آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴ ۰۱:۴۶ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
275
حالت :
ارسال ها :
1270
محل سکونت : :
زاهدان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
374
دعوت شدگان :
3
اعتبار کاربر :
11123
پسند ها :
1225
تشکر شده : 1920
|
اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیگردان پشت میدون مین زمین گیر شد چند نفر رفتن معبر باز کنن ۱۵ساله بود ، چند قدم که رفت برگشت ، گفتن حتما ترسیده پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت : تازه از گردان گرفتم ، حیفه ، بیت الماله و پا برهنه رفت اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیمکه برای شما ، فکه برای من بال نمی خواهم این پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند … شهید آوینی اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیپیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو می کرد … پرسیدم : دنبال چی می گردی ؟ گفت : سربند یا زهرا ! گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟ گفت : نه ! آخه من مادر ندارم … اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیکوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیزیبایی رمز ماندگاریست و سادگی رمز زیبایی شهدا چه ساده و زیبا بودند اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیانتظار را باید از مادر شهید گمنام پرسید ما چه می دانیم دلتنگی غروب جمعه را ؟ اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیمادر پول و طلاهاشو داد و از در ستاد پشتیبانی جنگ خارج شد مسوول مربوطه فریاد زد : مادر رسیدتون ! مادر خندید و گفت : من برای دادن دوتا پسرم هم رسید نگرفتم … اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیآب جیره بندی شده بود آن هم از تانکری که یک صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مانده بود ، مگر می شد خورد ؟ به من آب نرسید ، لیوان را به من داد و گفت : من زیاد تشنم نیست ، نصفش رو خوردم بقیه ش رو تو بخور ، گرفتم و خوردم فرداش بچه ها گفتن که جیره هرکس نصف لیوان آب بود اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیسلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیو تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیبه مادر قول داده بود بر می گردد چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت : بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت … اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیمن می خواهم در آینده شهید بشوم معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی ! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟ آقا اجازه … شهید … اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیگفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت اصلا هیچ نشونه ای نداشت امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه … نوشته بود : اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد نوبت ما که رسید میکده را بست نداد حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد دفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیای شهدا برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید و ما مرده اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیسری که هیچ سر آمدن نداشت آمد بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد بلند شد سر خود را به آسمان بخشید سری که بر تن خود خویشتن نداشت آمد اس ام اس شهید و شهادتدفاع مقدس و خاطرات جنگ تحمیلیهم قد گلوله توپ بود گفتن : چه جوری اومدی اینجا ؟ گفت : با التماس گفتن : چه جوری گلوله رو بلند می کنی میاری ؟ گفت : با التماس به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری شهید میشه ؟ لبخندی زد و گفت : با التماس
وقتی تکه های بدنشو جمع می کردن ، فهمیدم چقدر التماس کرده
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|