آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۴۹ بعد از ظهر
|
||||||||
آقا
شماره عضویت :
13
حالت :
ارسال ها :
143
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
199
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
1115
پسند ها :
158
تشکر شده : 166
|
ویرایش موضوع توسط : اسمونی
در تاریخ : پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۵۵ بعد از ظهر
می پسندم 0
|
||||||||
|
اطلاعات نویسنده |
حمله به خانه وحی ( نقل از منابع شیعه و سنی ) به انضمام اسناد و منابع
پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۵۰ بعد از ظهر
[1]
|
|||
آقا
شماره عضویت :
13
حالت :
ارسال ها :
143
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
199
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
1115
پسند ها :
158
تشکر شده : 166
|
نقل ابن ابىشيبهابوبكر بن ابىشيبه (159- 235) مولف كتاب المصنف، به سند صحيح چنين نقل مىكند:
«انه حين بويع لابى بكر بعد رسولالله صلى الله عليه و آله و سلم كان على و الزبير يدخلان على فاطمه بنت رسولالله صلى الله عليه و آله و سلم فيشاورونها و يرتجعون فى امرهم. قال: فما خرج عمر جاءوها، فقالت: تعلمون ان عمر قد جاءنى، و قد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت، و ايم الله ليمضين لما حلف عليه». (1)«هنگامى كه مردم با ابىبكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه با او به گفتگو و رايزنى مىپرداختند. زمانى كه اين مطلب به گوش عمر بن خطاب رسيد ، به خانه فاطمه آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! به خدا قسم محبوبترين فرد نزد ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود شما، ولى به خدا سوگند اين محبت، مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شدند دستور دهم خانه را بر سر آنها به آتش بكشند. اين جمله را گفت و بيرون رفت. وقتى على و زبير به خانه بازگشتند دخت گرامى عليهاالسلام به على عليهالسلام و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر تجمع شما در اين خانه تكرار شود خانه را بر سر شماها خواهد سوزاند. به خدا سوگند! او آنچه را كه قسم خورده انجام مىدهد.
يادآور شديم كه گزارش فوق در كتاب «المصنف» با سندى صحيح نقل شده است، اينك به بررسى سند حديث از ديدگاه رجاليان اهل سنت مىپردازيم تا ميزان اعتبار تاريخى آن معلوم گردد پی نوشت1_مصنف ابن ابىشيبه 8/ 572.نقل بلاذرى
«انّ أبابكر أرسل إلى عليّ يريد البيعة، فلم يبايع. فجاء عمر و معه فتيلة. فتلقته فاطمةُ على الباب، فقالت فاطمة: يا ابن الخطاب! أتراك محرّقاً عليّ بابي؟ قال: نعم، و ذلك أقوى فيما جاء به أبوك...». (1) «ابوبكر به دنبال على (عليهالسلام) فرستاد تا بيعت كند، ولى على (عليهالسلام) از بيعت با او امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد و با فاطمه در مقابل در خانه رو به رو شد. فاطمه گفت: اى فرزند خطاب! آيا در صدد سوزاندن خانه من هستى؟ عمر گفت! بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!».
با متن و ترجمهى حديث آشنا شديم، اكنون به بررسى سند آن مىپردازيم. بلاذرى اين رويدادد تاريخى را با چنين سندى نقل مىكند: مدائنى، از مسلمه بن محارب، از سليمان التيمى و از ابنعون. پی نوشت1_انساب الأشراف 1/ 586، ط دار معارف، قاهرهنقل ابنقتيبه
«ابوبكر از كسانى كه از بيعت با او سر برتافته و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به در خانه على آمد وآنان را صدا زد كه بيرون بيايند ولى آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند. در اين موقع، عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در دست اوست بيرون بياييد والا خانه را بر سرتان آتش مىزنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنيهى عمر) در اين خانه فاطمه دخت پيامبر است، او گفت: باشد!».
ابنقتيبه دنبال داستان را سوزناكتر و دردناكتر نوشته است:
«عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند در خانه را زدند، هنگامى كه فاطمه صداى آنها را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا! پس از تو چه مصيبتهايى به ما از فرزند خطاب و ابىقحافه رسيد؟! وقتى مردم كه همراه عمر بودند صداى زهرا را شنيدند گريهكنان برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون كشيدند و نزد ابىبكر بردند و به او گفتند، بيعت كن. على گفت: اگر بيعت نكنم چه مىشود؟، گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست گردنت را مىزنيم!!...». (4) پی نوشت1_الاعلام 4/ 137.2ـ الامامه والسياسه، ص 12، چاپ المكتبه التجاريه الكبرى، مصر. 3ـ الامامه والسياسه، ص 13، چاپ المكتبه التجاريه الكبرى، مصر 4ـ مسلما اين بخش از تاريخ ، براى علاقمندان به شيخين بسيار سنگين و ناگوار بوده است، لذا برخى درصدد برآمدند كه در نسبت كتاب الإمامه والسياسه به ابنقتيبه ترديد كنند، حال آن كه ابن ابىالحديد، استاد فن تاريخ، اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و تحريفگران بخشى از مطالب آن را به هنگام چاپ، حذف كردهاند. غافل از آنكه مطالب مزبور در شرح نهج البلاغهى ابن ابىالحديد موجود است. زر كلى در اعلام، كتاب الامامه والسياسه را از آثار ابنقتيبه مىداند و سپس مىافزايد: «برخى از علما در انتساب اين كتاب به ابنقتيبه تأمل دارند». يعنى شك و ترديد را به ديگران نسبت مىدهد نه به خويش، همچنان كه الياس سركيس (معجم المطبوعات العربيه 1/ 212) اين كتاب را از آثار ابنقتيبه مىداند. نقل طبرى
«أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ وفيه طلحة و الزبير و رجال من المهاجرين، فقال واللَّه لاُحرقنّ عليكم أو لتخرُجُنّ إلى البيعة، فخرج عليه الزبيرُ مُصلِتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه». (1) «عمر بن خطاب به در خانهى على آمد، در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مىكشم مگر اين كه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشيرى بر دست داشت، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دست او بر زمين افتاد. در اين موقع ديگران بر او هجوم آورده و شمشير را از دست او گرفتند».
اين صحنهى تاريخى، حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفهى اول، با تهديد و ارعاب صورت گرفته و آزادى و انتخابى در كار نبوده است حال، آيا اين نوع بيعت ارزشى دارد يا نه؟ خواننده بايد در آن داورى نمايد. پی نوشت1_تاريخ طبرى 2/ 443، چاپ بيروت.نقل ابن عبدربه
«فأمّا علي و العباس و الزبير فقعدوا فى بيت فاطمة حتى بعث إليهم أبوبكر عمر بن الخطاب ليُخرجهم من بيت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتلهم، فأقبل بقبس من نار على أن يُضرم عليهم الدار، فلقيته فاطمة فقالت: يا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، أو تدخلوا فيما دخلت فيه الأُمّة». (1) «على و عباس و زبير در خانهى فاطمه نشسته بودند تا اين كه ابوبكر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند با آنان نبرد كن. عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانهى فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بكشد. در اين هنگام فاطمه با او روبهرو شد و گفت: اى فرزند خطاب!
آمدهاى خانهى ما را بسوزانى؟! او در پاسخ گفت: بلى، مگر اين كه شما نيز آن كنيد كه امت كردند (با ابوبكر بيعت كنيد»). پی نوشت1_عقدالفريد 4/ 260، چاپ مكتبه هلالنقل ابوعبيد
آرزو مىكنم كاش سه چيز را كه انجام دادهام انجام نداده بودم همچنان كه آرزو مىكنم كاش سه چيز را كه انجام ندادهام انجام مىدادم. همچنين آرزو مىكنم سه چيز را از پيامبر سؤال مىكردم. اما آن سه چيزى كه انجام دادهام و آرزو مىكنم اى كاش انجام نمىدادم عبارتند از:
«كاش، پردهى حرمت خانهى فاطمه را پاره نمىكردم و آن را به حال خود وا مىگذاشتم، هرچند براى جنگ بسته شده بود». كذا و كذا. و اضافه مىكند كه من مايل به ذكر آن نيستم. ولى اگر «ابوعبيد» روى تعصب مذهبى يا علت ديگر از نقل حقيقت سر بر تافته، خوشبختانه محققان كتاب «الأموال» در پاورقى توضيح دادهاند كه: جملههاى حذف شدهى فوق، در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوى كه بيان گرديد) وارد شده است و افزون بر آن، طبرانى در معجم خود، ابن عبدربه در عقدالفريد و افراد ديگر در جاهاى ديگر، عبارت حذف شده را آوردهاند. پی نوشت1_الأموال، ص 195، چاپ نشر كليات ازهريه، الأموال، ص 174، چاپ بيروت، نيز ابن عبدربه در عقدالفريد 4/ 268 جملههاى حذف شده را نقل كرده است چنانكه خواهد آمدنقل طبرانى
كاش سه چيز را انجام نمىدادم. كاش سه چيز را از رسول خدا سؤال مىكردم. سپس، دربارهى آن سه چيزى كه ابوبكر آرزو مىكرد كاش آن را انجام نمىدادم، چنين مىگويد: «فأمّا الثلاث اللاتي وددت أني لم أفعلهنّ، فوددت انّي لم أكن كشفت بيت فاطمة و تركته».
«آن سه چيزى كه آرزو مىكنم كاش انجام نمىدادم چنين بود: آرزو مىكنم حرمت خانهى فاطمه را زير پا نمىنهادم و آن را به حال خود واگذار مىكردم». پی نوشت1_ميزان الاعتدال 2/ 195.2ـ المعجم الكبير طبرانى 1/ 62، شماره حديث 43، تحقيق حمدى عبدالمجيد سلفى
نقل نظام
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160- 231) از ادبا و دانشمندان مشهور است كه به علت زيبايى كلامش در نظم و نثر، به «نظّام» معروف شده است.
در كتابهاى متعددى از نظّام، با اشاره به حضور خليفه ثانى نزد در خانهى فاطمه عليهاالسلام، چنين آمده است:
«انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها».(1)
«عمر در روز اخذ بيعت براى ابىبكر بر شكم فاطمه زد، در نتيجه، فرزندى كه وى در رحم داشت و نام آن را محسن نهاده بود سقط شد».
پی نوشت
1_الوافى بالوفيات 6/ 17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى 1/ 57، چاپ دارالمعرفه، بيروت. درترجمه نظام به كتاب «بحوث فى الملل والنحل» 3/ 248- 255 مراجعه شود
نقل مبرد
«وددت أني لم أكن كشفت عن بيت فاطمة و تركته ولو أغلق على الحرب(1)
«آرزو مىكردم اى كاش بيت فاطمه را هتك حرمت نمىكردم و آن را رها مىنمودم هر چند براى جنگ بسته شده باشد». پی نوشت1_شرح نهجالبلاغه 2/ 47، چاپ مصرنقل مسعودى
من سه چيز انجام دادم و آرزو داشتم كه كاش آنها را انجام نمىدادم، يكى از آن سه چيز اين بود كه: «فوددت انّي لم أكن فتشت بيت فاطمة و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً». (1)«آرزو مىكردم كاش حرمت خانهى زهرا را زير پا نمىنهادم و در اين مورد سخن زيادى گفت».
مسعودى، با اينكه نسبت به اهلبيت پيامبر، گرايشهاى سالمى دارد، ولى باز به ملاحظاتى كه بر آگاهان به تاريخ پوشيده نيست، از بازگويى سخن خليفه خود دارى كرده و با كنايه رد شده است و تنها به اين اكتفا نموده كه خليفه سخن زيادى در اين مورد گفت. حالا اين سخن زياد چه بوده است خدا مىداند؟! پی نوشت1_مروجالذهب 2/ 301، چاپ داراندلس، بيروت.نقل ابن أبی دارم
پی نوشت1_سير اعلام النبلاء 15/ 577، شماره ترجمه 3492ـ ميزان الاعتدال 1/ 139. نقل عبدالفتاح عبدالمقصود
پی نوشت1_عبدالفتاح عبدالمقصود، على بن ابىطالب 4/ 274- 277 و نيز 1/ 192- 193.می پسندم 0
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
حمله ، به ، خانه ، وحی ، نقل ، از ، منابع ، شیعه ، سنی ، به ، انضمام ، اسناد ، منابع ، |
|