آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ۰۲:۳۲ بعد از ظهر
|
|||||||
عضو
شماره عضویت :
26
حالت :
ارسال ها :
2229
محل سکونت : :
همدان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
256
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
5894
پسند ها :
746
تشکر شده : 2625
|
همسر داری شهید زین الدین/خاطره ای کوتاه از همسر شهید
ساعت ده ، یازده شب بود که اومد خونه . حتی لای موهاش هم پر از شن بود! سفره رو انداختم تا شام بخوریم، گفتم: تا شما شروع کنی ، من میرم لیلا رو بخوابونم! گفت: نه! صبر میکنم تا بیای با هم شام بخوریم ... ... وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده ! داشتم پوتین هاش رو در میآوردم که بیدار شد، گفت: داری چیکار میکنی؟ می خوای شرمندهام کنی؟ گفتم: نه! آخه خسته ای ! سر سفره نشست و گفت: تازه میخوام با هم شام بخوریم ...
می پسندم 0
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
همسر داری شهید زین الدین/خاطره ای کوتاه از همسر شهید
جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ۱۰:۴۴ بعد از ظهر
[1]
|
|||
اللهم صل علي محمد وال محمد وعجل فرجهم می پسندم 0
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
همسر ، داری ، شهید ، زین ، الدین/خاطره ، ای ، کوتاه ، از ، همسر ، شهید ، |
|