبها و يابسها. يا ابتاه، لا زلت آسفه عليك الى التلاق. يا ابتاه، زال غمضى منذ حق الفراق. يا ابتاه، من للارامل والمساكين؟ و من للامه الى يوم الدين؟ يا ابتاه، امسينا بعدك من المستضعفين. يا ابتاه، اصبحت الناس عنا معرضين، و لقد كنا بك معظمين فى الناس غير مستضعفين. فاى دمعه لفراقك لا تنهمل؟ و اى حزن بعدك عليك لا يتصل؟و اى جفن بعدك بالنوم يكتحل؟ و انت ربيع الدين، و نور النبيين، فكيف للجبال لا تمور، و للبحار بعدك لا تغور؟ والارض كيف لم تتزلزل؟ 
سپس ندا برآورد: پدر جانم، به واسطه‏ى (رحلت) تو انوار دنيا از بين رفت، و شكوفايى و زيبايى آن كه به افروختگى و حسن تو شكوفا و زيبا بود، افسرده شد، و روزهاى دنيا تيره گرديدند. 
پدر جانم، تا ملاقات تو پيوسته بر تو تأسف خورده و ناراحت خواهم بود پدر جانم، از زمان جدايى و فراق تو بينايى‏ام از بين رفته است. پدر چانم، چه كسى بعد از تو از بيوگان و بيچارگان دلجويى خواهد كرد؟ و چه كسى تا روز پاداش و قيامت (دادرس) امت تو خواهد بود؟ اى پدر جان، بعد از تو مردم ما را خوار و كوچك شمردند، پدر جانم، بعد از تو مردم از ما رويگردان شدند، در حالى كه به واسطه‏ى وجود تو در ميان مردم ارجمند و عزيز بوديم و كسى ما را خوار و كوچك نمى‏شمرد. پس چرا در فراق تو اشك نريزم، و اندوهم پيوسته نگردد، و پلكهايم بر روى هم بسته شده و به خواب روم، در حالى كه تو بهار و احيا گر دين و نور پيامبران هستى؟ و چگونه بعداز تو كوهها از هم نپاشند و به هم نخورند، و آب درياها خشك نشود؟ و چگونه زمين نلرزد؟ 
رميت يا ابتاه بالخطب الجليل، و لم تكن الرزيه بالقليل، و طرقت يا ابتاه بالمصاب العظيم، و بالفادح المهول. بكتك يا ابتاه الاملاك، و وقفت الافلاك، فمنبرك بعدك مستوحش، و محرابك خال من مناجاتك، و قبرك فرح بمواراتك، والجنه مشتاقه اليك و الى دعائك و صلاتك. يا ابتاه، ما اعظم ظلمة مجالسك!، فوا اسفاه عليك الى ان اقدم عاجلا عليك. 
پدر جانم، به مشكل بزرگى گرفتار آمده‏ام، و مصيبتم اندك و كوچك نيست. اى پدر جان، مصيبت بزرگ و پيشامد هراسناكى به من روى آورده. باباى من، ملائكه بر تو گريستند و فلكها بازايستادند، لذا منبرت بعد از تو احساس تنهايى مى‏كند، و محرابت از مناجات تو خالى مانده است، و قبرت به واسطه‏ى خاك شدن تو در آن شادمان، و بهشت به تو و دعا و نمازت مشتاق است. 
پدر جانم، چقدر تاريكى مجالس تو سخت است. پس همواره بر تو تأسف خواهم خورد تا اينكه به زودى بر تو وارد شوم. 
و اثكل ابوالحسن الموتمن ابو ولديك، الحسن والحسين، و اخوك و وليك و حبيبك و من ربيته صغيرا، و واخيته كبيرا، و اخلى احبابك و اصحابك اليك، من كان منهم سابقا و مهاجرا و ناصرا، والثكل شاملنا، والبكاء قاتلنا، والاسى لازمنا. 
و ابوالحسن امين، پدر دو فرزندت حسن و حسين، و برادر و دوست، و محبوبت به مصيبت گرفتار آمده، هم او كه در كوچكى‏اش پرورش دادى، و در بزرگى با او عقد اخوت بستى، و شيرين‏ترين دوستان و يارانت در نزد تو بود، و از همه‏ى آنان (به ايمان) سبقت جست و هجرت نمود و يارى‏ات كرد. مصيبت همه ما را فراگرفته، و گريه ما را مى‏كشد، و پيوسته ناراحت و افسرده‏ايم. 
ثم زفزت زفزه و انت انه كادت روحها ان تخرج، ثم قالت: 
شعر
قل صبرى و بان عنى عزائى -بعد فقدى لخاتم الانبياء 
عين، يا عين، اشكبى الدمع سحاً -ويك (1) لا تبخلى بفيض الدماء 
يا رسول الاله، يا خيره اللَّه -و كهف الايتام والضعفاء 
قد بكتك الجبال والوحوش جمعا -والطير والارض بعد بكى السماء 
و بكاك الحجون والركن و المش -عر يا سيدى مع البطحاء 
و بكاك المحراب والدرس -للقرآن فى الصبح معلنا والسماء 
و بكاك الاسلام اذ صار فى النا -س غريبا من سائر الغرباء 
لو ترى المنبر الذى كنت تعلو -ه علاه الضلام بعد الضياء 
يا الهى، عجل وفاتى سريعا -فلقد تنعصت الحياه يا مولائى 
سپس آهى از دل برآورد و بلند بلند ناله سر داد به گونه‏اى كه نزديك بود روح از بدنش خارج شود، سپس فرمود: بعد از فقدان خاتم انبياء صلى اللَّه عليه و آله و سلم، شكيبايى‏ام اندك شده و تسلى پيدا كردن از من كناره گرفته است. 
اى چشم من، اى چشم من، به شدت اشك بريز، و اشك بريز و در ريختن اشكهايت بخل مورز. اى رسول خدا، اى برگزيده‏ى خدا، و اى پناهگاه ايتام و ضعيفان. 
كوهها، و حوش، پرندگان، زمين و آسمان، همگى براى تو گريستند. 
اى آقاى من، گياهان مخصوص، ركن و مشعر نيز همراه با شنزارها (اى مكه) بر تو اشك ريختند. 
محراب و درس علنى قرآن تو در صبح و شام نيز براى تو گريه كردند. 
اسلام نيز گريست، زيرا بعد از تو در ميان مردم از همه‏ى غريبها، غريب‏تر گرديد. 
اى كاش منبرى را كه بر آن بالا مى‏رفتى، مشاهده مى‏كردى كه بعد از آن روشنايى،تاريكى آن را فراگرفته است. 
اى معبود من، هرچه سريعتر مرگ مرا را برسان، زيرا اى آقاى من، زندگانى براى من تاريك و سخت شده است. 
قالت: ثم رجعت الى منزلها و اخذت بالبكاء والعويل ليلها و نهارها، و هى لا ترقا دمعتها، و لا تهدا زفرتها. و اجتمع شيوخ اهل المدينه و اقبلوا الى اميرالمومنين على عليه‏السلام فقالوا له: يا اباالحسن، اى فاطمه عليهاالسلام تبكى الليل والنهار، فلا احد منا يتهنا بالنوم فى الليل على فرشنا، و لا بالنهار لنا قرار على اشغالنا و طلب معايشنا، و انا نخبرك ان تسالها اما ان تبكى ليلا او نهاراً، فقال عليه‏السلام: حبا و كرامه. 
فضه مى‏گويد: سپس فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به منزلش برگشت و شب وروز به گريه و ناله‏ى بلند پرداخت به گونه‏اى كه اشك چشمش قطع، و آهش آرام نمى‏گرفت (لذا) پيرمردان مدينه گرد آمدند و به خدمت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام رسيدند و عرض كردند: اى اباالحسن، فاطمه عليهاالسلام شب و روز گريه مى‏كند، و هيچ‏يك از ما نمى‏توانيم شب در رختخواب راحت بخوابيم، و روز نيز آرامشى در كارها و جستجوى روزى نداريم، ما به تو عرض مى‏كنيم كه از فاطمه عليهاالسلام بخواهى كه يا شب گريه كند و يا روز. آن حضرت عليهاالسلام نيز با تكريم آنان، سخنشان را پذيرفت. 
فاقبل اميرالمؤمنين عليه‏السلام حتى دخل على فاطمه عليهاالسلام و هى لا تفيق من البكاء، و لا ينفع فيها العزاء. فلما راته سكنت هنيئة له. فقال لها: يا بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، ان شيوخ المدينه يسالونى ان اسالك اما ان تبكين اباك ليلا و اما نهاراً. 
لذا اميرالمؤمنين عليه‏السلام به خدمت فاطمه عليهاالسلام رسيد، در حالى كه هنوز از گريه آسوده و تسلى پيدا نكرده بود، ولى به محض اينكه على عليه‏السلام را ديد، لحظه‏اى آرام گرفت. 
حضرت على عليه‏السلام فرمود: اى دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم، پيرمردان مدينه از من درخواست نمودند كه از شما بخواهم كه يا شب بر پدر بزرگوارت گريه كنى و يا روز. فقالت: يا اباالحسن، ما اقل مكثى بينهم، و ما اقرب مغيبى من بين اظهرهم! فواللَّه، لا اسكت ليلا و لا نهارا او الحق بابى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم. فقال لها على عليه‏السلام: افعلى، يا بنت رسول‏اللَّه ما بدا لك. 
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام فرمود: اى اباالحسن، چقدر كم بين آنها درنگ خواهم نمود، و چه زود از ميان آنان خواهم رفت. به خدا سوگند، شب و روز ساكت نخواهم ماند تا اينكه به پدرم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بپويندم. على عليه‏السلام نيز به او فرمود: اى دختر رسول خدا، هرچه مى‏خواهى بكن. 
ثم انه بنى لها بيتا فى البقيع نازحا عن المدينه، يسمى بيت‏الاحزان. و كانت اذا اصبحت قدمت الحسن والحسين عليهماالسلام امامها، و خرجت الى البقيع باكيه، فلا تزال بين القبور باكيه، فاذا جاء الليل اقبل اميرالمؤمنين عليه‏السلام اليها، و ساقها بين يديه الى منزلها. 
سپس حضرت خانه‏اى در بقيع به دور از مدينه براى او ساخت كه «بيت‏الاحزان» ناميده مى‏شود، و فاطمه زهرا عليهاالسلام وقتى صبح مى‏كرد حسن و حسين عليهماالسلام را پيشاپيش خود مى‏انداخت و گريان روانه‏ى بقيع مى‏شد، و پيوسته ميان قبرها مى‏گريست. و وقتى شب فرامى‏رسيد اميرالمؤمنين عليه‏السلام به سوى او مى‏آمد و او را جلو مى‏انداخت و به منزل مى‏برد. 
و لم تزل على ذلك الى ان مضى لها بعد موت ابيها سبعه و عشرون يوما، و اعتلت العله التى توفيت فيها، فبقيت الى يوم الاربعين، و قد صلى اميرالمؤمنين عليه‏السلام صلاه لاظهر و اقبل يريد المنزل اذا استقبلته الجوارى باكيات حزينات. فقال لهن: ما الخبر؟ و مالى اراكن متغيرات الوجوه والصور؟ فقلن: يا اميرالمؤمنين، ادرك ابنه عمك الزهراء عليهاالسلام و ما نظنك تدركها. 
و پيوسته بر اين حال بود، تا اينكه بيست و هفت و روز از رحلت پدر بزرگوارش گذشت، و به بيماريى كه سرانجام در اثر آن وفات نمود، گرفتار شد. و تا چهل روز پس از آن در دنيا بود. تا اينكه روزى اميرالمؤمنين عليه‏السلام نماز ظهر را خوانده بود و مى‏خواست به منزل بيايد، ناگهان دختران گريان و اندوهناك به پيشواز او آمدند. حضرت به آنان فرمود: چه خبر است؟ و جرا صورتها و چهره‏هايتان را پريشان مى‏بينم عرض كردند: اى اميرالمؤمنين، دختر عمويت زهرا عليهاالسلام را درياب، و گمان نمى‏كنيم كه بتوانى او را (زنده) دريابى. 
فاقبل اميرالمؤمنين عليه‏السلام مسرعا حتى دخل عليها، و اذا بها ملقاه على فراشها، و هو من قباطى مصر، و هى تقبض يمينا و تمد شمالا، فالقى الرداء عن عاتقه، والعمامه عن راسه، و حل ازراره، و اقبل حتى اخذ رأسها و تركه فى حجره. 
پس اميرالمؤمنين عليه‏السلام شتابان آمد و به خدمت ايشان رسيد، ولى ناگهان ديد كه حضرتش بر رختخوابى كه از پارچه‏ى قباطى (2) مصر بود دراز كشيده، به طرف راست و چپ پيچ مى‏خورد. حضرت على عليه‏السلام عباى خود را از دوش و عمامه‏اش را از سر برداشت و دگمه‏هاى (پيراهن) را گشود، و جلو آمد و سر آن حضرت را گرفت و در دامن خود گذاشت. 
و ناداها: يا زهراء، فلم تكلمه، فناداها: يا بنت محمد المصطفى، فلم تكلمه، فناداها: يا بنت من حمل الزكاة فى طرف ردائه و بذلها على الفقراء، فلم تكلمه، فناداها: يا ابنة من صلى بالملائكه فى السماء مثنى مثنى، فلم تكلمه: فناداها: يا فاطمه، كلمينى، فانا ابن عمك على بن ابى‏طالب. 
على عليه‏السلام صدا كرد: اى زهرا، ولى حضرت پاسخ نداد، صدا كرد: اى دختر محمد مصطفى صلى اللَّه عليه و آله و سلم، ولى باز حضرت پاسخ نداد، صدا كرد: اى دخترت كسى كه زكات را در گوشه‏ى عباى خود حمل كرد و به نيازمندان بذل نمود ، ولى باز حضرت پاسخ نداد. صدا كرد: اى دختر كسى كه در آسمان دو ركعت دو ركعت امام جماعت ملائكه شد و نماز گزارد، ولى باز پاسخ نداد. صدا كرد: اى فاطمه، با من سخن بگو، من پسر عمويت على بن ابى‏طالب هستم. 
قال :(3) ففتحت عينيها فى وجهه و نظرت اليه و بكت و بكى، و قال: ما الذى تجدينه، فانا ابن عمك على بن ابى‏طالب. 
فضه مى‏گويد: حضرت زهرا عليهاالسلام چشم باز كرد و به اميرالمؤمنين عليه‏السلام نگاه كرد، حضرت على عليه‏السلام فرمود: حالت چطور است؟ من پسر عمويت على بن ابى‏طالب هستم. فقالت: يا ابن العم، انى اجد الموت الذى لابد منه و لا محيص عنه، و انا اعلم انك بعدى لا تصبر لعى قله التزويج، فان انت تزوجت امراه، اجعل لها يوما و ليله، و اجعل لاولادى يوما و ليله. يا اباالحسن، و لا تصح فى وجوههما، فيصبحان يتمين غريبين منكسرين، فانهما بالامس فقدا جدهما، واليوم يفقدان امهما، فالويل لامه تقتلهما و تبغضهما! 
حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اى پسر عمو، من در حال مرگ هستم، مرگى كه گريز و چاره و پناهگاهى از آن نيست، و من مى‏دانم كه تو (مانند هر مرد ديگر) بعد از من نمى‏توانى بر ازدواج نكردن صبر كنى، پس اگر ازدواج نمودى، يك شبانه‏روز را براى همسرت، و يك شبانه‏روز را براى فرزندان من قرار ده. اى ابالحسن در روى آنان فرياد مزن، تا مبادا، غريب و دل‏شكسته شوند، زيرا آن دو فرزند يتيم من (امام حسن و حسين عليهماالسلام) ديروز جدشان را از دست دادند، و امروز نيز مادرشان را از دست مى‏دهند، پس واى بر امتى كه آن دو را مى‏كشند و بغض آنها را در دل مى‏گيرند! 
ثم انشات تقول: 
شعرابكنى ان بكيت يا خير هادى، -و اسبل الدمع، فهو يوم الفراق 
يا قرين البتول، اوصيك بالنسل -فقد اصبحا حليف اشتياق 
ابكنى و ابك لليتامى و لا تن -س قتيل العدى بطف العراق 
فارقوا فاصبحوا يتامى حيارى -يحلف اللَّه فهو يوم الفراق 
سپس اين اشعار را سرود و فرمود: 
اگر خواستى گريه كنى بر من گريه كن اى بهترين هدايتگر، و اشك بريز، كه اين روز، روز جدايى است. 
اى همدم بتول (و شوهر فاطمه عليهاالسلام)، تو را سفارش مى‏كنم كه با فرزندانم (خوب رفتار كنى)، زيرا آن دو (امام حسن و حسين عليهماالسلام) در اشتياق به من هم سوگند هستند. بر من و نيز بر يتيمانم گريه كن، و هرگز كسى را كه به دست دشمنان در صحراى سوزان عراق كشته مى‏شود، (امام حسين عليه‏السلام)، فراموش مكن. 
اينان از من جدا شدند و يتيم و سرگشته گرديدند، به خدا سوگند كه اين روز، روز فراق و جدايى است. 
قالت: فقال لها على عليه‏السلام: من اين لك يا بنت رسول‏اللَّه هذا الخبر، والوحى قد انقطع عنا؟ فقالت: يا اباالحسن، رقدت الساعه، فرايت حبيبى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم فى قصر من الدر الابيض، فلما رانى قال: هلمى الى، يا بنيه، فانى اليك مشتاق. فقلت: واللَّه، انى لاشد شوقا منك الى لقائك. فقال: انت الليله عندى. و هو الصادق لما وعد، والموفى لما عاهد. 
فضه مى‏گويد: حضرت على عليه‏السلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اى دختر رسول خدا، از كجا خبر دارى كه از دنيا مى‏روى، در حالى كه وحى از ما رخت بربسته است؟ عرض كرد: اى اباالحسن، همين حالا دراز كشيدم و به خواب رفتم، و محبوبم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم را در كاخى از مرواريد سفيد ديدم. به محض اينكه مرا ديد فرمود: اى دختر عزيزم، نزد من بيا، كه خيلى مشتاق تو هستم. من نيز به ايشان عرض كردم: به خدا سوگند، اشتياق من به ملاقات شما بيشتر است. فرمود: همين امشب نزد من خواهى بود، و آن بزرگوار در وعده‏ى خود راستگو، و به پيمان خود وفا مى‏كند. 
فاذا انت قرات يس، فاعلم انى قد قضيت نحبى، فغسلنى، و لا تكشف عنى، فانى طاهره مطهره، و ليصل على معك من اهلى الادنى فالادنى، و من رزق اجرى، و ادفنى ليلا فى قبرى. بهذا اخبرنى حبيبى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم. 
پس وقتى سوره‏ى يس را قرائت نمودى، بدان كه من به پيمان خود وفا نموده‏ام (و از دنيا رفته‏ام)، پس (از زير لباس) مرا غسل بده، و لباسم را كنار نزن، زيرا من پاك و پاكيزه هستم، و تنها نزديك‏ترين بستگانم و كسانى كه خداوند پاداش (مودت) مرا به آنان روزى كرده است بر من نماز بگزارند، و مرا شبانه در قبرم به خاك بسپار، كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم چنين به من خبر داد. 
فقال على: واللَّه، لقد اخذت فى امرها، و غسلتها فى قميصها، و لم اكشف عنها. فواللَّه، لقد كانت ميمونه طاهره مطهره، ثم حنطتها من فضله حنوط رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و كفنتها، و ادرجتها فى اكفانها. فلما هممت ان أعقد الرداء، ناديت: يا ام‏كلثوم، يا زينب، يا سكينه، يا فضه، يا حسن، يا حسين، هلموا تزودوا من امكم، فهذا الفراق، واللقاء فى الجنه. 
على عليه‏السلام فرمود: به خدا سوگند شروع كردم به تجهيز او، و او را در پيراهنش غسل دادم و آن را كنار نزدم. به خدا سوگند، خجسته و پاك و پاكيزه بود، سپس از باقيمانده‏ى حنوط رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم او را تحنيط نمودم، و كفن او را آماده كردم و او را در ميان قطعه‏هاى كفن گذاشتم. وقتى خواستم عبا (و سرتاسرى) را ببندم، صدا كردم: اى ام‏كلثوم، اى زينب، اى سكينه، اى فضه، اى حسن، اى حسين، بيايد و از مادرتان توشه برداريد، كه اين زمان، زمان جدايى است و ديگر در بهشت با او ملاقات خواهيد نمود. 
فاقبل الحسن والحسين عليهماالسلام و هما يناديان: و احسرتا لا تنطفى ابدا من فقد جدنا محمد المصطفى، و امنا فاطمه الزهراء، يا ام‏الحسن، يا ام‏الحسين، اذا لقيت جدنا محمد (ا) المصطفى، فاقرئيه منا السلام، و قولى له: انا قد بقينا بعدك يتيمين فى دار الدنيا. 
پس حسن و حسين عليهماالسلام آمدند، در حالى كه صدا مى‏كردند: واى بر حسرت و ناراحتى ما به خاطر فقدان جدمان حضرت محمد مصطفى و مادرمان فاطمه‏ى زهرا كه هيچگاه خاموش و برطرف نخواهد شد. اى مادر حسن، اى مادر حسين، هنگامى كه با جدمان حضرت محمد مصطفى ملاقات نمودى، سلام ما را به او برسان و بگو كه ما بعد از تو در دار دنيا يتيم شديم. فقال اميرالمؤمنين على عليه‏السلام: انى اشهد اللَّه انها قد حنت و انت و مدت يديها و ضمتها الى صدرها مليا، و اذ بهاتف من السماء ينادى: يا اباالحسن، ارفعهما عنها، فلقد ابكيا واللَّه ملائكة السماوات، فقد اشتاق الحبيب الى المحبوب. 
اميرالمؤمنين على عليه‏السلام فرمود: خدا را گواه مى‏گيرم كه فاطمه زهرا عليهاالسلام به شدت گريست و ناله سر داد و دستهايش را دراز كرد و آن دو (حسن و حسين عليهماالسلام) را به آرامى در سينه گرفت، ولى ناگهان هاتفى از آسمان ندا كرد: اى اباالحسن، اين دو را از روى فاطمه عليهاالسلام بردار، به خدا سوگند كه ملائكه‏ى آسمانها را به گريه درآوردند، زيرا محبوب (حضرت حق) به ديدار محبوب خود (حضرت زهرا عليهاالسلام) مشتاق است. 
قال: فرفعتهما عن صدره و جعلت اعقد الرداء، و انا انشد بهذه الابيات: 
شعر
فراقك اعظم الاشياء عندى - فقدك فاطم ادهى الثكول 
سابكى حسره، و انوح شجوا -على خل مضى اسنى سبيل
الا يا عين، جودى و اسعدينى -فحزنى دائم ابكى خليلى 
حضرت على عليه‏السلام فرمود: آن دو را از روى سينه‏ى فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام برداشتم و شروع كردم به بستن عبا (و سر تا سرى) و در آن حال اين ابيات را سرودم: 
(اى فاطمه)، جدايى تو نزد من بزرگترين و سخت‏ترين چيز، و فقدان تو دردآورترين مصيبت است. 
بر دوست عزيزم كه والاترين راه را پيمود با ناراحتى و تأسف خواهم گريست و با اندوه، نوحه‏سرايى خواهم نمود. 
هان اى چشم، اشك بريز و يارى‏ام كن، كه اندوه من پيوسته است و بر فقدان دوست عزيزم مى‏گريم. 
ثم حملها على يده، و اقبل بها الى قبر ابيها و نادى: 
السلام عليك يا رسول‏اللَّه، السلام عليك يا حبيب اللَّه، السلام عليك يا نور اللَّه، السلام عليك يا صفوه اللَّه منى، السلام عليك، والتحيه واصله منى اليك ولديك، و من ابنتك النازله عليك بفنائك، و ان الوديعه قد استردت، والرهينه قد اخذت، فواحزناه على الرسول ثم من بعده على البتول، و لقد اسودت على الغبراء، و بعدت عنى الخضراء، فواحزناه، ثم واأسفاه. 
سپس اميرالمؤمنين عليه‏السلام فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را برداشت و نزد قبر پدر بزرگوارش گذاشت و صدا كرد: 
سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى حبيب خدا، سلام بر تو اى نور خدا، سلام من بر تو اى برگزيده‏ى خدا، سلام بر تو، و درود از من و از جانب دخترت كه به ساحت تو وارد شد، براستى كه امانت (شما) برگردانده، و گرو (شما) گرفته شد، پس واى بر اندوه من بر رسول (خدا)، و بعد از او بر بتول (حضرت زهرا عليهاالسلام)، براستى كه زمين براى من سياه، و آسمان از من دور گرديده است، پس واى بر اندوه و ناراحتى و تأسف من. 
ثم عدل بها على الروضه، فصلى على فى اهله و اصحابه و مواليه و احبائه و طائفه من 
المهاجرين والانصار. فلما واراها والحدها فى لحدها، انشا بهذه الابيات يقول: 
شعر
ارى علل الدنيا على كثيره -و صاحبها حتى الممات عليل 
لكل اجتماع من خليلين فرقه -و ان بقائى عندكم لقليل 
و ان افتقادى فاطما بعد احمد -دليل على ان لا يدوم خليل (4)

آنگاه فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را به روضه (و مزار رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم) برگرداند و همراه با بستگان و ياران و موالى و دوستداران و گروهى از مهاجرين و انصار بر او نماز گزارد، وقتى حضرتش را دفن نمود و در لحد گذاشت، اين ابيات را سرود و خواند: مى‏بينم كه مصائب دنيا بر من بسيار است، و هركس با دنيا مصاحبت كند تا هنگام مرگ مصيبت مى‏بيند. 
اجتماع هر دو دوست عزيزى كه با هم پيوند دارند به جدايى مبدل مى‏شود، و به راستى كه من نزد شما بسيار كم خواهم بود. 
اينكه فاطمه عليهاالسلام را بعد از احمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم از دست دادم، دليل بر اين است كه هيچ دوستى، جاودانى نخواهد بود.

 

1ـ به نظر مى‏رسد كه اين كلمه در اصل چنين بوده است: «وابك» و ترجمه نيز بر اين اساس صورت گرفته است. 
2ـ نوعى پارچه‏ى نازك و سفيد كه در مصر بافته مى‏شود. 
3ـ اين كلمه شايد در اصل «قالت» بوده، زيرا راوى حديث فضه و خانم است، و احتمال دارد كه مقصود راوى با واسطه و «ورقة بن عبداللَّه» منظور،و درست باشد. 
4ـ بحارالانوار، ج 43، ص 174- 180.



 
















3 تشکر شده از کاربر اسمونی برای ارسال مفید :
محمدELE , کوثر , ,



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید

















امضای کاربر : اسمونی
1398.02.24
به این خاک نظر شده
دشمنان داخلی و خارجی همه زورشون رو زدن 
 جنگ،اختلاس، احتکار، تحریم و...
پایداری پرچم این آب و خاک، حسابیه که با دودوتا چارتا جور در نمیاد 
نگران شایعات و حرف ها نباش، همه چی دست خداست :)
 همه چی درسته :)
  




                                     

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حضرت زهرا سلام الله علیها در استانه شهادت
پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۱۹ بعد از ظهر نمایش پست [1]
آقا
rating
شماره عضویت : 13
حالت :
ارسال ها : 143
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 199
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 1115
پسند ها : 158
تشکر شده : 166



 

خواب ديدن حضرت زهرا(س) قبل از شهادت

از آن بانوى پهلو شكسته نقل كرده‏اند كه در روزهاى آخر عمر خواب ديدم پدرم را و به او از دست امت شكايت كردم آن حضرت به من فرمود: انك قادمة على عن قريب (1) تو به زودى به سوى من مى‏آيى. 
بار ديگر خواب مى‏بيند ملائكه بسيارى به زمين فرود مى‏آيند و دو فرشته جليل‏القدر پيشاپيش آنها است كه او را به آسمانها بردند و قصرهاى عاليه بهشتى را به او نشان دادند و باغها و بستانهاى فردوس اعلا را به او نمودند... مى‏پرسد كه اين كاخ‏هاى عالى از آن كيست؟

مى‏گويند: اينجا فردوس اعلا است كه آخرين درجه بهشت است و اين همان نهر كوثر است كه متعلق به شما است. آن رسيده بزرگوار مى‏پرسد: اين ابى؟ پدرم كجا است؟ گفتند: هم‏اكنون وارد مى‏شود و همان لحظه مى‏فرمايد كه پدرم وارد شد و مرا در آغوش گرفت و پريشانى مرا بوسيد و فرمود: فرزند دلبندم ديدى آنچه خدا وعده فرموده بود؟ اين همان وعده الهى است اين كاخ منزل تو و شوهرت و فرزندان شما است و اين جايگاه متعلق به دوستان شما است از خواب بيدار شد و رؤياى شيرين خود را به حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام نقل كرد، مولاى متقيان عليه‏السلام دانست كه به زودى همسرش از دستش خواهد رفت و به بهشت اعلا منتقل خواهد شد. پس از ديدن اين خواب بود كه مكرر اين دعا را مى‏خواند:

يا حى يا قيوم برحمتك استغيث فاغثنى اللهم زحزحنى عن النار و ادخلنى الجنة والحقنى بابى محمد صلى الله عليه و آله. (2) 
اى خداوند زنده و پاينده به رحمت تو پناه مى‏برم پس به فريادم برس بار خدايا مرا از آتش جهنم دور گردان و به بهشت وارد كن و مرا به پدرم حضرت محمد صلى الله عليه و آله ملحق گردان. وقتى در همان حال حضرت على عليه‏السلام به بالينش آمد و به وى فرمود عافاك الله و ابقاك. اى دختر پيامبر خداوند تعالى تو را به سلامت و باقى نگه دارد. گفت يا اباالحسن به زودى پدرم را ملاقات نموده و به او ملحق مى‏شوم.

1ـ الصديقة للعلامة المقرم/ 105
2ـ دلايل الامامه طبرى 46



 

دستور ساختن تابوت

روايت شده: فاطمه (س) به اسماء بنت عُمَيْس فرمود: من ناپسند مى‏دانم آنچه را كه با آن جنازه‏ى زنان را حمل مى‏كنند (1) كه پارچه‏اى روى جنازه‏ى آنها مى‏اندازند و جسم آنها از زير پارچه پيدا است، و هر كس آن را ديد تشخيص مى‏دهد كه مرد است يا زن، من ضعيف شده‏ام و گوشت بدنم گداخته شده، آيا چيزى نمى‏سازى كه مرا بپوشاند. 
اسماء گفت: آن زمان كه در حبشه بودم (2) مردم حبشه براى حمل جنازه چيزى را كه پوشاننده بدن بود ساخته بودند، اگر مى‏خواهى مثل آن را بسازم. 
فاطمه (س) فرمود: آن را بساز. 
اسماء تختى طلبيد و آن را به رو انداخت، سپس چند چوب از شاخه‏ى خرما طلبيد و آن را بر پايه‏هاى آن تخت، استوار كرد و سپس پارچه‏اى روى آن كشيد (شبيه عِمارى درآمد) و به فاطمه (س) عرض كرد: تابوتهاى مردم حبشه، اين گونه است. 
فاطمه (س) آنرا پسنديد و به اسماء فرمود: خدا تو را از آتش دوزخ محفوظ بدارد، مانند اين تابوت براى من بسازد و مرا با آن بپوشان. 
و نقل شده وقتى كه حضرت زهرا (س) آن تابوت را ديد خنديد، با توجه به اينكه بعد از رحلت رسول خدا (ص) هيچگاه تبسّم (لبخند) نكرده بود و فرمود: اين تابوت، چقدر زيبا و نيكو است كه مانع مشخص شدن زن و مرد مى‏شود! (3)

 

1ـ گويا تابوت آن زمان همانند نردبانى بدون ديوار بوده، و جنازه را روى آن مى‏گذاشتند، و جنازه مشخّص مى‏شد. 
2ـ اسماء همسر جعفر طيّار بود، و حدود پانزده سال همراه جعفر در حبشه به سر برد و بعد از شهادت جعفر، همسر ابوبكر شد، محمد بن ابوبكر پسر او است (مترجم). 
3ـ كشف‏الغمّه ج 2 ص 67 به نقل از ابن ‏عبّاس.

 


 
 
 
آرزوى حضرت زهرا(س) در ترك دنيا
 
محدث اربلى، از علماى ارجمند قرن هفتم و صاحب «كشف‏الغمه فى معرفة الأئمه» در مورد آرزوى مرگ، در دل و جان دختر گرامى و با فضيلت پيامبر عاليقدر اسلام، بيان روشن و توضيحات مفيد و روشنگرى دارد كه بازگويى آن در بر دارنده‏ى نكته‏هاست. از اين رو شمه‏اى از آن گفتار به صورت اختصار در اينجا نقل مى‏شود. وى مى‏گويد: 
«طبيعت بشر بر حب ذات و علاقه به ادامه‏ى حيات خويش نهاده شده است. عموما بشر از مرگ گريزاتن و عاشق و علاقمند حيات و زندگى خويش است. انبياى الهى هم با آن همه عظمت و جلالت قدر و فضيلت، باز از اين قاعده مستثنى نيستند، و در اين علاقه با عموم مردم شريك و يكسان‏اند. داستان حضرت آدم (ع) با آن همه طول عمر و مدت زندگى‏اش باز هم آرزوى حيات و ادامه‏ى زندگى را داشت و هميشه از خداوند متعال آرزوى عمر طولانى و زندگى بيشتر مى‏كرد، خود گواهى بر اين حقيقت است. 
حضرت نوح (ع) كه از لحاظ سن و سال در حدى بود كه به تصريح قرآن مجيد، تنها 950 سال در ميان قوم خود به دعوت مردم و تبليغ راه حق و توحيد مشغول بود، وقتى اجلش فرارسيد هنوز از زندگى سير نبود. زيرا چون در لحظات آخر از او پرسيدند كه دنيا را چگونه يافتى؟ پاسخ داد: «دنيا را خانه‏اى ديدم داراى دو در، كه از يك در به اندرون آيند و از در ديگر بيرون روند» و مفهوم اين جمله، شدت علاقه به حيات و دشوارى جدايى از دنيا را در نظر آن پيغمبر كهن‏سال و منادى توحيد نشان مى‏دهد. 
و يا حضرت ابراهيم (ع) از حقتعالى خواسته بود كه تا او خودش آرزوى مرگ نكرده است، او را از دنيا نبرد. 
و يا حضرت موسى (ع) در مفارقت از دنيا و به هنگام فرارسيدن آخرين لحظات عمر، با ملك‏الموت محاجه و گفتگو داشت و دل از دنيا نمى‏بريد. 
آرى اينها، فقط شمه‏اى از احوال انبياى عظام بود كه با وجود علو درجه و رفعت شأن و عظمت مقام، باز از دنيا سير نمى‏شدند و به ترك حيات و قطع زندگى رغبت نداشتند... 
ولى فاطمه‏ى زهرا (ع) با آن سن و سال اندك و در عنفوان جوانى، چنان با شور و شوق در انتظار مفارقت از دنيا و ترك حيات بود كه دريافت خبر رحلت خويش از پدرش را جشن و سرور تلقى مى‏كرد، و بسيار خوشحال و شادمان بود كه زودتر بر پدر بزرگوارش نزول خواهند كرد. و اين امر، يكى از اسرار عظمت روحى و معنوى اهل‏بيت (ع) است كه در آنان به وديعت نهاده شده، و امرى است كه تنها به آنان اختصاص دارد». (1)همين معنى را فاطمه (ع) خود نيز ضمن همان خطبه‏ى شورانگيزى كه در مسجد مدينه و در حضور جمع كثيرى از مردم ايراد كرد، بيان فرموده است. بدين‏صورت كه حضرتش در آن گفتار كوبنده و پرشور، پيرامون رحلت پدر بزرگوار خود مى‏گويد: 
«خداوند او را با رحمت و رأفت خويش به سوى جوار خود قبض روح فرمود، و از مشقت و رنج و درد اين دنياو تحمل وزر و بال آن آسوده ساخت و مشمول رضوان و خشنودى خود نمود».(2) 
اين جملات عميق، خود مى‏تواند بازگوكننده‏ى ديدگاه كلى و عمومى زهرا (ع) نسبت به مرگ و انتقال از اين جهان باشد. در واقع اين سخنان پرمعنى، نگرش و جهان‏بينى زهراى اطهر (ع) را ترسيم مى‏كند و نشان مى‏دهد كه در نظر او، رخت بربستن از اين جهان و شتافتن به سوى باقى، عالى‏ترين راه رهايى از مشقات دنيا و رسيدن به جوار رحمت و رأفت حق است. لذا كسى كه چنين ديدگاهى نسبت به مرگ دارد، طبيعى است كه در مورد مرگ خود نيز از همين ديدگاه به مسأله مى‏نگرد. آنچه از بيان زهرا (ع) در مورد رحلت پدر بزرگوارش استفاده مى‏شود، در حقيقت تأييدى استوار، بر همان عامل روحى و معنوى در نهاد اوست كه باعث مى‏شود تا از شنيدن خبر رحلت خود نيز شادمان گردد. 
در روايت وارد است هنگامى كه فاطمه زهرا عليهاالسلام با تمام توان در دفاع از ولايت اميرالمؤمنين و حكومت اسلامى برآمد در اين مسير به مصيبتها و ناگواريهاى گوناگون گرفتار شد. پس از آنكه اميرالمؤمنين عليه‏السلام را از حكومت كنار ديد و حادثه‏ى غدير را فراموش شده‏ى امت وقت ديد و آن هنگام كه فدك و حقوق اقتصادى خود را در دستان نامردان نااهل ديد و در دفاع از حقوق خود نااميد گشت و پس از آنكه حريم و حرمت اهل‏بيت را توسط هتاكان منافق محل امنى نيافت، و آنگاه كه حتى مردم را از صداى گريه‏هاى خود دلتنگ ديد دست به دعا برداشت و آرزوى ملاقات با خدا و رسول خدا را نمود. در كتاب نهج‏الحياة آمده است: درباره‏ى شكوه‏ها و غمهاى جانكاه حضرت زهرا عليهاالسلام پيامبر گرامى اسلام به اصحاب خويش خبر داده و فرمود: 
"دخترم آنچنان در امواج بلاها و مصيبتها، غمناك و نگران مى‏شود كه دست به دعا برداشته، از خدا آرزوى مرگ و شهادت كند، مى‏گويد:" 
يا رب انى قد سئمت الحياة و تبرمت باهل الدنيا فالحقنى بأبى الهى عجل وفاتى سريعا. 
(پروردگارا! از زندگى خسته و روى گردان شده‏ام و از دنيازدگان، بلاها و مصيبتهاى ناگوار ديده‏ام، خدايا مرا به پدرم رسول خدا متصل گردان و مرگ مرا زود برسان.) (3)
 
 1ـ كشف‏الغمه، ج 2، ص 82.
2ـ «قبضه اللَّه قبضة رأفة و اختيار رغبة بمحمد عن تعب هذه الدار موضوعا عنه اعباء الأوزار محفوفا بالملائكة الأبرار و رضوان الرب الغفار و جوار الملك الجبار».
3ـ نهج‏الحياة/ ح 118/ ص 204
 
 
 
 
 
 
اندوه فراوان حضرت زهرا(س) در لحظات ترك دنيا
 
علت رنجورى و ناتوانى روزافزون زهرا (عليهاالسلام) تنها بيمارى نبود، بلكه افكار و غم و غصه‏هاى فراوان، مغز و اعصاب آن بانوى عزيز را فشار مى‏داد، گاهى كه در اطاق كوچك خويش بر پوستى آرميده و بالشى كه از علف پر شده بود به زير سر داشت، افكار گوناگون بر آن حضرت هجوم مى‏آورد: آه چگونه به وصيت‏هاى پدرم اعتنا نكردند و خلافت شوهرم را غصب نمودند؟ آثار شوم و خطرناك غصب خلافت تا قيامت باقى خواهد ماند. خلافتى كه بوسيله‏ى زور و حيله‏بازى بر ملت تحميل شد، عاقبت خوبى ندارد. علت پيشرفت و ترقى اسلام و عظمت مسلمين، اتحاد و يگانگى جهان مسلمين بود، آه چه نيروى بزرگى را از دست دادند! اختلافات را در داخل خودشان كشاندند، نيروى واحد و مقتدر اسلام را به نيروهاى پراكنده تبديل نمودند. جهان اسلام را در مسير ناتوانى و ضعف و پراكندگى و ذلت انداختند. آه آيا من همان فاطمه و عزيز كرده پيغمبرم كه در بستر بيمارى افتاده‏ام و در اثر ضربات همين امت از درد مى‏نالم و مرگ را بالعيان مشاهده مى‏كنم؟!
 پس آن همه سفارشهاى پيغمبر چه شد؟ خدايا على (عليه‏السلام) را چكنم كه با وجود آن همه شجاعت و قدرتى كه در او سراغ دارم در وضعى گرفتار شده كه ناچار است براى حفظ مصالح اسلام دست بر روى دست بگذارد و در قبال غصب حق مشروعش سكوت اختيار كند؟ آه مرگ من نزديك شده و در روزگار جوانى از دنيا مى‏روم و از غم و غصه نجات مى‏يابم، اما كودكان يتيم را چه كنم؟ حسن و حسين و زينب و ام‏كلثومم يتيم و بى سرپرست مى‏شوند. آه، چه مصيباتى بر سر عزيزانم وارد خواهد آمد، من بارها از پدرم مى‏شنيدم كه مى‏فرمود: حسنت را مسموم مى‏كنند و حسينت را با شمشير به قتل مى‏رسانند. هم اكنون آثار و علائمش را مى بينم. 
گاهى حسين كوچك را مى‏گرفت و زير گلويش را مى‏بوسيد و براى مصيباتش اشك مى‏ريخت. گاهى حسن را به سينه مى‏چسبانيد و بر لبهاى معصومش بوسه مى‏زد. گاهى گرفتاريهاى آينده و حوادث طاقت‏فرساى زينب و ام‏كلثوم را به ياد مى‏آورد و براى آنان مى‏گريست. 
آرى امثال اين افكار ناراحت كننده بود كه زهراى عزيز را رنج مى‏داد و روز بروز رنجورتر و ضعيف‏تر مى‏شد. 
در روايت وارد شده كه فاطمه (عليهاالسلام) در هنگام وفات گريه مى‏كرد، على (عليه‏السلام) فرمود: چرا گريه مى‏كنى؟ پاسخ داد: براى گرفتارى‏هاى آينده‏ى تو گريه مى‏كنم. فرمود: گريه نكن، به خدا سوگند اينگونه امور در نزد من مهم نيست.(1)
 
1ـ بحارالانوار ج 43 ص 218.
 
 
 
 
فرمايش حضرت زهرا(س) درباره امت پيامبر در لحظه شهادت
 
  اسماء گويد: ديدم حضرت دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و مى‏گويد:
 
پروردگارا به حق حضرت محمد مصطفى و شوق و اشتياقى كه نسبت به من داشت و به شوهرم على مرتضى و اندوهى كه بر من دارد و به حسن مجتبى و گريه‏اش بر من، و به حسين شهيد و حسرت و افسردگيش نسبت به من و به دخترانم كه دختران فاطمه‏اند و آه ماتمشان بر من، از تو مى‏خواهم كه بر گنهكاران امت حضرت محمد ترحم فرموده،
 
و آنان را ببخشائى و به بهشت واردشان سازى كه تو گرامى‏ترين سؤال شوندگان و ارحم الراحمين مى‏باشى (1) 
 
  1ـ بلادى البحرانى، «وفاه فاطمة الزهراء»/ 78.
 
 
 
 
 
 
وصاياى حضرت زهرا (س)
 
بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول‏اله و هى تشهد ان لا اله اله الله و ان محمدا رسول‏الله و ان الجنة حق والنار حق و ان الساعة آتية لاريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور يا على انا فاطمه بنت محمد زوجنى الله منك لاكون لك فى الدنيا و الاخرة انت اولى بى من غيرى حنطنى و غسلنى و كفنى بالليل وصل على و ادفنى بالليل و لا تعلم احدا و استودعك الله و اقراء على ولدى السلام الى يوم القيامة.(1) 
اين است وصيت فاطمه دختر رسول خدا و او شهادت مى‏دهد به يگانگى و يكتايى ذات باريتعالى و رسالت حضرت محمد رسول‏الله و گواهى مى‏دهد كه بهشت حق است و آتش جهنم حق است و بدون شك قيامت در پيش است و خواهد آمد و خدا در آن روز همه را از قبرها برمى‏انگيزد يا على من فاطمه دختر محمدم كه خداوند مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنيا و آخرت همسر تو باشم و از آن تو، تو از هركس بر من نزديكترى مرا شبانه حنوط كن و شب غسل بده و شبانه كفنم كن و شب به خاك بسپار و كسى را از دفن من مطلع مكن. تو را به خدا مى‏سپارم و سلام من به فرزندانم تا روز قيامت برسان. و در بعضى از روايات دارد كه زهرا عليهاالسلام به على عليه‏السلام گفت: يابن عم دلم تمناى مرگ دارد ساعتى نخواهد گذشت جز آن كه از تو مفارقت نمايم.
على عليه‏السلام فرمود: اى دختر رسول خدا وصيت كن به آنچه مى‏خواهى و هر چه در دل دارى بيان كن على عليه‏السلام نشست بالاى سر فاطمه و خانه را از بيگانه خالى كرد جز فاطمه و على كسى نبود فاطمه عرض كرد: اى پسر عم هيچگاه در زندگى به شما دروغ نگفته‏ام و در زندگى زناشويى با تو راه خيانت نپيموده‏ام و لا خالفتك منذ عاشرتنى. و هرگز در معاشرت با تو از در مفارقت وارد نشده‏ام و پيوسته مطيع فرمان تو بوده‏ام. على عليه‏السلام فرمود:
 
پناه مى‏برم به خدا (اى دختر رسول خدا) تو بانوى راستگويى و داناتر و پرهيزگارتر و نيكوكارتر و گرامى‏تر از هركسى، من نيز از خدا در مخالفت با تو بيمناك بوده‏ام و فراق تو بر من سخت ناگوار است فقدان تو بر من تجديد مصيبتى است كه از رحلت پيغمبر بر من وارد شد به خدا قسم مصيبت فراق تو بر من چنان است كه هيچ چيز نمى‏تواند مرا تسليت دهد در آن حال هر دو به گريه افتادند و مدتى زار زار اشك ريختند (بعضى نوشته‏اند كه چون اطاق خلوت شد زهرا عليهاالسلام به على عليه‏السلام عرض كرد پسر عم جلوتر بيا و دستت را روى سينه من بگذار على عليه‏السلام خواهش آن بانو را عمل كرد آنگاه عرض كرد پسر عم از من راضى باش على عليه‏السلام فرمود: زهرا جان از تو راضيم خداى نيز از تو راضى باشد. عرض كرد نه على جان مى‏دانى من از چه چيزى از شما رضايت مى‏خواهم روزى كه دشمن به صورت من سيلى زد و با خستگى و درد جسمانى و روح افسرده آمدم منزل ديدم تو در كنج حجره نشسته‏اى و مشغول جمع‏آورى قرآنى با تندى با شما سخن گفتم و به شما گفتم يابن ابيطالب اى پسر ابى‏طالب در كنج حجره نشسته‏اى و مثل جنين در رحم حجره قرار گرفته‏اى دشمن به همسرت تعدى كرده...
 
غصه‏دار بودم و با تو پرخاش كردم اينك از تو رضايت مى‏خواهم از من راضى باش) مولاى متقيان سر فاطمه را به سينه چسباند و با مهربانى فرمود: زهرا جان از تو راضيم خدا و رسول از تو راضى باشند هرچه مى‏خواهى بگو كه اجرا خواهم كرد. آن بانو در حالى كه اشك مى‏ريخت گفت شوهر گراميم خداوند تو را جزاى خير دهد وصيت من اين است كه دختر خواهر من امامه را تزويج كنى (امامه دختر زينب بنت رسول‏الله بود كه مادرش در زمان پدر فوت كرده بود) زيرا امامه به فرزندان من مهربانى خواهد كرد و بهترين پرستار آنها است و مرد هم ناگزير است زنى در خانه داشته باشد. 
از جمله وصاياى حضرت زهرا عليهاالسلام به همسرش اين بود كه گفت: شوهر عزيزم براى من تابوتى بساز كه فرشتگان صورت آن را به من نشان داده‏اند و امام عليه‏السلام از وى خواست كه وصف آن را برايش بيان كند تا طبق خواسته‏اش عمل نمايد.
 
«مورخين نوشته‏اند كه وصف تابوت در متن وصيت آن بانوى بزرگ اسلام نيست» و باز گفت: همسرم وصيت ديگرم اين است كه هيچكس به جنازه من حاضر نشود. 
من از اين مردم كه به من ستم كردند و حق مرا غصب نمودند متنفرم. 
اينها دشمن من و دشمن رسول خدا (ص) هستند اجازه نده از اين قوم و هوادارانشان كسى بر جنازه من حاضر شوند و نماز بخوانند يا على مرا در تاريكى شب آنگاه كه ديدگان مردم به خواب رفت به خاك بسپار تا از دفن من بى‏خبر باشند. (2)
 
1ـ بحار چاپ قديم ج 10/ 61
 
2ـ فاطمة الزهرا سيدة نساءالعالمين/ 435
 
 
 
 
 
 
علل بيمارى و شهادت حضرت زهرا (س)
 
با وجود سفارش آن حضرت به نهان داشتن شرايط جسمى و وضعيت روحى‏اش پس از آن رويدادهاى تلخ، و با وجود رازدارى امير مؤمنان، سرانجام خبر بيمارى بانوى بانوان در مدينه منتشر گرديد و همگان از شرايط آن حضرت آگاه شدند. لازم به يادآورى است كه فاطمه عليهاالسلام از بيمارى سختى شكايت نداشت كه غيرقابل مداوا برسد، بلكه آنچه او را سخت رنج مى‏داد و پيكرش را آب مى‏كرد، امواج دردها و مصيبتها و رنجهايى بود كه هر روز بر آن افزوده مى‏شد و اين فشارها بود كه بر رنج و بيمارى برخاسته از صدمات وارده در يورش به خانه‏اش، كمك مى‏كرد تا بانوى سرفراز گيتى را به بستر شهادت بكشاند.
در كنار اينها فشار سوگ پدر و گريه بسيار بر آن حضرت نيز از عواملى بود كه باعث شدت بيمارى و زوال شادابى و طراوت از خورشيد جهان‏افروز وجود او مى‏شد و بايد ستم و خشونت و مواضع ناجوانمردانه‏ى برخى از مسلمان‏نماها و نيز تحول ارتجاعى در سيستم سياسى و دگرگونى كارها و تغيير اوضاع و شرايط به سود ارتجاع و جاهليت را نيز از عواملى برشمرد كه فشار دردها و رنجها را هر لحظه بيشتر مى‏ساخت و خورشيد وجود انديشمندترين و آزاده‏ترين بانوى جهان هستى را بسوى افق مغرب پيش مى‏برد.
 
فاطمه در يورش دژخيمان دولت غاصب به خانه‏اش به گونه‏اى ميان در و ديوار فشرده شد كه علاوه بر وارد آمدن صدمات سخت بر وجود گرانمايه‏اش، جنين وى نيز سقط گرديد و تازيانه‏هاى بيدادى كه بر پيكر مطهرش فرود آمد، بدنش را مجروح و خون‏آلود ساخت و آثار عميقى در آن نازنين‏بدن برجاى نهاد. و نيز ضربات شديد ديگرى بر او وارد آمد كه جسم و جان و روح ملكوتى‏اش را به شدت آزرد.
 
آرى همه‏ ى اين امور و رويدادهاى دردناك دست به دست هم دادند و آن حضرت را به بستر بيمارى كشانده و از انجام كارهاى خويش بازداشتند. 
حضرت امام حسن مجتبى عليه‏السلام در يك مجلس مناظره در حضور معاويه خطاب به مغيرة بن شعبه فرمود: «تو مادرم را زده و مصدوم و مجروح ساختى، تا اينكه او بچه‏اش را سقط كرد...» (انت الذى ضربت فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله حتى ادميتها و القت ما فى بطنها...) (1)
 
و حضرت امام صادق عليه‏السلام با تصريح بيشتر در مورد علت بيمارى و شهادت فاطمه عليهاالسلام مى‏فرمايند: 
و كان سبب وفاتها ان قنفذا مولى الرجل لكزها بنعل السيف بامره فاسقطت محسنا، و مرضت من ذلك مرضا شديدا. (2)
 
سبب شهادت فاطمه اين بود كه قنفذ (غلام خليفه دوم) با غلاف شمشير او را زده و بچه‏اش را كشت و مادرم از اين جهت به بستر بيمارى افتاد. 
اسماء لحظه‏اى حضرت را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابى نشنيد، صدا زد اى دختر محمد مصطفى، اى دختر گرامى‏ترين كسى كه زنان حمل او را عهده‏دار شدند، اى دختر بهترين كسى كه بر روى ريگ‏هاى زمين پاى گذارده، اى دختر كسى كه به پروردگارش به فاصله دو تير كمان و يا كمتر نزديك شد، اما جوابى نيامد چون جامه را از روى صورت حضرت برداشت، مشاهده كرد از دنيا رخت بر بسته است، خود را به روى حضرت انداخت و در حالى كه ايشان را مى‏بوسيد گفت: فاطمه آن هنگام كه نزد پدرت رسول خدا رفتى سلام اسماء بنت عميس را به آن حضرت برسان، آنگاه گريبان چاك زده و از خانه بيرون آمد، حسنين به او رسيده و گفتند: اسماء مادر ما كجا است؟ وى ساكت شد و جوابى نداد، آنان وارد اتاق شده ديدند حضرت دراز كشيده حسين عليه‏السلام حضرت را تكان داد ديد از دنيا رفته است، فرمود: اى برادر خداوند تو را در مصيبت مادر پاداش دهد.
 
حسن خود را بر روى مادر انداخته و گاهى مى‏بوسيد و مى‏گفت: اى مادر با من سخن بگو پيش از آن كه روح از بدنم جدا شود، و حسين جلو آمده و پاهاى حضرت را مى‏بوسيد و مى‏گفت: اى مادر من پسرت حسينم، پيش از آنكه قلبم منفجر شود و بميرم با من صحبت كن.
 
اسماء به آنها گفت: اى فرزندان رسول خدا برويد نزد پدرتان على عليه‏السلام او را از مرگ مادرتان خبردار كنيد، آن دو از منزل بيرون رفته و صدا مى‏زدند:يا محمداه يا احمداه، امروز كه مادرمان از دنيا رفت رحلت تو تجديد شد، بعد به مسجد رفته و على عليه‏السلام را خبردار كردند حضرت با شنيدن خبر فوت فاطمه عليهاالسلام از هوش رفت و با پاشيدن آب بر او به هوش آمد و چنين گفت: اى دختر حضرت محمد به چه كسى تسليت بگوئيم، من هميشه به وسيله تو دلدارى داده مى‏شدم، بعد از تو چه كسى موجب دلدارى و تسليت من خواهد شد.
 
1ـ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 414- بحارالانوار، ج 43، ص‏ص 197، ح 28- سفينة، ج 2، ص 339.
2ـ عوالم، ج 11، ص 504- بحار، ج 43، ص 170، ح 11.
 
 
 
كيفيت وفات حضرت زهرا
 
1ـ به ام‏سلمه فرمود: برايم آبى آماده كن تا بدان غسل كنم، ام‏سلمه آب را آورد، غسل كرد و جامه پاكى پوشيد، دستور داد بسترش را در وسط اتاق بگستراند،به طرف راستش رو به قبله خوابيد و دست راستش را زير صورتش گذاشت.(1)
2- در روايت ديگرى آمده كه: حضرت به اسماء فرمود: آبى برايم آماده كن، بعد با آن غسل كرده و سپس فرمود: جامه‏هاى جديدم را به من بده، آنها را پوشيده و فرمود: بقيه حنوط پدرم را از فلان جا برايم بياور و زير سرم بگذار و مرا تنها گذاشته و از اينجا بيرون برو، مى‏خواهم با پروردگارم مناجات كنم. 
اسماء مى‏گويد: از اتفاق بيرون شدم و صداى مناجات آن حضرت را مى‏شنيدم، آهسته به طورى كه مرا نبيند وارد شدم ديدم دست به سوى آسمان دراز كرده و مى‏گويد: پروردگارا به حق محمد مصطفى و اشتياقى كه به ديدار من داشت، و به شوهرم على مرتضى و اندوهش بر من و به حسن مجتبى و گريه‏اش بر من و به حسين شهيد و پژمردگى و حسرتش بر من و به دخترانم كه پاره تن فاطمه مى‏باشند و غم و اندوهى كه بر من دارند، از مى‏خواهم كه بر گناهكاران امت محمد ترحم فرمائى و آنان را بيامرزى و به بهشت وارد كنى كه تو بزرگوارترين سؤال شوندگان و مهربان‏ترين مهربانانى. (2)
 
3- و گفت: قدرى مرا به خود واگذار و بعد مرا بخوان، اگر پاسخ تو را دادم كه بسيار خوب و اگر جوابى ندادم بدان كه من به سوى پدر خود، (يا پروردگارم) رفتم.
 
اسماء لحظه‏اى حضرت را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابى نشنيد، صدا زد اى دختر محمد مصطفى، اى دختر گرامى‏ترين كسى كه زنان حمل او را عهده‏دار شدند، اى دختر بهترين كسى كه بر روى ريگ‏هاى زمين پاى گذارده، اى دختر كسى كه به پروردگارش به فاصله دو تير كمان و يا كمتر نزديك شد، اما جوابى نيامد چون جامه را از روى صورت حضرت برداشت، مشاهده كرد از دنيا رخت بر بسته است، خود را به روى حضرت انداخت و در حالى كه ايشان را مى‏بوسيد گفت: فاطمه آن هنگام كه نزد پدرت رسول خدا رفتى سلام اسماء بنت عميس را به آن حضرت برسان، آنگاه گريبان چاك زده و از خانه بيرون آمد، حسنين به او رسيده و گفتند: اسماء مادر ما كجا است؟ وى ساكت شد و جوابى نداد، آنان وارد اتاق شده ديدند حضرت دراز كشيده حسين عليه‏السلام حضرت را تكان داد ديد از دنيا رفته است، فرمود: اى برادر خداوند تو را در مصيبت مادر پاداش دهد.
 
حسن خود را بر روى مادر انداخته و گاهى مى‏بوسيد و مى‏گفت: اى مادر با من سخن بگو پيش از آن كه روح از بدنم جدا شود، و حسين جلو آمده و پاهاى حضرت را مى‏بوسيد و مى‏گفت: اى مادر من پسرت حسينم، پيش از آنكه قلبم منفجر شود و بميرم با من صحبت كن. 
اسماء به آنها گفت: اى فرزندان رسول خدا برويد نزد پدرتان على عليه‏السلام او را از مرگ مادرتان خبردار كنيد، آن دو از منزل بيرون رفته و صدا مى‏زدند:يا محمداه يا احمداه، امروز كه مادرمان از دنيا رفت رحلت تو تجديد شد، بعد به مسجد رفته و على عليه‏السلام را خبردار كردند حضرت با شنيدن خبر فوت فاطمه عليهاالسلام از هوش رفت و با پاشيدن آب بر او به هوش آمد و چنين گفت: اى دختر حضرت محمد به چه كسى تسليت بگوئيم، من هميشه به وسيله تو دلدارى داده مى‏شدم، بعد از تو چه كسى موجب دلدارى و تسليت من خواهد شد.
 
1ـ بلادى بحرانى «وفات فاطمه الزهراء» 77.
 
2ـ وفاه فاطمة الزهراء/ 78.
 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : اسمونی
1398.02.24
به این خاک نظر شده
دشمنان داخلی و خارجی همه زورشون رو زدن 
 جنگ،اختلاس، احتکار، تحریم و...
پایداری پرچم این آب و خاک، حسابیه که با دودوتا چارتا جور در نمیاد 
نگران شایعات و حرف ها نباش، همه چی دست خداست :)
 همه چی درسته :)
  




                                     

گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

موضوعات مشابه
عنوان موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین پاسخ
آثار محبت به حضرت زهرا سلام الله علیها در روایات فاطمه 1
2 644 غم هجران
تصاویری از جشن بزرگ ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها در(مالزی) یازهرااا
0 884 یازهرااا
گزیده ای از سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها در ابعاد مختلف اسمونی
0 459 اسمونی
خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها در جمع زنان مهاجر و انصار اسمونی
0 385 اسمونی
نام حضرت زهرا(سلام الله علیها) در تورات و انجیل چیست؟ قمرخانم
0 434 قمرخانم

برچسب ها
حضرت ، زهرا ، سلام ، الله ، علیها ، در ، استانه ، شهادت ،

« سقیفه | حمله به خانه وحی ( نقل از منابع شیعه و سنی ) به انضمام اسناد و منابع »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 05:41 بعداز ظهر