آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۵۱ بعد از ظهر
|
|||||||
ناظر بخش زبان
شماره عضویت :
947
حالت :
ارسال ها :
1759
محل سکونت : :
tehran
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
473
دعوت شدگان :
6
اعتبار کاربر :
13181
پسند ها :
1464
تشکر شده : 1601
|
باید یواشکی رفت...!!!!
یک روز صبح به جای دانشگاه یا محل کار
انداخت رفت ترمینال!!!!
اولین اتوبوس را سوار شد..
و ساعت ها
در ولووی درب و داغون بیست و چند ساله مچاله شد!!
از لای پرده ی چرک تاب آبی
و از پشت پنجره ی گرد و خاک گرفته
جاده را پایید...
و منتظر ماند تا هوا تاریک شود و راننده بگوید: مشهد!!!رسیدیم..التماس دعا...
نشست در اتوبوس واحد و یک راست رفت حرم...
تا خود صبح
در شلوغی های صحن و رواق ها گم شد...
آخرش هم از فرط خواب و خستگی
و ترس چوب پر خادم
و آقا نخواب!
یه گوشه کز کرد..
و زانو را جمع کرد داخل شکم
در همان حال هم خوابید..
و هم بی کسی و بی پناهی خود را
نشان آقا داد
و شاید هم یک دل سیر...!!!
بعد صدای نقاره زنی که تموم شد
و آفتاب زد
با گردنی کج
و قدم های آهسته
از باب الجواد آمد بیرون...
و دوباره ترمینال
و اولین اتوبوس ولووی بیست و چند ساله ی درب و داغون
و.... یک دل تنگ که آرام گرفته...!!!
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
دلـــ تـنـگـــ
چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۲۸ بعد از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1071
حالت :
ارسال ها :
805
محل سکونت : :
شیراز
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
135
اعتبار کاربر :
13569
پسند ها :
589
تشکر شده : 708
|
بیاین یواشکی بریم مشهد
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
دلـــ تـنـگـــ
چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ ۰۳:۳۰ بعد از ظهر
[2]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
1747
حالت :
ارسال ها :
486
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
214
اعتبار کاربر :
6681
پسند ها :
576
تشکر شده : 523
|
بسیار زیبا بود متشکرم
دلم را هوایی کردید آقا جان بطلبب قول می دم آدم شوم می پسندم 0
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
دلـــ ، تـنـگـــ ، |
|