انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
دلم گرفته از آدما ..:||:.. دلم پرواز میخواهد ..:||:.. لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » دلنوشته » دلنوشته های بلاغ مبین » مردشی زنگ آخر وایسا.../دلنوشته ای برای معلم مهربونو و بد عُنُق



مردشی زنگ آخر وایسا.../دلنوشته ای برای معلم مهربونو و بد عُنُق

اول خاستم کپی پیست کنم.گفتم خعلی وقته دلنوشته خودمو نزاشتم... بسم الله الرحمن الرحیم... معلم میم و عین و لام تشدید به یادم مانده تنها مشق و تهدید معلم زنگ های خوب انشا...   «واقعا زنگ انشا یکی از بهترین زنگ ها بود.واقعا یادش بخیر...» مراقب های اخمو وقت املا معلم اخم و هیبت داشت روزی به جانم بذر عشق کاشت روزی معلم امتحان و پایان خرداد گهی نامهربانی یا که فریاد معلم،مشق هایی زرکی بود...«واقعا زور بود.عه عه عه.مثلا یه کلمه رو قلط مینوشتیم باید یه صفحه ازش مینوشتی.خب زورکی بود دیگه...» کجا درس و سوادش پولکی بود معلم میم
lvnad ck' Hov ,hdsh.../ngk,aji hd fvhd lugl livf,k, , fn uSkSr


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۳:۵۹ قبل از ظهر
عضو
rating
شماره عضویت : 877
حالت :
ارسال ها : 3064
محل سکونت : : مازندران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 667
اعتبار کاربر : 20549
پسند ها : 1963
محل سکونت : shomal.jpg
حالت من :  Gig.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (5).gif
تشکر شده : 4053
وبسایت من : وبسایت من


عضو غایب <br /> در این دیار ســـربی ، یک استکان، هـوا نیســــــت<br /> <br /> درد و غم و مرض هست؛ یک جرعه ی دوا نیست<br /> <br /> مــعشوقه هـــای این شهر بر چهره، مــاسک دارند<br /> <br /> اح

مدال ها:3
مدال صندلی داغ
مدال صندلی داغ
مدال 2 سالگی عضویت
مدال 2 سالگی عضویت
کاربران برتر
کاربران برتر

|



اول خاستم کپی پیست کنم.گفتم خعلی وقته دلنوشته خودمو نزاشتم...

بسم الله الرحمن الرحیم...

معلم میم و عین و لام تشدید
به یادم مانده تنها مشق و تهدید
معلم زنگ های خوب انشا...   «واقعا زنگ انشا یکی از بهترین زنگ ها بود.واقعا یادش بخیر...»
مراقب های اخمو وقت املا
معلم اخم و هیبت داشت روزی
به جانم بذر عشق کاشت روزی
معلم امتحان و پایان خرداد
گهی نامهربانی یا که فریاد
معلم،مشق هایی زرکی بود...«واقعا زور بود.عه عه عه.مثلا یه کلمه رو قلط مینوشتیم باید یه صفحه ازش مینوشتی.خب زورکی بود دیگه...»
کجا درس و سوادش پولکی بود
معلم میم مهرش مهربانی
به عینش شد عشق هم شد جاودانی
معلم لام دارد یک لیاقت
ندارد هرکسی کو صبر و طاقت
معلم باش اما چون سرو آزاد
خدا هم مهربانی یادمان داد...

ای خدا....اسم معلم کلاس اولم یادم رفته...
سلام.الان که دارم به اون روزای بچگی فکر میکنم خیلی دلم میگیره.یاد مدرسه.یاد نیمکتایی که 3 نفره پشت میز بودیم.یاد گچ یاد تخته سیاه.یاد گچای رنگی.خخخ خداییش عجب چیزی بود.یه رفیق داشتیم از بس که عاشق گچ بود گچارو میخورد.سبز و قرمز و زرد و سفید و صورتیشو من یادمه.خخخخ یادش بخیر .آخر آرزوی مبصر موندن به دلم موند.
دوسداشتم برم مبصر شم بنویسم خووووووووووووووووووووووب   بد.آخ آدم حرصش میگرفت وقتی الکی اسم مارو مینوشتن تو بدا.بعد جلوش 3 تا ضربدرم میزاشتن.آقا خداییش میترسیدیم.آقا معلممون که میومد میگفتیم : آقا اجازه یوسفی اسم مارو الکی نوشت تو بدا.بخدا آقا ما کاری نکردیم.آقا اجازه...
آقا معلم:حالا پاشو بیا اینجا.فعلا برو یه لنگه پا وایسا اونجا.دستاتم ببر بالا پسرم.خب.آقا مارو میگی میرفتیم جلو اون گوشه ی در پیش سطل آشغال وای میستادیم.بعد ده دقیقه آقا معلم میگفت برو سرجات بشین پسرم.خوب باش .دفه ی بعد میخام اسمتو تو خوبا ببینم.آخ چقد ذوق میکردم وقتی اینجور میگفت.منم مثلا روزای بعد دست به سینه بودم تا اسمم بره تو خوبا خخخخخخ  خدایی یادش بخیر.هععععععععععععععععی بازم یادش بخیر.شیفت صبی بعدازظهری هم یادش بخیر.صبا قبل هفت و نیم باید میرفتیم مدرسه.ساعت هشت زنگو میزدن.دینگ دینگ دینگ دینننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننگ.تا بچه ها میخاستن به صف بشن و جفتکاشونو نثار هم بکنن و برن تو صف وایسن یه چند دقیقه ای طول میکشید.بعد ناظم میومد میگفت : بچه ها به جای خووووووووود.از جلو نظاااااااااااااااااااااااااااام.همه یه صدا باهم میگفتن الله و اکبر.انگار هرکی صداش بلند تر بود بهش جایزه میدادن.خخخخ. خبر داااااااااااااااااااااار.همه یه صدا :خامنه ای رهبر.چقدر بچه ها با هم متحد بودن.یادش بخیر.
بعد قاری قرآن میومد قرآن میخوند.سوره ی واضحی.عاشق این سوره بودم.وقتی قاری سوره رو شرو میکرد دل دل میکردم برای اینکه برسه به این آیه :
وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى  آخ من چقد اینو دوسداشتم.نمیدونم به سبک کی میخوند ولی وقتی به کلمه ی آخر این آیه میرسیدیم همه بلا استثنا این کلمه رو میخوندیم.ینی یجوری این کلمه رو میکشید که آدم خوشش میومد خودش تکرار کنه.اگر اول هفته بود که اصن استرس داشتیم عجیب.آقا ناظممون ینی آقای عباس زاده با معلم بهداشتمون که اسمشو یادم رفت میومدن سر صف هرکی که ناخونش بلند بود و جدا میکرد یا موهاش مثلا بلند بود.چون اسمشو آوردم نمیگم چه تنبیهی میکرد ولی خداییش خیلی درد داشت.

آهان  یادم اومد.دبیر شریعتمداری بودش.خخخخ اسم معلم کلاس اولمو میگم دیگه...

بعدش میرفتیم تو کلاسامون.خخخخ الان یاد این جمله ی معروف افتادم

«چی؟؟؟.با من بودی؟؟؟؟مردشی زنگ آخر وایسا تا بهت نشون بدم...»آخ که چقد این جمله رو به کار میبردیم...آقا بضی وقتا دعوای شدید میشدش...بعضی وقتا هم خودشون مثل موش آروم آروم در میرفتن....
خداییش بچه های اون موقع جربزشون خعلی بیشتر بود.من قشنگ یادمه سوم راهنمایی که بودیم یکی بود به اسم همت بوووووووووق.این پسره خیلی شر بود.نمیدونم سر چی با دبیر زبانمون دست به یقه شد و کتک و کتک کاری شده بودش...ای جان....چه حالی میداد.انقد دوسدارم دعوا ببینم از نزدیک.... خداییش هرچقد بیشتر طول بکشه انگار آدم لذت بیشتری میبره.کاش یه تخمه ای هم باشه...خخخخ
دیگه یاد چی بخیر...مممم بزار یادم بیاد...آهان.آخ آخ ای آقا معلم چی بگم بهت.چرا انقدر مارو تنبیه میکردی...هاننننننننننننننننننننننننننننن؟
آقا نمره بد میگرفتیم کتک میخوردیم...تو بدا اسممون میرفت کتک میخوردیم...سرو صدا میکردیم کتک میخوردیم...غیبت میکردیم کتک میخوردیم...خلاصه سر هرچیزی تنبیه میشدیم.
اونم انواع و اقسام داشت.یه دبیر داشتیم آقا سال اول دبیرستان ...اینکه دیگه بچه نیستش میزنیش...این گوشه ی مو ینی دم خط بغل گوش مو رو اونچنان میکشید دادمون به آسمون میرفت.یا مثلا اول دستامونو میزاشتیم زیر شیر آب سرد با ترکه ی انار میزدن.آخ که چقد درد داشت...یا مثلا خودکار و میزاشتن لای انگشت و فشار میدادن.یا کشیده میزدن..... ولی خداییش دلمم برا اونا تنگ شده...یاد تمرین هایی که هیچ وقت حل نکردم سر تخته بخیر خخخ یاد اون معلمی که پای تخته سیاه از بس سرفه میکرد بعد میگفت فلانی برو برام یه لیوان آب بیار هم بخیر...یاد اون معلمی که ما رو میزد تا الان ازش خاطره داشته باشیمو پیش بچه های الان پزشو بدیم هم بخیر...
یاد معلم کلاس اول دومم آقای شریعتمداری

یاد دبیر فرید معلم کلاس سوم

یاد دبیر عربعلی معلم کلاس چهارممون

یاد دبیر ولایی معلم کلاس پنجممون

یادشون بخیر...آقا ابتدایی که بودیم بهمون اجازه نمیدادن تا با خودکار بنویسیم ...یاد اینم بخیر باشه...یاد کاغذای امتحانی که این شکلی بودن...


یاد زمان هایی که امتحان داشتیم و برای ایکه از بغل دستیمون تقلب نکنیم کیف میزاشتیم وسطه میز خخخخ

یاد کتاب فارسی های ابتداییمون بخیر...خداییش عجب درسایی بودن.تصمیم کبری...کوکب خانم...خاونواده ی آقای کازرونی خخخخ...روباه و کلاغ...
اوووووووووووووووووه یه خیلی بود.مگه انقد انقده که آدم بنویسه...ولی تصمیم کبری رو خیلی دوسداشتم.نمیدونم برا چی...آهان ریز علی بود...پطروس فداکار بود//راستی الان یجور شده بخان یکی رو مچل کنن بهش میگن پطروس..دلیلشو رفتم پرسیدم میگه خب پطروس جانبرای اینکه اگر پطروس یک تیکه از لباس مبارکشو پاره میکرد میزاشت تو اون سوراخه دیگه جان به جان آفرین تسلیم نمیکرد
خیلی درسای دیگه...که الان یکی یکی داره به نظرم میادش...یاد نون پنیرایی که مامانمون برامون درست میکرد میزاشت تو کیفمون..
راستی شماها زنگ بیکاری رو یادتون میادش..آی جان.اول سال قبل اینکه برنامه هارو بدن چقد خدا خدا میکردیم ساعت بیکاریمون زیاد باشه.
ینی مثلا از خدامون بود زنگ اول و آخر بیکاری داشته باشیم ولی زنگ دوم بیکاری نباشه...چون مجبور بودیم بازم درسه بمونیم...

راستی یاد خانوم رودگری و خانم سوادکوهی معلمای کلاس آمادگیمم بخیر.هرجا که باشن موفق باشن.چقدر هم دوسم داشتن خخخخ

آقا روز معلم که میشد همه سعی میکردن بهترین کادوها رو بخرن تا معلم بیشتر دوسشون داشته باشه.خخخمن یبار یادمه یه گل سرخ خریدم با یه دونه ساعت دیواری.خخخ..جشن میگرفتیم روز معلمو...واااااااااااای خدا چه دورانی بودش این مدرسه و معلماشو بچه هاش...چقدر شیطونی میکردیم.
آقا سال دوم دبیرستان بودیم..زمستون بود یا پاییز بود...منم سرما خوره بودم همرته خودم کپسول آموکسی سیلین برده بودم...آقا نمیدونم جو مارو گرفت یا ما جو و گفتیم.خلاصه به ذهنم رسیده بود که گرد های داخل قرص و بریزم تو بخاری خخخخخخخخخخخخخخخ
آقا ما اینکارو کردیم.چشمتون روز بد نبیه.فک نمیکردم عمق فاجعه به این حد برسه خخخخ... نگووووووووووووووووووو...آقا بوی گند کل کلاسو برداشت کلاس که خوبه   مدرسه و بو برداشتش.آقا هیچی دیگه این زنگمون پریدش...البته نه کلی نیم ساعت اولش.البته منو که راه ندادن.چون وقتی که قرصو میریختم تو بخاری تقریبا زنگ کلاس خورده بودش...منم هول شدم جای قرص و انداختم زیر پام.به لطف بفل دستیم که قرصو دید گفا :آقا اجازه زیر پای فلانی قرصه...هیچی دیگه منم ازش تشکر کردم گفتم مردشی زنگ آخر وایسا بهت بگم...خخخخخخخخخخخ
خلاصه تا 3روز مارو تو کلاس راه ندادن گفتن تا نگی قلط کردم رات نمیدیم کاس منم که اصن قاطی ...امکان نداره بگم...ولی وقتی مجبوری و چاره ای جز این نداری مثله یه مرد تو چشماش زل زدم گفتم قلط کردم ...دیگه تکرار نمیشه خخخخخخخخخخخ

آقا درکل این چند خط رو نوشتیم که بگیم معلمای عزیز دوستون داریم و براتون آرزوی خوشبختی و موفقیت میکنیم...
اینم چنتا یادش بخیر... بخخشین که سرتونو درد آوردمااااااااااااااااااا



يادش بخير..... خانواده آقاي هاشمي رو که ميخواستن از نيشابور برن کازرون، تو کتاب تعليمات اجتماعي !

 يادش بخير..... نوک مداد قرمزاي سوسمار نشانُ که زبون ميزدي خوش رنگ تر ميشد!

 يادش بخير.....تو نيمکت ها بايد سه نفري مي نشستيم بعد موقع امتحان نفر وسطي بايد ميرفت زير ميز!

يادش بخير.....موقع امتحان بايد بين خودمون و نفر بغلي کيف ميذاشتيم رو ميز که تقلب نکنيم!

يادش بخير..... دهه فجر که می شد همه دنبال دوک خالی نخ می گشتیم تا باهاش شیپور واسه تشویق مسابقات فوتبال درست کنیم!

یادش بخیر .... ما که همیشه دنبال فرصت بودیم از مدرسه جیم بشیم اما یه هفته به عید مونده معلم میگفت میرم بیرون بیام

هیشکی نباشه ها اگه باشه فلان و بهمان میکنم اما ما هم از قصد ازجامون تکون نمیخوردیم تا حرص آقا معلممون رو در بیاریم!

 

يادش بخير..... پيک نوروزي که شب عيد ميدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عيد ميگرفتن !

يادش بخير..... زنگ آخر که مي شد کيف و کوله رو مينداختيم رو دوشمون و منتظر بوديم زنگ بخوره تا اولين نفري باشيم که

از کلاس ميدوه بيرون!

 

يادش بخير..... يک مدت از اين مداد تراش رو ميزي ها مد شده بود هرکي از اونا داشت خيلي با کلاس بود!

 

يادش بخير..... ماه رمضون که ميشد اگه کسي مي گفت من روزه ام بهش ميگفتيم: زبونتو در بيار ببينم راست ميگي يا نه !

 

يادش بخير..... که کانال هاي تلويزيون دو تا بيشتر نبود، کانال يک و کانال دو !

 

يادش بخير..... پاک کن هاي جوهري که يه طرفش قرمز بود يه طرفش آبي بعد با طرف آبيش مي خواستيم که خودکارو پاک کنيم،

هميشه آخرش يا کاغذ رو پاره مي کرد يا سياه و کثيف مي شد

 

يادش بخير..... آرزومون اين بود که وقتي از دوستمون مي پرسيم درستون کجاست اونا يه درس از ما عقب تر باشن !

يادش بخير..... يه زماني به دوستمون که ميرسيديم دستمون رو دراز ميکرديم که مثلا ميخوايم دست بديم، بعد اون واقعا دستش رو دراز ميکرد که دست بده بعد ما يهو بصورت ضربتي دستمون رو پس ميکشيديم و ميگفتيم: يه بچه ي اين قدي نديدي؟؟ (قد بچه رو با دست نشون ميداديم) و بعد کرکر ميخنديديم که کنفش کرديم !

يادش بخير..... سر  لوله ی خالی خودکار بیک رو تو پوست پرتقال یا نارنگی می کردیم بعد فووت میکردیم تا به سر و کله ی فرد مورد نظر بخوره ! 

يادش بخير..... دبستان که بوديم، هر چي ميپرسيدن و ميمونديم توش، ميگفتيم ما تا سر اينجا خونديم !

 يادش بخير.....يادت مي آمد پيک نوروزيت را با اون همه تکاليفي که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادي واقعا که هنوزم وقتي يادم مي ياد گريم مي گيره!

 

يادش بخير..... چقدر زجر آور بود شنيدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.

 

يادش بخير..... بازي اسم فاميل. ميوه:ريواس. غذا:ريواس پلو…..!

 

یادش بخیر..... درب بطریهای کوچک پودر پنی سیلین رو توی نفت میذاشتیم و بعد چند روز پُف میکرد و ازش به جای مداد پاک

کن استفاده میکردیم!خداییشم خوب پاک میکردن....

 

راستي چي شدن اينا...

















16 تشکر شده از کاربر بلاغ مبین برای ارسال مفید :
اشک فراق , پونه , باران 313 , حریم قدس , sadaf , کوثر , فاطمه 1 , فرشته313 , programmer , جمعه موعود , غم هجران , الما , عاشق کربلا , عقیق , ياس بهشت , مبشره ,



  می پسندم 3     0  3 
 
 
تعداد پسند های ( 3 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :3 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  2. پسندها :3 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  3. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید

















امضای کاربر : بلاغ مبین

 
  و بر ما [وظيفه ‏اى] جز رسانيدن آشكار [پيام] نيست    


گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
مردشی زنگ آخر وایسا.../دلنوشته ای برای معلم مهربونو و بد عُنُق
جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۸:۵۷ قبل از ظهر نمایش پست [1]
بانو
rating
شماره عضویت : 446
حالت :
ارسال ها : 591
محل سکونت : : درقفس نفس!
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 436
اعتبار کاربر : 2732
پسند ها : 596
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (8).jpg
تشکر شده : 335


عضو غایب <a target="_blank" rel="nofollow" rel="nofollow" rel="nofollow" href="......" target="_blank" title="......">......</a>


یادش بخیر............


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : اشک فراق
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
مردشی زنگ آخر وایسا.../دلنوشته ای برای معلم مهربونو و بد عُنُق
جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۰۸ قبل از ظهر نمایش پست [2]
بانو
rating
شماره عضویت : 67
حالت :
ارسال ها : 7487
محل سکونت : : شهر باران هاي نقره اي
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 380
اعتبار کاربر : 47753
پسند ها : 10840
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (30).jpg
تشکر شده : 7322
وبسایت من : وبسایت من




ممنون واقعا يادش بخير



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : باران 313

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
مردشی زنگ آخر وایسا.../دلنوشته ای برای معلم مهربونو و بد عُنُق
جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۲۶ قبل از ظهر نمایش پست [3]
مدیر انجمن
rating
شماره عضویت : 6
حالت :
ارسال ها : 1845
محل سکونت : : تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 451
دعوت شدگان : 9
اعتبار کاربر : 12915
پسند ها : 1948
حالت من :  Mashkookam.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/10.jpg
تشکر شده : 2815




انصافا زيبا بود. ممنون

«دوسدارم دعوا ببینم از نزدیک.... خداییش هرچقد بیشتر طول بکشه انگار آدم لذت بیشتری میبره.کاش یه تخمه ای هم باشه...خخخخ» من فکر ميکردم فقط من اينجوريم نگو هستند کساني همانند من


منم مثل شما ياد گذشته و دوران مدرسه افتادم . شما تعريف کردي منم تعريف کنم

 من خيلي درس خون بودم ولي کنارش فوق العاده شر و شيطون هر دو با هم داشتم چون هميشه جز نفرات اول کلاس بودم هر چقدرم شيطوني ميکردم کسي از دستم عصباني نميشد
دبير شيمي ما اقايي بودن با موهاي فوق العاده پرپشت و فرفري به رنگ خرمايي خيلي هم جدي بود اهل خنده نبود اخه دبيرستاني بوديم ميترسيد به دخترا بخندن انوقت که ديگه فاتحش خونده بود . از بس جدي بود کلاس درسش خيلي خشک بود . يروز انقدر کسل کننده بود که من ي چيزي به ذهنم رسيد . (يادش بخير لوله خودکار رو خالي ميکرديم کاغذ لوله ميکرديم ميزاشتيم توش فوت ميکرديم به همديگه ) منم حس شيطنت گل کرد لوله رو خالي کردمو هر بار که اين بنده خدا از کنار من رد ميشد يا احيانا پشتش به من بود ي کاغذ فوت ميکردم تو موهاش . بچه هاه هم که انقدر ازش حساب ميبردن ميديدن ولي فقط لبخندميزدن ولي تو دلشون غوغا بود انقدر اين کار رو کردم که شايد بيشتر از 30 تا فوت کردم تو موهاش اونم اصلا متوجه نشد تقريبا موهاش برفي .يکي از بچه ها ديگه نتونست خودشو کنترل کنه بلند زد زير خنده اين اقاي خوش اخلاقم که تا صداي خنده رو شنيد انچنان با موهاي قشنگش چرخيد که همه اون کاغذهاي نازنين که با زحمت فرستاده بودم تو موهاش ريختن پايين مثل نقلي که از سر عروس مياد پايين

اوه اوه اوه يا حسيننننننننننننن رحم اله رحم اله يوخده

کي بود کي بود (من بي تقصيرمممممم همش تقصير اين هستوووووووووو بود منو اغفال کرد)

هيچي ديگه چشمتون روز بد نبينه بر دوست بد بووووووووق، ادم فروشا در جا منو فروختن .
*مردشی زنگ آخر وایسا بهت بگم...خخخخخخخخ*



ویرایش ارسال توسط : پونه
در تاریخ : جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۲۹ قبل از ظهر



  می پسندم 3     0  3 
 
 
تعداد پسند های ( 3 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : پونه

کاش ....
وقتی خدا در حشر بگوید : چه داشتی؟

سر بکند حسین .... بگوید : حساب شد....

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
مردشی زنگ آخر وایسا.../دلنوشته ای برای معلم مهربونو و بد عُنُق
جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۳۸ قبل از ظهر نمایش پست [4]
بانو
rating
شماره عضویت : 499
حالت :
ارسال ها : 4733
محل سکونت : : حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1108
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 74582
پسند ها : 4202
حالت من :  Sepasgozaram.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (8).jpg
تشکر شده : 5426



دیروز می گفتم
مشق هایم را خط بزن.........مرا مزن
روی تخته خط بکش...........گوشم را مکش
مهر را در دلم جاری کن........جریمه مکن
هرچه تکلیف می خواهی بگیر ......امتحان سخت مگیر
اما اکنون
مرا بزن......گوشم را بکش.......جریمه کن........امتحان سخت بگیر .
اما یک لحظه مرا به دوران خوب مدرسه بازگردان.


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : حریم قدس



 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
مردشی زنگ آخر وایسا.../دلنوشته ای برای معلم مهربونو و بد عُنُق
جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۶:۰۹ بعد از ظهر نمایش پست [5]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2118
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1250
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28310
پسند ها : 3481
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من







والا ما هنوزم تو دانشگاه تو همینا امتحان میدیم 


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
مردشی زنگ آخر وایسا.../دلنوشته ای برای معلم مهربونو و بد عُنُق
دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۵۱ بعد از ظهر نمایش پست [6]
بانو
rating
شماره عضویت : 80
حالت :
ارسال ها : 2385
محل سکونت : : تو آسموناااا
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 380
دعوت شدگان : 3
اعتبار کاربر : 9973
پسند ها : 2491
حالت من :  Mehraboon.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (13).jpg
تشکر شده : 1418
وبسایت من : وبسایت من


عضو غایب <a target="_blank" rel="nofollow" rel="nofollow" rel="nofollow" href="." target="_blank" title=".">.</a>



ماهم مدرسه مون از اینا واسه امتحانامون میده این دیگه بابا هنوز از یاد نرفته قدیمی نشده یا ما وضع مدرسمون بده یا شماها خیلی سنتون زیاده



  می پسندم 3     0  3 
 
 
تعداد پسند های ( 3 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : الما
 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
مردشی زنگ آخر وایسا.../دلنوشته ای برای معلم مهربونو و بد عُنُق
سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۱۱:۱۶ قبل از ظهر نمایش پست [7]
بانو
rating
شماره عضویت : 1042
حالت :
ارسال ها : 2763
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 395
اعتبار کاربر : 19504
پسند ها : 2065
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (30).jpg
تشکر شده : 1034



ممنون در عین سادگی واقعا خاطره ها رو زنده کرد.
حالا شما اجالتا از روی عبارت  غلط یک خط بنویسید «واقعا زور بود.عه عه عه.مثلا یه کلمه رو قلط مینوشتیم باید یه صفحه ازش مینوشتی.خب زورکی بود.


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : عقیق


«اللهُمَ صل علی فاطمةَ وَأَبیِها وَبَعلِها وَبَنیها وَالسِّرِّ المُستَودَعِ فیها بعدد ما احاط به علمک»


 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
مردشی زنگ آخر وایسا.../دلنوشته ای برای معلم مهربونو و بد عُنُق
سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۱۱:۱۷ قبل از ظهر نمایش پست [8]
بانو
rating
شماره عضویت : 1042
حالت :
ارسال ها : 2763
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 395
اعتبار کاربر : 19504
پسند ها : 2065
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (30).jpg
تشکر شده : 1034



الان هم تو بعضی دانشگاهها تخته گچی و گچ هم هست.


ویرایش ارسال توسط : عقیق
در تاریخ : سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۱۱:۲۰ قبل از ظهر



  می پسندم        0 
















امضای کاربر : عقیق


«اللهُمَ صل علی فاطمةَ وَأَبیِها وَبَعلِها وَبَنیها وَالسِّرِّ المُستَودَعِ فیها بعدد ما احاط به علمک»


 
گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد


برچسب ها
مردشی ، زنگ ، آخر ، وایسا.../دلنوشته ، ای ، برای ، معلم ، مهربونو ، بد ، عُنُق ،

« چرا؟......دلنوشته ی پاییزی | تنها دلیل زندگیم با یه غمی دوست دارم ... »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 12:23 بعداز ظهر