آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۳۷ قبل از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
20
حالت :
ارسال ها :
2179
محل سکونت : :
دنیای بیکسی
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
243
دعوت شدگان :
5
اعتبار کاربر :
10424
پسند ها :
730
تشکر شده : 3141
|
رفتید، بی آنکه لحظهای تردید کنید... بی آنکه لحظهای درنگ کنید...در رفتن یا ماندن! شهدا بی آنکه، دلبستگیهایتان را مرور کنید و آرزوهایتان را بارور... در رفتن، شتابی عجیب داشتید و در ماندن، اکراهی عمیق. مطمئن بودید راه، درست است، از جاده، از سفر، از... نمیترسیدید. "فهمیده" بودید آخر این جاده، دل کندن از خاک، بلند شدن، اوج گرفتن و پرواز است. شما در آتش جنگ، گلستان میدیدید؛ یقین میدیدید که اینگونه خلیلوار به پیشواز رفتید، اما... آتش برای شما گلستان شد، آتش در هرم عشق شما سوخت... شما از دهانه تاریخ زبانه کشیدید، فوران کردید و بر سر دشمن آتش باریدید. از دلبستگیها دل بریدن، از وابستگیها رها شدن خیلی سخت است! باید پای عشق بزرگی در میان باشد. حتما باید پای عشق بزرگی در میان باشد و شما یقینا این عشق را فهمیدید . یقینا میان دل شما و عشق او، سر و سرّی بود. برگزیده عشق بودید... که عشق انتخاب میکند، عشق گلچین میکند، عشق هر کس را سزاوار نمیداند و شما، سزاوار بودید که رفتید؛ که رفتن را بهترین ماندن دیدید، که رفتن، همیشه به معنای " رفتن " نیست. در رفتن، شتابی عجیب داشتید و در ماندن، اکراهی عمیق. گاهی مرگ، جاودانهترین زیستن است! و شما، چه خوب، این راز را فهمیدید! به راستی راز آن همه عشق چیست؟ دلیل از جان گذشتن چیست؟! جبهه با شما چه کرد؟! جنگ چه به روز دلتان آورد؟
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|