یه روزی هم همه این بدبختیا تموم میشن و
.
بدبختیای جدیدی شروع میشن!
بهتون قول میدم!!!
دیشب دستخط بچگی هامو بردم داروخونه،
.
.
.
.
.
دو بسته قرص سردرد بهم داد!!
آخی..
قربون بچگیم برم!
دکتر بودمااا..!
احساس خفگی میکنم!!
بغض گلویم را رها نمیکند!
عه لباسمو برعکس پوشیدم فکر کردم عاشق شدم!!
هیچی آقا حله
امسال عید تصمیم گرفتم ایتالیا نرم
.
.
.
.
ما خانوادگی همینطوری هستیم هرسال تصمیم میگیریم یک کشور خارجی رو نریم.....پارسال هم اسپانیا نرفتیم !! سال دیگه هم میخوام نریم برزیل!
نصف حجم رمان های روسی اسم و فامیل شخصیت هاست. لامروت ها هر دفعه هم هم دیگه رو با نام و نام خانوادگی صدا می کنند:
- «آه ماریا گالوانیزووا»
+ «بله واسیلی ایوانف میخایلوویچ؟»
- «آیا امروز سینشا میهایلوویچ را دیده اید؟»
+ «آه واسیلی ایوانف میخایلوویچ... خیر»
- «ولی سرگئی نیکولایویچ لالاخف به من گفت تو سینشا میهایلوویچ را در حالی که با ایلیا گریگوروویچ صحبت می کرد دیده ای!»
مادر بزرگم رو بردم درمانگاه به دکتره میگه آقای دکتر یه دارویی بهم بده دردم ساکت بشه تا فردا برم پیش یه دکتر درست حسابی! من فقط سقف رو نگاه می کردم!
عجب غلطی کردیما. وسایل اتاقمو ریختم بیرون که می خوام خونه تکونی کنم. حالا صدتا مدرک جرم که قایم کرده بودم رو شد!
دیالوگ ماندگار فامیل دور: آقای مجری ما چند خط زیر خط فقریم... اگه یارانه مونم قطع کنن می ریم صفحه قبل
پسره تو خارج زندگی می کنه یه عکس از برگه اسم فامیل گذاشته نوشته یادش به خیر ایران بودیم از اینا بازی می کردیم.
خب میدون آزادی که نیس اونجا نباشه. یه تیکه کاغذه دیگه بازی کن همونجا!
شیشه ی پنجره را باران شست ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مونده شستن فرشا و پرده ها و گردگیری اتاق ها و آشپزخونه!
آژانس بین المللی انرژی هسته ای اگه نحوه استفاده صلح آمیز ملت از ترقه های چارشنبه سوری رو از نزدیک ببیننف دیگه اجازه غنی سازی گوگرد نوک کبریت هم بهمون نمیدن!
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺮﮐﺰ ﺧﻮﻥ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ
ﺩﻭ ﮐﯿﺴﻪ ﺧﻮﻥ ﺑِﻬﻢ ﺯﺩﻥ، ﺗﺎ ﺑِﻪ ﻫﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻡ.
یارو گفت دیگه اینورا پیدات نشه
ﺩﻭﺑﻠﻪ ﭘﺎﺭﮎ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ..
ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ
ﺩﺍﺩ ﺯﺩ ... راننده پژو ...
.
.
.
ﺁﺏ ﺩﻫﻨﻤﻮ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﻡ ...
ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻭﺍﻧﺘﯿﻪ ...
ﻣﯿﮕﻪ : انار ساوه ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯼ ؟
از ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺷﺐ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻘﻢ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﻡﮔﺬﺍﺷﺖ ﭼﻪ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ؟؟؟
.
.
.
.
. ..ﮔﻔﺖ ﺑﮕﯿﺮ بخواب بابا حوصله نداریم تو هم با اون عشقت!
.
.
.
ﺍﺻﻦ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺷﺐ ﺗﻮﻗﻊ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ!
از قلبم پرسيدم:
چه کنم وقتى دلم تنگ است و دستم کوتاه و جفای یار بسیار؟
.
.
.
.
گفت: ببین کار من خون رسانى به بدنه ،
از من چرت و پرت نپرس!
مورد داشتیم کارآموزه داشته با ماشین آموزشگاه رانندگی دنده عقب میرفته سرعتش که زیاد شده از مربی پرسیده حالا بزارم دنده دو عقب؟؟
.
.
.
میگن دنده عقب استعفاشو گذاشته رو کاپوت! نوشته خستم بزارید برم.
افسره هم میگن داره عقب عقب راه میره تا افق گفته تا رو مین نرم ول نمیکنم.
مذاکرات هم تعطیل شده ظریف تو راهه بیاد ببینه جریان چیه.
با دوستم رفته بودم رستوران
نمكدونش از اين پيچوندنيا بود
هي تكونش ميداد، نمك نميومد،
خيلي آروم تو گوشش گفتم بپيچونش
اونم اول يه نگاه به دور و برش كرد و بعد نمكدونو گذاشت تو كيفش.
.
.
.
هيچي ديگه، صاحب رستوران كه تعطيل كرد پرنده فروشي زد
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻧﻮ ﺩﺯﺩ ﺑُﺮﺩ
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻥ ﻭ ﯾﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﻮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻭ ﻣﺎﺭﻭ
ﺣﻼﻝ ﮐﻦ
ﯾﻪ ﺑﻠﯿﻂ ﻣﺸﻬﺪﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ
.
.
.
ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﻣﺸﻬﺪ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﯾﺪ ﺧﻮﻧﺸﻮ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ
پنجاه تومن گذاشتم تهِ کمد زیرِ لباسام که یادم بره بعدا ببینم روحم شاد شه!
.
.
.
.
.
الان شش ماهه که یک ثانیه هم از فکرش بیرون نمیام
. مهم نیس امریکا حمله کنه. مهم اینه که هند حمله نکنه!
.
.
.
.
کی میخوإد جلو آمیتابچان و سلمان خان و شاهرخ خان رو بگیره..تير هم بخورن کشته نميشن