آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲ ۰۸:۲۸ قبل از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
70
حالت :
ارسال ها :
5183
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
568
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
34682
پسند ها :
6789
تشکر شده : 6057
|
بهش گفتم: برگشتنی، یه خورده کاهو و سبزی بخر
گفت: سرم شلوغه، می ترسم یادم بره، روی یه تیکه کاغذ بنویس
همون موقع داشت جيبش رو خالی می كرد
یه دفترچه یادداشت و یه خودکار در آورد گذاشت زمین
برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم رو براش بنویسم یه دفعه بهم گفت: ننویسی ها! جا خوردم، نگاهش کردم به نظرم کمی عصبانی شده بود گفتم: مگه چی شده؟ گفت: خودکاری که دستته، مال بیت الماله گفتم: من که نمی خواهم باهاش کتاب بنویسم دو سه تا کلمه که بیشتر نیست گفت: نه « خاطره ای از زندگی شهید مهدی باکری »
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
« خاطره ای از زندگی شهید مهدی باکری »
سه شنبه ۷ آبان ۱۳۹۲ ۰۴:۵۷ بعد از ظهر
[1]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
43
حالت :
ارسال ها :
247
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
62
اعتبار کاربر :
870
پسند ها :
370
تشکر شده : 139
|
خدارحمتشون کنه
الان میلیاردها بیت المال میبرن!!! می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
خاطره ، ای ، از ، زندگی ، شهید ، مهدی ، باکری ، |
|