آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۳۹ قبل از ظهر
|
|||||
بانو
شماره عضویت :
1957
حالت :
ارسال ها :
863
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
124
اعتبار کاربر :
12898
پسند ها :
948
تشکر شده : 1235
|
جنگ که تمام شد، به خانه برگشتم، اما چشمانم دیگر مثل سابق نبود. یکی از چشمانم دیدش به صفر رسید و چشم
دیگرم ضعیف شد نزدیک به 14 سال بینایی نداشت. غلام دلشاد ماجرای بینایی خود را اینگونه روایت میکند: «13 سال پیش، دکتر خسرو جدیدی پیشنهاد داد که من و خواهرم بهعنوان اولین کاندیدا، با استفاده از سلولهای بنیادین عمل پیوند قرنیه را انجام دهیم. ریسک بزرگی بود اما چشمچپ من کاملاً ازکارافتاده بود. اگر عمل جراحی موفق میشد که چهبهتر و اگر خدایناکرده موفق نشدیم هم ضرری نکردهایم. خواهرم موافقت کرد و هر دو به تهران آمدیم در بیمارستان بقیهالله تهران هر دو بستری شدیم و بهعنوان اولین کاندیدا و اولین عمل به زیر تیغ جراحی دکتر جدیدی رفتیم عمل 9 ساعت به طول انجامید، ابتدا چشمچپ عمل شد و بعد از 48 ساعت نتیجه عمل مشخص شد، با چشمی که 14 سال فاقد بینایی بود نور را دیدم، بعد از یک هفته میتوانستم نوشته را هم ببینم و این مهم تحت عنوان «اولین عمل موفقیتآمیز جانبازی که پس از 14 سال بینایی خود را بازیافت» در جراید و صداوسیما انعکاس پیدا کرد. پس از گذشت 3 سال از عمل پیوند قرنیه هر 2 چشمم توسط دکتر جوادی جراحیشده و هماکنون خدای را شاکریم که پزشکان ما با استفاده از سلول هال بنیادی هرروز موفقیت تازه کسب میکنند، برای من افتخاری بزرگ است که جهت به تحقق رسیدن اهداف و آرمانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی و پایداری اسلام و مسلمانان جانباز شدهام.»
ایثارگری به نام بدری
من خودم ازجانگذشته بودم و در قید این نبودم که چشمم کور شده است یا نه. میگفتم فقط برادرم. بعد دکتر آمد و گفت عالی
هر دوتا بود. از یکی سلولهای بنیادی و از دیگری قرنیه. چند درصد به این فکر میکردید که اگر عمل کنید و برادرتان بیناییاش را به دست میآورد و شما هم بیناییات را از دست نمیدهی؟
غلام ریههایش چرک داشت و نمیشد آن را عمل کنند. 15 گرم چرک از سینهاش کشیدند بیرون. من هم 15 روز تهران خانهٔ دخترعمویم بودم که منزلشان تهران سر است. میرفتم ملاقاتش، یکچیزی مثل اتو میکشیدند روی سینهاش و چرکها را میکشیدند بیرون. بعد از 15 روز گفتند که شما عمل دارید و ما را بردند و عملمان کردند. من اینجا بودم و برادرم آنطرف تر خوابیده بود. می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|